همت و خرازي را راحت گفتيم «شهيد» چون تا چشم باز کرديم، شهيد ديده بوديمشان! عادت کرده بوديم به اين وضع! مگر همهاش چند تا عکس داشتيم با پدرانمان؟ مگر فاطمه چراغچي جز همين ۳ تا عکسي که برايمان فرستاد، عکس ديگري هم با پدرش داشت؟
اگر رسم آدميت اين است، گمانم هرگز خدا از شيطان نميخواست که سجده کند به پاي آدم! سخن بر سر فيلمي کوتاه است که لابد در مجازستان ديدهايد! طفلمعصومي را بيندازي سطلزباله و بعد بنا کني کرکر خنديدن!
روز خوبي بود برايم امروز پاييزي؛ دوشنبه ۴ آذرماه ۹۸ که هم صداي حاجکاظم انبارلويي را شنيدم و هم صداي صفارهرندي را که تماس با اين دومي در حالي حاصل شد که داشت پل کالج را پياده ميرفت سمت ميدان انقلاب! من البته مشهدم هنوز! صداي قلم مرا و بلکه ضربان قلب مرا از صحن انقلاب ميشنويد!
باز اينور و آنور ۴ تا سنگ ديد؛ لامپ ترامپ ترکيد! ابله يانکي که سمفوني سوتيهايش، دروغهايش، خلفوعدههايش، تحريمهايش، تهديدهايش و جنايتهايش مايه خجلت هر غربزدهاي است
۲۷ آبان ۹۸ علي ربيعي وعده داد که «مشکل اينترنت امروز يا فردا رفع ميشود!» بيستوهفتم که رفع نشد و حتي تا عصر ۲۸ آبان نيز فرجي نشد تا اينکه غروب همين روز بيستوهشتم رسانهها از قول ايشان خبر ديگري منتشر کردند
ديروز در دو متن اينستايي و روزنامهاي که در همين «رسالت» منتشر شد، طرف مردم را گرفتم، اما بخش مهمي از مشکلات کشور که خيلي هم حالا به قيمت بنزين ربطي ندارد، ناشي از رأي لج است که درست مثل بار کج، راهي به منزل ندارد!
صرفنظر از آنکه افزايش ۳ برابري نرخ بنزين صرفا تصميم دولت بوده يا نه، پذيرش يک فرض، بسي مهم است براي نيل به نتايج بعدي! بياييم فرض کنيم بنا به هر علت، بنزين ليتري ۳۰۰۰ توماني نياز ضروري کشور بوده و در حکم جراحي درست اقتصادي که ميتوان درد امروزش را به علاج فردايش بخشيد!
درست در همان روزهاي دهه شصت که ما در مدرسه دولتي شهيد عاشقلو در يکي از پايينترين نقاط جنوب شهر با کاغذ دفتر صدبرگمان موشک درست ميکرديم که نهايت بردش اپل مانتوي سورمهاي خانوم قوتي بود