وقتی سال آخر دانشگاه بودم، زندگیام تبدیل شده بود به یک آش شلهقلمکار واقعی. از کلاسهای صبح زود گرفته تا شبهای بیپایان پایاننامهنویسی. غذایم؟ هر وقت وقت میکردم، هر چی دم دست بود. اما یه روز، با خودم گفتم: «اگه من نمیتونم چی میخورم رو کنترل کنم، حداقل کی میخورم رو کنترل کنم!» همونجا بود که با مفهوم کنترل ساعات غذا خوردن آشنا شدم.