مقاومت، فن مذاکره
کنار هم گذاشتن سخنان رؤساي جمهور فرانسه، آمريکا و ايران، نگاه جالبي را به دست مي دهد.
ماکرون: مذاکرات براي فراهم کردن مقدمات ملاقات آقاي ترامپ با آقاي حسن روحاني در جريان است و من اميدوارم در هفتههاي آينده، بر اساس اين گفت وگوها بتوانيم شاهد ديدار رئيس جمهور ترامپ و رئيس جمهور روحاني باشيم.
ترامپ: در شرايط فعلي آنها بايد خوب عمل کنند و اگر همه چيز خوب پيش برود، (مذاکره) چراکه نه. ولي اگر رفتار خود را تصحيح نکنند، ما به آنها جواب مرگباري خواهيم داد.
روحاني: گويي در گوش بعضيها پنبه است و هرچه ما ميگوييم آنها ميگويند مذاکره چه خاصيتي دارد. آنجايي که احتمال موفقيت نه نود درصد بلکه احتمال موفقيت ۱۰ يا ۲۰ درصد هم هست بايد تلاشمان را انجام دهيم و برويم جلو و نبايد فرصتها را از دست بدهيم.
اين سخنان را که کنار هم قرار مي دهيم اين احتمال قوت مي گيرد که احتمالا جرياناتي در داخل بدنه دولت، همسو با جريان غرب خواهان مذاکره و گره زدن وضعيت فعلي و مشکلات معيشتي مردم به بند مذاکره مي باشند. مذاکره براي مذاکره شعاري بود که مخالفان روند مذاکرات در دوران سعيد جليلي براي سبک و سياق تيم جليلي در مذاکرات بيان مي داشتند. اما آيا مذاکره براي مذاکره بدون دادن و گرفتن امتيازي پر ضررتر معنا مي شود يا مذاکره براي مذاکره با پرداخت هزينه هاي گزافي که صرفا گره معيشتي را کمي بازتر و بار ديگر محکمتر از قبل مي بندد؟
اسلاوي ژيژک فيلسوف اسلوونيايي در يک نوشتار به اين نکته اشاره مي کند که هدف نظم ليبراليستي کنوني حذف معنايي آلترناتيوهايي است که مي توانند بديل شرايط فعلي قراربگيرند است. به طوري که اين دست از مسائل يا کشورها و يا انديشه ها تبديل به يک پوسته صرف شده و از معناي دروني خود تهي شوند،در اين خصوص مي توان به مثال خود ژيژک اشاره کرد؛ نوشابه بدون کافئين و سياست بدون امر سياسي. در نتيجه آنچه آمريکا و غرب از ما مي خواهند تنها يک نکته است و آن جمهوري اسلامي است بدون جمهوري اسلامي.
مذاکره في نفسه جاي اشکال نيست، بلکه مي بايست پيش از مذاکره در داخل به چند پرسش پاسخ داد:
۱٫ مذاکره براي چيست؟
۲٫ چه چيزي قرار است وجه المصالحه باشد؟
۳٫ رفتار ايران با غرب در مقام مذاکره تعريف مي شود يا مصالحه؟
ريچارد نفيو که از وي به عنوان معمار تحريم هاي ايران در دولت اوباما ياد مي شود در بخشي از کتاب خود تحت عنوان هنر تحريم ها بيان مي کند که: اعمال درد از طريق تحريمها هدف يكساني با عمليات نظامي دنبال ميكند و آن ايجاد محرکهاي يكسان در طرف مقابل است بهطوري كه آن طرف مقابل يا مقاومت كند و يا از پا بيفتد. بهعبارت بهتر يا راه سازش را در پيش بگيرد و يا راه بسيار دشوار تقابل را.
به عبارتي تحريم يک ابزار براي وادار کردن کشور به عقب نشيني از مسيري است که در حال طي کردن آن مي باشد. نبايد به اشتباه گمان برد که با مذاکره قرار است تحريم ها برداشته و مشکلات مردم حل شود؛ که اگر اينچنين بود برجام که خود به تنهايي خورشيدي تابان بود و تحليلگران و روزنامه هاي موافق دولت هر روز مي نوشتند که تأخير در اجراي برجام روزانه ۴۰۰ ميليارد تومان است، گره اي از مشکلات مردم باز مي کرد. نتيجه چندين سال مذاکره با آمريکا و غرب چه بود؟ قبل از برجام فروش نفتمان بيشتر بود يا بعد از آن؟ تحريم هاي قبل از برجام بيشتر بود يا بعد از آن؟ دشمني دشمنان ايران بعد از برجام کم شد؟ آيا وضعيت اقتصاد و معيشت مردم با برجام بهبود يافت؟ پاسخ به همه اين سؤال ها يک جمله مشترک دارد و آن اينکه مذاکره به تنهايي نمي تواند راهگشاي هيچ مشکلي باشد. مذاکره هميشه مي تواند تسهيل گر يک فرايند باشد و خود به تنهايي يک فرآيند منجر به نتيجه نيست. پس به عنوان پاسخ به سؤال اول بايد گفت مذاکره به تنهايي نمي تواند راهگشا باشد. مذاکره راه حل و دوايي براي درد مردم نيست و صرفا مي تواند روند حل مشکلات را تسهيل کند. به عبارتي مذاکره زماني مفيد خواهد بود که راهکارهاي برآمده از داخل با ابزارهاي دروني و بيروني به کار افتد و با مذاکره قدرت يابند. اما در بيان و عملکرد فعلي دولت چيزي که نمايان است عکس آن چيزي است که مي بايست باشد. برنامه ها براي گره گشايي از مشکلات مردم وابسته شده اند به مذاکره و اين دقيقا روند اشتباهي است که در دوران مذاکرات هسته اي در پيش گرفته شد و نتيجه اش شد آنچه که نبايد مي شد.
درباره آقاي ترامپ بايد به اين نکته دقت داشت که تيم امنيت ملي او در حالي ايران را يک بازيگر غيرنرمال درعرصه جهاني مي داند که خود و تيم اجرايي اش غير سازنده ترين و بي هدف ترين اقدامات را درعرصه جهاني دراين سه سال گذشته به منصه ظهور رسانده است؛ از خروج از توافق نامه ترانس پاسيفيک گرفته تا جنگ اقتصادي با چين و اتحاديه اروپا و ازهمه مهمتر و مغفول مانده تر اين نکته که تيم امنيت ملي ترامپ زمينه ساز نه تنها خروج آمريکا از معاهده برجام به عنوان يکي از معاهده هاي امنيت دسته جمعي شده است بلکه از قرارداد پيمان منع توليد موشک هاي ميان برد هسته اي (INF) با روسيه نيز خارج شد و بدين وسيله يکي از مهمترين قراردادهاي خلع سلاح جهاني را نيز از دور خارج کرد و با اين اقدام زمينه رقابت هسته اي عميق تري را با روسيه فراهم ساخت. اصول سياست خارجي آمريکا دربعداز جنگ جهاني دوم و بعدتر جنگ سرد بر بنيان همکاري با قدرت هاي بزرگ و اشتراک منافع تعريف شده است اما کنش سياست خارجي آمريکا در اين چندوقت اخير تماما مخالف اين دکترين حرکت کرده است،هرچند از منظر ما و منافع ملي ايران درگير شدن قدرت هاي بزرگي مانند چين و روسيه با ايران مي تواند نظم غير عادلانه کنوني نظام جهاني را برهم زند و موجب ارتقاي سطح کنش گري جمهوري اسلامي در عرصه جهاني شود.
اما وجه المصالحه چيست؟ هر مذاکره اي قرار است بر روي يک موضوع بحث شود. ما در برجام به توافقي بر سر موضوع هسته اي دست يافتيم ولي امروز از اين توافق پيکره اي بي جان باقي مانده است. اگر قرار باشد مذاکره اي شروع شود آيا باز هم بر سر مواضع هسته اي مندرج در برجام است؟ چه تضميني وجود دارد که دو سال ديگر رئيس جمهوري جديد بر سر کار نيايد و خواهان تغيير بندهاي برجامي نشود که حاصل مذاکرات مجدد است؟ نبايد گمان برد که مذاکره بر سر موضوع هسته هاي مي تواند دشمني دشمنان را متوقف کند. همانگونه که رهبري انقلاب اسلامي نيز در سخناني بيان داشتند، مذاکره پاياني بر دشمني دشمنان جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود و يقينا راهي است براي تضعيف گام به گام جمهوري اسلامي ايران.جمهوري اسلامي ايران در دکترين بازدارندگي خود دو بال اصلي دارد؛ يکي بازدارندگي هسته اي و ديگري بازدارندگي دفاعي. به خيال غرب بال اول ايران يعني بازدارندگي هسته اي با توافق هسته اي تضعيف و کنترل شده است و حالا نوبت بازدارندگي دفاعي جمهوري اسلامي است تا راه براي افزايش فشارها و امتيازگيري هاي بيشتر از جمهوري اسلامي ايران و دولت آن فراهم گردد. غرب و دشمنان ايران مي دانند و مي بينند که در کشور وحدت کلمه اي بر سر اين موضوع که مسئله دفاعي کشور قابل مذاکره نيست وجود دارد و لذا به دنبال راه هاي ميانبر و آرام تري براي رسيدن به خواسته هاي خود هستند. گروه بحران (همان گروهي که ماه ها پيش از برجام برخي مفاد و محدوديت ها بر برنامه هسته اي ايران را در گزارشي عنوان کرد و آن را نمونه اي مناسب براي توافق با ايران دانست و در کمال تعجب بخش قابل توجهي از آن محدوديت ها عينا در برجام تکرار شد) چند ماه پيش راهکار براي آغاز مذاکرات را به دولتمردان غرب نشان داده است. اين گروه در بخشي از يک گزارش خود بيان مي دارد که: واقعيت اين است که هيچ يک از طرفين برجام به طور کامل از آن راضي نيستند: ايران به اين دليل که لغو تحريم ها
حتي در دوران دولت اوباما به قدر کفايت کارآمد نبود؛ و آمريکا و يا بخشي از اروپا نيز به اين دليل که يک سري از محدوديت هاي هسته اي در زمان نسبتا کوتاهي منقضي خواهند شد، و اينکه برجام به موشک هاي بالستيک و فعاليت هاي منطقه اي ايران نپرداخته است. بنابراين دو سال آينده مي تواند فرصتي مغتنم براي بررسي ويژگي هاي قرارداد جايگزين برجام باشد؛ توافقي که بادوام تر و به مراتب در تأمين منافع همه اطراف مذاکره کاراتر باشد. و در جاي ديگر مي گويد: نامزدهاي حزب دموکرات بايد نيت خود را در بازپيوستن به برجام – تا زماني که ايران به تعهدات خودش پايبند بماند – ابراز کنند. پيام اين کار به رهبري ايران اين خواهد بود که پايبندي به تعهدات هسته اي، خردمندانه ترين رويکرد است. اهميت توصيه هاي اين گروه وقتي نمايان مي شود که بدانيم تمامي نامزدهاي حزب دموکرات نيز در مناظرات خود اعلام کرده اند که حاضر به بازگشتن به برجام بدون مذاکرات مجدد نخواهند بود.
از سويي همه مي دانند که ايران حاضر به مذاکره بر روي مفاد برنامه دفاعي خود خصوصا برنامه موشکي نخواهد بود لذا بر پايه استراتژي برش کالباس براي دستيابي به خواسته هاي خود گام به گام حرکت مي کنند.
پس مي بايست هوشيار بود و فريب حرکت هاي آرام غرب در برابر ابزارهاي بازدارندگي جمهوري اسلامي ايران را نخورد. شايد امروز و براي آغاز مذاکرات حتي غربي ها مذاکرات بدون پيش شرط را بيان کنند ولي بايد به اين نکته دقت کرد که آمريکايي ها توافقي را مطلوب مي دانند که آن دوازده شرط پمپئو که در سخنانش در بنياد هريتيج بيان شد را شامل شود و اين دوازده شرط زماني ميسر مي شود که عملا جمهوري اسلامي ايران ديگر عملا جمهوري اسلامي نباشد. لذا مذاکرات مجدد بر سر موضوع برجام هر چند خود نيز جاي اشکال است ولي يقينا منحصر به مسائل هسته اي نخواهد بود و به سمت برنامه هاي دفاعي ايران نيز حرکت خواهد کرد.
اما نکته مهم ديگري که در اينجا مي بايست به آن پاسخ داد اين است که آيا رفتار ايران در جايگاه يک طرف مذاکره است و يا به عنوان کشوري که به دنبال مصالحه مي باشد شناخته خواهد شد. اگر بخواهيم تفاوت مذاکره با مصالحه را در يک جمله شرح دهيم در جايگاهي است که ايستاده ايم.
يک کشور زماني وارد مذاکرات مي شود که در جايگاه قدرتمند ايستاده باشد و هنگامي که وارد مذاکرات مي شود خود را نيازمند آن نشان نمي دهد آنچنان که حيات و آب خوردن خود را هم در گرو آن بداند. اگر کشوري که ماه ها است عنوان مي کند که مذاکره نخواهد کرد و مذاکره با اين دولت آمريکا را نشان از نداشتن عقل و خرد مي داند به ناگاه چرخش موضع دهد و بار ديگر به تکرار اشتباه گذشته خود رفع مشکلات را به گفت و گوها با غرب گره بزند اين ديگر نامش مذاکره نيست نامش مصالحه است. مصالحه يعني که ما در موضع ضعف قرار گرفته ايم و به دنبال راهي براي بقا مي باشيم و اينگونه ورود به گفت وگو با ديگر کشورها نتيجه اش جز دادن امتيازات گسترده و دريافت امتيازات حداقلي نخواهد بود.
آن چيزي که در اين سال ها بار ها ثابت شده است اين است که مقاومت به هيچ وجه با شکست مواجه نمي شود. اما ايجاد دوقطبي در کشور و راه انداختن مناظره مذاکره و عدم مذاکره صرفا به دليل برداشت امتيازات سياسي از آن حتي مي تواند خيانت به کشور قلمداد شود. همه بايد هوشيار باشند که مذاکره، گفت وگو، ديالوگ و يا هر عنوان ديگري که براي گفت وگو با غربي ها و خصوصا آمريکايي ها همان مذاکره است و مي بايست در شرايط فعلي از آن اجتناب نمود. امروز اگر شاهد آن هستيم که کشورهاي غربي و آمريکا به دنبال مذاکره بدون هيچ پيش شرطي با ايران مي باشند در حالي که تا پيش از اين براي مذاکره با ايران با وقاحت شرايطي رو عنوان مي کردند مرهون اقدامات مقتدرانه کشورمان در کاهش تعهدات هسته اي مي باشد که نشان داد اگر ايران بخواهد اقدامي بکند از هيچ کشور و سازماني ابا ندارد. لذا مصالحه با غربي که دولت در سر مي پروراند جز هزينه براي کشور چيزي به بار نخواهد آورد همانطور که برجامي که قرار بود گره از زندگي مردم باز کند تبديل به گره اي بر معيشت مردم شد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.