من آدم قسیالقلبیام! هرچند یک سمت وجودم ابدا اینطور نیست اما یک سمت دیگرم، هرچند باعث افتخار نیست، قسیالقلب است. شغل آینده و رشته دانشگاهم را هم بر همین اساس انتخاب کردهام. جنایت و خون، دلم را نمیلرزاند، از آنها نیستم که بعد شنیدن دو جمله از یک جنایت بگویم بس است، ادامه نده. اتفاقا اینجورم که خب! بعدش چه شد؟
11 مرداد 1401
حس میکردیم تاریخ مان فرارسیده و باید یکبار دیگر به حسین لبیک بگوییم
این حرفها را قبلتر هم گفتهام. همانطور که آدمهای عزادار بارها و بارها ماجرای لحظههای آخر عزیزشان را برای همه تکرار میکنند. از شب قبلش میگویند، از اینکه از کی حالش بدتر شد و یا اینکه روز آخری حتی بهتر شده بود.