درست ۱۰ سال پیش در مسجدالحرام و درحالیکه نگاهم به کعبه بود، خدا را شاهد گرفتم تا با عدالتطلبترین نیتها نامهای خطاب به آیتالله آملی- رئیس وقت قوه- نویسم و خب! آن وجیزه مرا تا حد یک قهرمان بالا برد و تقریبا تمام مجازستان را پر کرد!
ما چه ميدانيم محرم و صفر سال بعد را ميبينيم يا نه! چه ميدانيم آيا باز هم به عشق اباعبدالله قادريم رخت عزا بر تن کنيم يا نه! چه ميدانيم آيا دوباره قادريم به مسلميه سلام کنيم يا نه! و چه ميدانيم عمرمان کفاف گريه مجدد در عرفه را ميدهد يا نه!
لطفا مرا تنها با طنزی که در ادامه میخوانید، قضاوت نکنید! از قضا کلیت نوشتههای فراوانم در مورد مرحوم هاشمی رفسنجانی، نشان از اعتدال مد نظر اسلام دارد!
انشاءالله خود نیز هنوز در شمار جوانانم و قطعا از متقاضیان سپردن امور به نسل نو، اما یک بخش مهم از مشکلات ما جوانان حزباللهی این است که نهتنها احترام بزرگان خود را نگه نمیداریم که بعضا نمیشناسیمشان اصلا!