تقاطع شيخ‌فضل‌الله و جلال - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 7056
  پرینتخانه » یادداشت تاریخ انتشار : ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۹:۳۲ |

تقاطع شيخ‌فضل‌الله و جلال

هفته پيش که ايام شهادت جوادالائمه با سالروز شهادت شيخ شهيد مقارن شد، ديدم که مظلوميت شيخ‌فضل‌الله انشعابي از مظلوميت جانکاه حضرت محمدبن علي عليه‌السلام است؛ امام نهم حتي در خانه نيز غريب بودند و رشحاتي از اين غربت تلخ، البته در کام شيخ تهران هم نشست و او که مشروطه در حکم خانه‌اش بود و يکي‌يکي علماي نجف را مطلع از لزوم آن حرکت مدني بر مدار قانون مي‌کرد
تقاطع شيخ‌فضل‌الله و جلال

|حسين قدياني|
هفته پيش که ايام شهادت جوادالائمه با سالروز شهادت شيخ شهيد مقارن شد، ديدم که مظلوميت شيخ‌فضل‌الله انشعابي از مظلوميت جانکاه حضرت محمدبن علي عليه‌السلام است؛ امام نهم حتي در خانه نيز غريب بودند و رشحاتي از اين غربت تلخ، البته در کام شيخ تهران هم نشست و او که مشروطه در حکم خانه‌اش بود و يکي‌يکي علماي نجف را مطلع از لزوم آن حرکت مدني بر مدار قانون مي‌کرد، ناگاه دشمن مشروطه خوانده شد، چون به‌درستي دريافته بود که #مشروطه بايد #مشروعه باشد! واقعيت آن است که اول از همه، اين شيخ مظلوم ما بود که متوجه مفهوم غربزدگي و مصائب آن شد! و همين نکته شد عامل غربتش در خانه‌اي که خود از اولين مؤسسانش بود؛ قطره‌اي از مظلوميت اندروني نهمين امام که خانه‌اش در حکم کوفه بود! و نه‌عجب که شيخ‌فضل‌الله، آن دم که عزم دار بلا کرد، طهران آن عصر را «کوفه صغيره» خواند! اين را بسياري از زبان شمس شنيده‌اند که آن‌چه سبب خشم مضاعف جماعت منورالفکر از برادرش جلال شد، همان تک‌جمله‌اي بود که در مدح شيخ شهيد نوشت و شرح مهجوريتش! القصه! چندي پيش که با رفيق مورخم؛ کائيني مشغول همين حرف‌ها بوديم، تکمله عجيبي بر اين نظر شمس زد و درآمد؛ « آن جمله جلال که برگرفته از حريت کم‌نظير و شجاعت ويژه آل‌احمد بود، شايد عامل اصلي عاقبت‌به‌خيري جلال شد و باقيات‌الصالحات‌ترين خطوط قلمي که به يادگار گذاشت!» قطعا روشنفکران مي‌توانند اين سطور را نيز به سخره بگيرند ليکن در دين و آيين ما و در مرام ما، نوشتن از هر شهيدي، عامل بسي برکت است، چه رسد به نوشتن از شيخ و غربت بي‌حدي که داشت! که عوض بهبهاني‌ها و طباطبايي‌ها، يک روشنفکر البته حر و آزاده قلمي برايش بزند و دردمندانه بنويسد؛ «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمي مي‌دانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد!» آري! غافل از خطر مخرب غربزدگي اگر باشيم، فقط اين نيست که غذاي جسم‌مان در ديگ پلوي سفارت، تهيه شود؛ فقط اين نيست که متهم به نساختن حتي آفتابه‌اي شويم؛ فقط اين نيست که کلا غربي شويم و زشت‌کلامان در عين ستايش رضاخان، شيوخ جليل‌القدري چون فضل‌الله يا مدرس را توبيخ کنند؛ اين هم هست که سر بي‌گناهان را بي‌هيچ جرم و جنايتي، بالاي دار ببينيم! شيخي که خود از مؤسسان مشروطه بود، خصم قانون و مدنيت خوانده شود و آن‌وقت، انگليس خبيث براي توي ايراني، شرط و شروط مشروطه را بگذارد! خدايا! ممنون بابت اين سعادت که قلمکي براي شيخي زديم که حتي در ملک خود هم غريب بود!

نویسنده : حسين قدياني |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.