«خبرنگار» بله قربان‌گو نيست - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 7346
  پرینتخانه » اجتماعی تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۲:۲۱ |
گفت‌و‌گوی مجله تصویری «رسالت» با حسن شمشادی در آستانه روز خبرنگار

«خبرنگار» بله قربان‌گو نيست

در روز خبرنگار گفت و گو با خبرنگاري که سال‌هاي زيادي در سخت ترين شرايط کاري به حرفه خود علاقه مند بوده و گزارش و اخبار زيادي را براي جهانيان مخابره کرده خالي از لطف نيست.
«خبرنگار» بله قربان‌گو نيست

مهسا شمس
در روز خبرنگار گفت و گو با خبرنگاري که سال‌هاي زيادي در سخت ترين شرايط کاري به حرفه خود علاقه مند بوده و گزارش و اخبار زيادي را براي جهانيان مخابره کرده خالي از لطف نيست.
در سلسله برنامه هاي شبکه تصويري «رسالت» با حسن شمشادي خبرنگار با سابقه رسانه ملي گفت و گو کرده ايم که در ادامه مي خوانيد.
*اولين سؤالي که اصولا به مناسبت روز خبرنگار يا در مصاحبه با هر خبرنگاري پرسيده مي‌شود اين است که چطور شد که خبرنگار شديد؟
سؤال خوبي است هر چند تکراري است. از سال ۷۱ کم و بيش با صداو سيماي مرکز لرستان شروع به همکاري در گزارشگري راديو، گويندگي راديو و بعضا سيما، اجرا و يا برنامه‌هاي توليدي کردم تا ابتداي ۷۵ که يک آزموني گرفتند و من دوست داشتم مجري تلويزيون شوم، آن سال براي اجراي تلويزيون پذيرش نداشتند و گفتند براي گزارشگري خبر پذيرش داريم. من هم ثبت نام کردم و در گزارشگري خبر جذب شديم تا چند روز پيش که بازنشسته شدم.
*به نظر شما تحصيلات آکادميک در شغل خبرنگاري تاثيري دارد؟
اين سؤال سهل و ممتنعي است، هم پاسخ بله و هم پاسخ خير است. پاسخ بله است چون به هر حال يک علم است و از يک جايي شروع شده و به يک جايي رسيده و ده‌ها سال سابقه دارد. کلي مطلب در آن است که بايد آموزش داده شود و آموزش گرفته شود و نمي‌توان گفت تحصيلات آکادميک هيچ جنبه‌اي در خبرنگاري ندارد. از اين منظر ۱۰۰ درصد رد کردن اين اشتباه است و از سوي ديگر اگر بگوييد صرفاً کساني مي‌توانند در عرصه خبر و خبررساني حضور داشته باشند يا موفق شوند که تحصيلات آکادميک دارند به هيچ وجه درست نيست. يعني رد کردن هر کدام به جاي خود ۱۰۰ درصد اشتباه است و طبيعتاً اولين شرط خبرنگاري شم خبري است که اين شم خبري ممکن است در کساني باشد که اصلاً تحصيلات آکادميک در زمينه خبر و خبررساني نداشتند و ندارند اما از موفق‌ترين خبرنگاران بودند و هستند و هنوز هم کار مي‌کنند.
*يک کلمه‌اي تحت عنوان شم خبرنگاري گفتيد. خيلي از مردم فکر مي‌کنند اگر بتوانند در مسائل کنکاش و جست‌وجو کنند يا مثلاً به ۳،۲ مدير دسترسي داشته باشند يعني شم خبرنگاري دارند و مي‌توانند يک خبرنگار باشند. منظور از شم خبرنگاري دقيقاً همين است؟
اين مقدمه آن چيزي است که به ما به اسم شم خبرنگاري مي‌دانيم. شم خبرنگاري به معني ديدن فراتر از ديد مردم عادي، شنيدن والاتر از شنيدم مردم عادي يا عوام، درک مسائل مختلف کمي بيشتر از متوسط جامعه، نگاه به مسائل مختلف و رويدادها، آن چه گذشته و آن چه مي‌خواهد بشود و آن چه خواهد افتاد، به نوعي ديگر، قدم زدن در خيابان و کوچه و دشت با نگاهي ديگر، ورود به هر عرصه و مسئله‌اي نه به نگاه عوام بلکه با نگاه خاص خبرنگاري است. انگار بو بکشيد که از اين خيابان و از اين کوچه و از اين ساختمان و از اين پلاک و از اين ماشين و از اين صحبت و از اين گفت‌وگو و از اين اتفاق مي‌توان خبري را بيرون کشيد، استخراج و استنتاج کرد و بدان با تاکتيک‌ها و تکنيک‌هاي خبرنگاري پرداخت و منتشر کرد طوري که بتوان در چارچوب‌ها و ارزش‌هاي خبري خود را نشان دهد. آن چيزي که شما بيان کرديد مقدمه يک چنين چيزي است. طبيعتاً همه اين موضوع نيست ولي خيلي‌ها از همين جا شروع کردند و توانسته‌اند پيش بروند و خبرنگار شوند.
* شما ۲۵ سال در صداوسيما کار کرديد. بخش‌هاي مختلف بوديد. قطعاً همانند بسياري از خبرنگاران بارها خواستيد به سوژه‌اي بپردازيد و مديران موافقت نکردند. قدري از اين بگوييد. افسوسي که در دوران کاري خود داشتيد و هيچ وقت نتوانستيد درباره آن برنامه‌اي يا گزارشي تهيه کنيد، چه بود؟
حوزه کاري من عموماً حوزه‌هاي سياسي و امنيتي، چه در داخل و چه در خارج بود. حوزه‌هايي بود که با تحولات منطقه و محور مقاومت سروکار داشتيم. طبيعتاً در همه رسانه‌ها آن چيزي که شما گفتيد وجود دارد يعني مديران و سياست‌گذاران هستند که خط کشي مي‌کنند و به عوامل زيرمجموعه خود مي‌گويند اينها گفته شود و اينها گفته نشود، اين موارد بيشتر عنوان شود و اينها را کمتر بگوييد. همه جا همين طور است. آيا در اين جا که اسم آن رسالت است اين گونه نيست؟ طبيعتاً هست. آيا در روزنامه شرق نيست؟ طبيعتاً هست. در صداوسيما هست و در BBC فارسي هم هست. همه جا بوده و هست. طبيعتاً رسانه‌ها براي همين شکل مي گيرند که بتوانند آن طور که مي‌خواهند افکار عمومي خود را …
پس قاعدتا رسانه بي طرف و يا رسانه آزاد نداريم؟
به هيچ وجه! هيچ رسانه‌اي به هيچ وجه بي طرف، غيروابسته يا آزاد يا مستقل، در داخل و در منطقه و در بين‌الملل، وجود ندارد. مطلقا نيست. اين را ۱۰۰ درصدي بگيريد که چنين چيزي وجود ندارد.
در حوزه‌هايي که کار کرديد افسوس خبري داشتيد؟ اين که بخواهيد با شخصيتي مصاحبه کنيد يا به موضوعي بپردازيد و نتوانستيد؟
طبيعي است. در ۲۵ سال کار خبري مگر مي‌شود پيش نيايد؟ از اسم بردن خاطره خوبي ندارم ولي کليت را بيان مي‌کنم. مثلاً در عراق و سوريه دلم مي‌خواست به نوع ديگري از اطلاع‌رساني هم بپردازم ولي به دلايل مختلف نمي‌توانستم. يا بنگاه خبري من اجازه نمي‌داد، جايي که براي آنها کار مي‌کردم يا اعتقادي به اين روش و تاکتيک نداشتند يا خودم فرصت نمي‌کردم يا اطلاعاتم ناقص بود يا طرف و طرفيني که مي‌خواستم از آنها بسازم اجازه نمي‌دادند و ممنوعيت و محذوريت و محدوديت داشتند يا امکان ورود به منطقه‌اي را نداشتيم. مثلاً فرض کنيد در زمستان سال ۹۲ در درگيري‌هاي شديد شهر حمص رفتم که مي‌گفتند مرکز انقلاب سوريه است و از مردم و خرابي‌ها و آوارگي‌ها گزارش گرفتم.
خيلي دلم مي‌خواست در مناطقي که در محاصره ارتش و نيروهاي مقاومت هستند و از مردم به عنوان سپر انساني استفاده مي‌کنند، گروه‌هاي تروريستي که آنجا بودند را تصوير بگيرم و مصاحبه کنم و حرف بزنم و با مسئولين تروريست‌ها حرف بزنم و بعد بيرون بيايم. به خاطر همين هر چقدر تلاش کرديم نشد. نزد يکي از فرماندهان ميداني ارتش سوريه رفتيم و روي خط بي سيم تروريست‌هايي که آنجا بودند رفت. به طور مشخص جيش الحر يا ارتش آزاد بود. خود را معرفي کردند و گفتند ما از ارتش سوريه هستيم و يک خبرنگار ايراني از تلويزيون ايران آمده و مي‌خواهد وارد منطقه شما شود و از شما گزارش بگيرد و حرف شما را بشنود و ببيند مردمي که آنجا هستند چه مي‌گويند و چه کمبودهايي دارند و اصلاً نظر مردم چيست. کمي صبر کرديم تا جواب دهد. وقتي جواب داد ابتدا گفت اهلا و سهلا يعني بفرمائيد و خوش آمديد. بلافاصله که قطع کرد دوباره وصل کرد و گفت مي‌تواند بيايد ولي برگشت او را تضمين نمي‌کنيم يا سالم برگردد يا بتواند برگردد را تضمين نمي‌کنيم. اين از آن افسوس‌هايي است که به جا مي‌ماند. طبيعتاً در يک درگيري و جنگ دو طرف وجود دارد و شما دوست داريد آن طرف سکه را که در اين جبهه مقاومت خيلي‌ها روايت مي‌کردند با نگاه خود در حمايت از داعش، در حمايت از القاعده، در حمايت از احرارالشام، جيش‌المجاهدين، جيش الحر و با نگاهي که ارتش سوريه دارد، مردم آن را مي‌کشد و قلع و قمع مي‌کند و هيچ تروريستي آن طرف وجود ندارد و همه مردم بيگناه هستند، دلم مي‌خواست آن طرف ميدان را هم نشان دهم و بگويم اين درصد حرف‌ آنها درست است و آن قدر اشتباه است، مردم اين را مي‌گويند تروريست‌ها اين را مي‌گويند، فرمانده اين را مي‌گويد و وضعيت اين است اما چنين امکاني واقعاً نبود. اين از جمله افسوس‌هايي است که براي من باقي مانده و نتوانستم بدان بپردازم.
*من دو سؤال از شما دارم.یک اینکه خبرنگاران صدا و سیما مثل خبرنگاران رسانه های دیگر مشکلات مالی دارند؟ دوم اینکه هر ساله می بینیم کارآموزان خبرنگاری نسبت به سال گذشته در حالی بیشتر می شوند که تمام خبرنگاران می گویند این حرفه درآمد خوبی ندارد،به نظر شما چرا اینگونه است؟
سؤال اول اين است که صداوسيما و خبرنگاران صداوسيما و عوامل صداوسيما را اولا نبايد منفک از جامعه و جامعه خبري و رسانه‌اي بدانيد. نبايد اينها را منفک بدانيد. الان مثلا خبرنگاري هست که يک ماه پوست او کنده مي‌شود، مي‌رود و مي‌آيد، ميداني مي‌رود، اين را ببين و آن را ببين، جمعه و تعطيلي هم کار مي‌کند، در نهايت۵/۱ ، ۲ تومان دريافتي او است. در صداوسيما هم همين طور را داريم. اين طور نيست کساني که روي آنتن و تلويزيون مي‌بينيد، ۲۰ ميليون دريافتي دارد و نمي‌فهمد من چه مي‌گويم، اين حرف‌ها را متوجه نمي‌شود، من خبرنگار هستم که با درد مردم زندگي مي‌کنم و عين خودشان زندگي مي‌کنم اين ۲۰ ميليون دريافت مي‌کند. اين طور نيست. واقعاً اين طور نيست. يک درصد اينها هستند. يک درصد همين‌هايي هستند که عموماً استخدام نشدند و ساليان سال آنجا کار مي‌کنند. يا برنامه‌اي هستند يا برآوردي هستند يا حق‌الزحمه‌اي هستند يا ساعتي هستند يا شيفتي هستند. کلي سيستم براي جذب، همکاري و پرداخت اينها دارد و برخي از اينها هستند که ماه به ماه حقوق نمي‌گيرند و ممکن است دو الي سه ماه يک بار حقوق دريافت کند. اينها همه مدل به مدل هستند که بيان مي‌کنم.
*مي‌خواهيد بگوييد مشکلاتي که تمام خبرنگاران دارند خبرنگاران صداوسيما هم دارند.
بله. يک درصدي هم صداوسيمايي هستند که استخدام رسمي از سال‌ها پيش هستند و مدرک کارشناسي و کاشناسي ارشد و دکترا دارند و سابقه خدمت بالاتري دارند و پايه حقوق انها بالاتر است بنابراين به رنج جامعه …
*سقف درآمد خبرنگار صداوسيما را مي‌توانيد بگوييد؟
بستگي دارد. بالاترين حقوقي که من در صداوسيما ديدم ۴ ميليون است، اين حرف درست نيست. شايد ۶ ميليوني هم باشد. شايد ۸ ميليوني هم در اينها باشد و ۳-۲ ميليوني هم باشد و حتي يک و ۵۰۰ و يک ۲۰۰ هم هست. همه مدلي در اينها وجود دارد. اين که همه را به يک چوب برانيد خيلي درست نيست، منصفانه و عادلانه هم نيست. مثل اين است از بيرون هر کس هر خبرنگاري را ديد بگويد وضع اينها توپ است. در حالي که درآمد من يک و ۲۰۰ است ولي مي‌گويند شما پدر مملکت را درآورديد. اين را به خبرنگار يک خبرگزاري يا روزنامه هم بگويند چقدر دردناک است؟ در صداوسيما هم همينطور است و مدل به مدل داريم. شما مي‌گوييد چرا با اين حجم اين همه علاقه‌مند وجود دارد، يک بخشي علاقه‌مند واقعي هستند.
*از چه زماني عاشق خبر شديد؟
من از همان بچگي عاشق خبر بودم خصوصاً اولين‌ خبرهايي که …
*اين که مي‌پرسيدند دوست داريد چه کاره شويد شما از بچگي خبرنگاري دوست داشتيد.
واقعيت اين است که از بچگي کار رسانه دوست داشتم. خيلي دلم مي‌خواست راديو و تلويزيون و اجرا باشم. اولين باري که ميکروفون دست گرفتم سال ۱۳۵۳ بود که ۵ ساله بودم. نه براي صداوسيما باشم همانند اين خانم مجري‌ها يا آقا مجري‌ها که مي‌گويند پدرم من را استوديو برد و من تست دادم و از آن زمان به بعد گوينده شدم، شما از يک رانتي استفاده کرديد.آن چيز ديگري است، درست است که استعداد را داشتيد و خيلي‌هاي ديگر هم دارند. من ۵ سالگي اولين بار ميکروفون دستم گرفتم و جلوي جمع ۳،۲ هزار نفري يک بچه ۵ ساله و مدرسه نرفته از حفظ شعر خواندم. مرحوم آقاي غلامحسين وجودي معلم قرآن من، به من شعر ياد داد و من در ۵ سالگي براي اولين بار جلوي چند هزار نفر شعر خواندم. از ميکروفون‌هاي بزرگ بود که در سخنراني‌هاي مرحوم امام (ره) در سال ۴۲ استفاده مي‌شد، در اوايل انقلاب هم بود. يعني حرف زدن، صحبت کردن، اجرا، شعرخواني، روايت‌گري، سخنوري، کارشناسي و آموزش را از ۵ سالگي دوست داشتم و به اين شروع کردم.
*خانواده شما هيچ وقت با شغل شما مشکل نداشتند؟
مشکل داشتند. خيلي زياد بود. به خاطر همين دردسرهايي که دارد. همين که معلوم نيست هستيد، نيستيد. وقتي که هستيد فکر شما آنجا است، روح و جسم شما آنجا است، درگير جاي ديگري هستيد. به خاطر همين حق و ناحق کردني است که به سر شما آورديد، نه اين که شما به سر کسي آورده باشيد و ان‌شاالله نياورده باشيم. مي‌گويند ۲۵ سال کار خبرنگاري کرديد و با خبرنگاري آمديد و با خبرنگاري رفتيد، در نهايت چه؟ از در نيامده مدير مي‌شوند. گفتم من دنبال لابي نبودم، ما رانت نداريم، ما ژن خوب نيستيم، ما آقازاده نيستيم، ما چاپلوس و بله‌قربان‌گو و تعظيم‌کن و چشم حاج آقا و چشم آقاي رئيس گو و بله قربان گو نيستيم و از ابتدا هم نبوديم. اگر اين چنين بوديم صاف بالا مي‌رفتيم. من سراغ دارم هنوز پاي خود را در صداوسيما نگذاشته مدير است. يعني اول پست مديريتي او را تعيين مي‌کنند و بعد وارد صداوسيما مي‌شود. اين کجاي کار سربازي صفر تا رسيدن به سرداري است؟ از در که وارد مي‌شود سردار است. معلوم است متوجه هيچ چيزي تا پايين نمي‌شود.
*چه گاف بزرگي در دوران خبري داديد؟
بسيار بود.
*يک مورد را بيان مي‌کنيد؟
يکي همين موردي بود که شما بيان کرديد.(ماجراي بهمن ورمزیار) اين اشتباه بود. اما هيچ وقت اين مطالبه ما از دادستان را تمام خبرگزاري‌هاي معظمي که در بوق و کرنا کردند و خودشان خبرهاي اول را حذف کردند و خبر دوم که من گفتم اشتباه شده و تکذيب کردم را گذاشتند تا من را تخريب کنند، مطالبه نکردند که حسن شمشادي گفت خبر اشتباه بود يک چيزي از دادستان همدان خواست. آقاي دادستان محترم لطفاً رسيدگي کنيد. هيچ کس در هيچ جايي نگفت. به خاطر اين که اين قصه اگر بدنامي دارد به نام حسن شمشادي تمام شود و بعد از ۴،۳ سال در چنين برنامه‌اي محملي براي اين باشد که خبرنگاري که روبه روي من مي‌نشيند بگويد آن سوتي را داديد. اگر دادستان همدان را پيگيري مي‌کردند همان موقع جواب مي‌داد معلوم مي‌شد برادر ايشان دروغ گفت. آن بازيگر دروغ گفت. چنين بازيگري وجود ندارد و يا دارد و نام او اين است و او را احضار کرديم و گفتيم چرا دروغ گفتيد؟ در اين ساعت به اين شماره زنگ زديد.
*تلخ‌ترين خاطره‌اي که در کار خبر داريد چيست؟
من تلخي زياد ديدم.
*تلخ‌ترين خاطره کدام است؟
تلخ ترين وقتي بود که بعد از ۴ سال و نيم از سوريه برگشتم و دلم مي‌خواست همکارانم را در صداوسيما و در استان‌هاي صداوسيما، در راديو و تلويزيون، در خبرگزاري‌ها، در روزنامه‌ها، در سايت‌ها آموزش خبرنگاري در بحران و جنگ بدهم و ندادم. اجازه ندادند بدهم.
*چرا؟
نخواستند که بدهم. خودماني بگويم که ما را آدم حساب نکردند. در بازي نبوديم. ما بله قربان گو نبوديم. اگر مي‌گفتم چشم حاج آقا هر چه شما بفرماييد، فدايت شوم و دست‌تان را بدهيد تا ببوسم جزو اساتيد برجسته بودم. دوره آموزشي و کارگاه آموزشي گذاشتم و جاهاي مختلف هم رفتم و تدريس کردم ولي خصوصي بود. رسمي در صداوسيما مطلقا نبوده است.
*اين کمترين کاري است که رسانه براي خبرنگار خود مي‌تواند داشته باشد که حمايت کند.
من به معاون وقت خبر سازمان صداوسيما گفتم و گفت پست مي‌خواهيد؟ گفتم سال ۷۹ در وزارت کشور به من مدير کلي پيشنهاد کردند و گفتم من خبرنگار هستم و رد کردم. الان که با شما حرف مي‌زنم سال ۹۴ است. اين حرف براي ۹۴ است که برگشتم. شما مي‌گوييد من پست مي‌خواهم؟ همه درد من اين است که نمي‌توانم به همکارانم ياد بدهم چطور جلوي گلوله بروند و سالم برگردند. چطور منطقه عملياتي بروند و با چه کساني هماهنگ کنند. چطور در منطقه سيل‌زده بروند، چطور در منطقه زلزله‌زده بروند. خبرنگار بحران آموزش بدهم. تا قبل از اين که بميرم اين آموزش را بدهم. قبل از اين که هر چه تجريه هست با خودم زير خاک ببرم. همه نگراني من اين است. شما دنبال پست در حرف من مي‌گرديد؟ اين براي من خيلي تلخ بود.
*شادترين و قشنگ‌ترين خاطره شما چيست؟
شادترين و قشنگ‌ترين خاطره هم براي من زياد است. خيلي هم من را شاد کرده است. وقت‌هايي که در عراق و سوريه مردم معتقد به اهل بيت و دوستدار اهل بيت را توانستم با گزارشات شاد کردم. خصوصاً در ارتباطاتي که در اماکن مقدس رفتم، از کربلا و نجف و کاظمين و سامرا تا خروج ارتش امريکا از کربلا بوده و يا اين که دست تروريست‌ها به حرم حضرت زينب (س) نرسيد و يا تروريست‌ها را سه کيلومتر عقب زدند. اينها گزارشات شادي بخش من بوده است. کلي سرحال مي‌شدم که اين پيروزي‌ها يا خبرهاي خوش را به مردمي مي دادم که نگران از اين قصه بودند. براي آن که نگران نبود مهم نبود.
*شما بعد از ۲۵ سال بازنشسته شديد، آيا توانستيد در اين ۲۵ سال با کار خبرنگاري براي خود پس‌اندازي داشته باشيد؟
من با ۲۵ سال کار خبرنگاري بلکه با ۳۰ سال کار کردن در زمينه‌هاي مختلف از کارگري گرفته تا گوينده و گزارشگر و خبرنگار شدم و اين که در نظر بگيريد در ۲۵ سال کار خبرنگاري حدود ۱۲ سال يا بيشتر از خانواده خودم دور بودم، چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور بودم و ۸ سال از اين ۱۲ سال را در منطقه جنگي عراق و سوريه بودم الحمد الله يک خانه و يک ماشين دارم. خدا را شکر مي‌کنم.
*توصيه شما به کساني که دوست دارند به اين عرصه وارد شوند چيست؟
اگر کساني دنبال آن ارتباط ها و رانت‌هاي بالا و دنبال مقام و مسئول و مدير و مدير کل شدن در جايي نيستند، خبرنگاري نان و آب ندارد ولي کساني که با قصد و نيت مي‌آيند که به آنها برسند، نان و آب زيادي دارد. بستگي دارد چه کسي باشيد و چه چيزي باشيد و کجا باشيد و چطور کار کنيد. الان پزشکي که قسم پزشکي خورده و پايبند به قسم هست را نداريم؟ خيلي زياد هستند اما کساني که فقط همه بيماران را تراول چک مي‌بينند هم نداريم؟ از اين هم داريم. بستگي دارد چه کسي باشيد، کجا باشيد و به اين مردم و اين چهار صباحي که روي اين زمين راه مي‌رويد و بعد خواهيد مرد و زير خاک خواهيد رفت و عاقبتي که بايد جواب پس بدهيد، چطور نگاه کنيد. بستگي دارد چه اعتقاد و باوري داشته باشيد.

نویسنده : مهسا شمس |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.