ريشه يابي گستاخيهاي غرب
|حميدرضا ترقي|
حضرت آيتالله خامنهاي در ريشهيابي برخورد گستاخانه غربيها از جمله اروپاييها با ايران در مسائل جاري برجامي،به خصلت «تکبر» آنان اشاره کردند و گفتند: خودبزرگبيني موجب ميشود غربيها نتوانند حقايق را درک کنند، البته اين تکبر در مقابل ملتها و کشورهاي ضعيف براي آنان موفقيت به همراه ميآورد، اما در مقابل ملتهايي که نميهراسند و از حق خود دفاع ميکنند، غربيها را دچار شکست ميکند ۲۶/۴/۹۸
علوم انساني غرب متکبر پرور است
علم غربي به دليل اين که ماموريت خود را تصرف جهان و تغيير عالم قرار داده است، – نه مدل علم اسلامي که ماموريت خود را هماهنگي با عالم و تفسير عالم قرار داده- در ذات خويش قدرتطلب است.
تفاوت علوم انساني غربي و اسلامي
در حقيقت علوم انساني غربي دو تفاوت عمده با علوم انساني اسلامي دارد؛
نخست اين که علم غربي دغدغه تصرف دارد و لازمه اش همين است اما دغدغه علوم اسلامي هماهنگي است به دليل اين که در مباني هستي شناسي اسلامي، ما بر اين باور هستيم که خداي حکيم هر آن چيزي که مقتضي کمال مخلوقاتش بوده، در وجود آنها به وديعه گذاشته است و ماموريت انسان آن است که اين ودايع را هماهنگ و فعال کند لذا با اين رويکرد، نيازي به تغيير در عالم نمي بيند.
اما ذات علوم انساني غربي قدرت طلب است به همين دليل در حوزه علم به يک صورت ظهور پيدا مي کند و در حوزه فرهنگ به شکلي ديگر و در حوزه سياست نيز به گونه اي ديگر.
اما تفاوت دوم علوم انساني غربي و اسلامي در اين است که علوم غربي وقتي ماموريت خود را تصرف در عالم قرار مي دهد، کارکرد آن جعل قانون مي شود
در حالي که کارکرد علوم اسلامي کشف قانون است نه جعل آن.
در واقع وقتي علوم انساني غربي قانون را جعل مي کند، دغدغه اش آن نيست که عالم چگونه است، بلکه در اين فکر است که عالم چگونه بايد باشد؛ در حالي که دغدغه علم اسلامي آن است عالم چگونه است. به عبارت ديگر کارويژه علم انساني غربي به نوعي صورت گري در عالم است، در حالي که کارويژه علم اسلامي حکايت گري است نه صورت گري در عالم؛ به طور مثال کمال انسان، گياه، حيوان و … را در آن قرار داده و مثلا کمال درخت آن است که ميوه بدهد اما علم غربي اموري را جعل مي کند
و مثلا مي گويد اگر قرار است شما حاکم بر مجموعه اي باشيد، بايد چنين و چنان کنيد. بازتاب اين تفاوت اين دو علم يعني علوم انساني غربي با اسلامي در حوزه قدرت يک نتيجه دارد، در حوزه فرهنگ نتيجه اي
ديگري و در حوزه هاي ديگر نيز پيامدهاي ديگري.
علوم انساني غربي در حوزه سياست
در حوزه سياسي علوم انساني غربي مي خواهد که انسان در ذات خود استيلا جويي را قرار دهد و تصرف داشته باشد.
اسلام داعيه تحقق حکومت جهاني را دارد و غرب نيز داعيه حکومت جهاني واحد را دارد اما تفاوت اينجاست که غرب در تفسير جهاني شدن خود معتقد است همه خرده فرهنگ ها بايد به نفع ليبرال دموکراسي مضمحل شده و ملاک ها و استانداردهاي غرب بر آن حاکم شود در حالي
که در حکومت جهاني اسلامي، حقوق به گونه اي تعريف شده که ظرفيت هاي متکثر ديگران اعم از مسلمان و غيرمسلمان، شيعه و سني، مسيحي و … نيز ديده و لحاظ مي شود.
اما در ديدگاه غرب اين گونه نيست و مثلا آمريکا به عراق حمله مي کند
به اين بهانه که مي خواهد پيام آور دموکراسي در عراق باشد اما با کشتار مردم و پُر کردن زندان ها، مي خواهد بگويد من کدخدا هستم. در اين راستا يکي از کارويژه هاي آمريکا، زور است لذا تحريم مي کند، حمله مي کند، تهديد ميکند و … يعني خودِ علم در حوزه سياست استيلا جو مي شود.
امروز در پروژه جهاني شدن مفهومي در ادبيات آن شکل گرفته به نام اروپامداري يا غرب مداري و افرادي همچون بابي سعيد در کتاب «هراس بنيادين» مطرح مي کنند اين اروپامداري غربي ها چيست و اين مسئله را به خوبي تبيين و بيان مي کنند چراکه جهان و عقلانيت انسان غربي به اين سمت رفته است که به خود اجازه مي دهد به جاي ديگران تصميم بگيرد و روش ها و افق ها و جهت هاي آنها را تعيين کند. بابي سعيد ادامه مي دهد که بايد راه مفري پيدا کرد که خود را از سيطره اروپامداري خارج کنيم. او مي گويد در علم اسلامي راه اين مفر، الگويي به نام خمينيسم (به تعبير بابي سعيد) راه فرار و گذار از سيطره غربي را فراهم ميکند.
بنابر اين ايستادگي رهبر معظم انقلاب در برابر تکبر و استيلاجويي غرب و اروپا دقيقا بر اساس همين شناخت درست از ريشه گستاخي هاي
غرب است .
آن چه که گفته شد، بازتاب علم انساني در حوزه سياست است در حوزه علم و فرهنگ نيز دوباره اين استيلاجويي علوم انساني غربي مشاهده مي شود
و اين رويکرد گفتماني را به نام شرق شناسي توليد مي کند .
متاسفانه بسياري از اساتيد دانشگاه ما به دليل آن که منابع غربي را مي خوانند،
نگاه آنها که خود شرقي هستند، از پشت عينکي است که غرب ساخته و اين امر بازتاب بدي دارد. يعني اين حوزه فکر در دانشگاه شرقي، مسلمانان را منفعل مي کند.
استيلا جويي در عرصههاي علمي
بنابراين، اين استيلاجويي نرم و پنهان است که البته براي غرب قدرت مي آورد. لذا علوم انساني آنها قدرتي که براي غرب به وجود آورده، مهم تر
از علومي همچون مهندسي است که آن هم براي غرب قدرت در پي داشته ؛ بدين معنا که علوم مهندسي بنياد غرب را عيان مي کند اما علوم انساني اين قدرت را پنهان کرده و نرم نگاه مي دارد.
در حوزههاي ديگر نيز به همين صورت است؛ در حوزه تاريخ اين علوم يک سبک از قدرت را توليد مي کند در عرصه فرهنگ هم چيزي ديگري و دليل آن نيز اين است که مباني که به لحاظ معرفتي در نطفه علمي غرب بسته شده و شکل گرفته، مباني استيلاجويانه و قدرتي است .لذا سيستم غرب بر اين رويکرد شکل گرفته و به خود هر اجازه اي را مي دهد.
اردوگاه سرمايهداري و استعماري با همهي توان سياسي خود، با همه قدرت مالي و اقتصادي خود و با همه شبکههاي تبليغاتي خود، دارد فشار ميآورد تا شايد بتواند ملت ايران را وادار به عقبنشيني و تسليم بکند؛ نه فقط از حق هستهاي – حق هستهاي يکي از حقوق ملت ايران است – بلکه ميخواهند ملت ايران را از حق عزتش، از حق استقلالش، از حق قدرت تصميمگيريش و از حق پيشرفت علميش، وادار به عقبنشيني کنند. ۱۱/۲/۸۷
اين چند کشور تسلطشان بر دنيا را به واسطهي انحصار علم و انحصار فناوري تعريف کردند. بخشي از اين هياهوئي که اينها ميکنند، به خاطر اين است که اين انحصار شکسته نشود. اگر چنانچه ملتها بتوانند در قضيه هستهاي، در قضيه فضا، در مسائل الکترونيک، در مسائل گوناگون صنعتي، فناوري و علمي پيش بروند، راهي براي سيادت زورگويانه و قلدرانه اينها بر دنيا باقي نخواهد ماند.
يکي از بزرگترين جنايتهائي که به بشريت شد، اين بود که در انقلاب صنعتي در دنيا در اين دو سه قرن، علم وسيلهاي شد براي زورگوئي. انگليسيها که جزء پيشروان انقلاب صنعتي بودند، از اين امکانِ خودشان استفاده کردند براي راه افتادن در اطراف دنيا و به زنجير کشيدن ملتها. شما ميدانيد در دوران حاکميت انگليسيها در شبهقاره، در اين صحنه بزرگ و ثروتمند چه گذشت؟ فقط هم شبهقاره نبوده؛ تمام منطقه شرق آسيا سالهاي متمادي – بيش از يک قرن – زير چکمه اينها بوده و با ابزار علم که اينها داشتند، بر مردم مسلط شدند؛ مردم به جان آمدند، چه انسانهائي نابود شدند، چه آرزوهائي نابود شد، چه ملتهائي عقب افتادند، چه کشورهائي خراب شدند. اينها از ابزار علم يک چنين استفادهاي کردند. اين بزرگترين خيانت به علم است؛ همچنان که بزرگترين خيانت به بشريت است. اينها ميخواهند اين انحصار شکسته نشود. هر ملتي که بتواند با استقلال – نه زير بليط آنها و با مجوز آنها و در اختيار آنها و در مشت آنها – روي پاي خود بايستد، يک ضربه به اين انحصارزده؛ و اين کار امروز خوشبختانه در ايران راه افتاده.۲/۱۲/۹۰
جرياني است که راه افتاده، نه فقط در ايران [بلکه] در دنيا، براي کوچک کردن، سبک کردن و بيارزش نشان دادن حرکت عظيم علمي کشور؛ الان در دنيا دارد روي اين کار ميشود؛ پول خرج ميکنند، برنامهريزي ميکنند؛ يک نمونهاش اين برنامه ۲۰۴۰ دانشگاه استنفورد است(۲) -که لابد شماها مطّلعيد يا مطّلع ميشويد- درباره ايران در ۲۰۴۰، [سال] ۲۰۴۰ و زير سؤال بردن پيشرفتهاي علمي کشور و کارهاي مهمّ دانشگاهي کشور؛ که در اينجا هم کساني هستند که با آنها همصدايي ميکنند، براي گُل زدن آنها بهشان پاس ميدهند؛ اينجا هم از اين کارها انجام ميگيرد. حالا متهم ميکنند -نميدانم حالا شما اين خبرها را [داريد يا نه؛] لابد در جريان قرار ميگيريد- هم محصولات علمي ما را، [هم تحصيلکردگان ما را]. مثلاً فلان مقالهنويس مزدبگير سعودي برميدارد راجع به محصولات دفاعي پيشرفته ما که آدمهاي عاقل دنيا را ميترساند، مقاله مينويسد و ميگويد اينها چيزي نيست، اينها مال ديگران است، مال ايران نيست، مال خودشان نيست! اصلانميشناسند. حالا او که آن [جور ميگويد]، آن مقالهنويس خارجي هم -آمريکايي يا اروپايي- به کمک افراد خائن ايراني، متّهم ميکند اين قشر عظيم تحصيلکرده دانشگاه را، اين مجموعه عظيم اساتيد امروز دانشگاه را به کمعمقي و کمسوادي! اگر اينها کمعمقند، پس غنيسازي بيست درصدِ اورانيوم را چه کسي در اين کشور درست کرد؟ پيشرفت در دانش نانو را چه کسي دارد در کشور دنبال ميکند؟ پيشرفت در همين سلولهاي بنيادي را که ايشان ذکر کردند، چه کسي دارد در کشور پيش ميبرد؟ اينها همه، چشمها را خيره ميکند؛ البته چشمهاي آدمهاي وارد و مطّلع و چيزفهم را. بنابراين دانشگاه به حمدالله کار بزرگي را انجام داده و حتّي همين کساني هم که با ظاهر غير سياسي و باطن سياسي راجع به مسائل علمي کشور حرف ميزنند، در خلال گزارششان ناگزير اعتراف ميکنند به پيشرفتهاي علمي کشور. بنابراين اين يک حقيقتي است که وجود دارد و ما بر اساس اين حقيقت بايد فکر کنيم، کار کنيم، برنامهريزي کنيم.۸/۳/۹۸
علم در علوم اسلامي ضد تکبر است
علم در سيستم ديني امري خاضع است. چارلي چاپلين ميگويد سيب وقتي مي رسد، مي افتد اما انسان وقتي مي افتد، ميرسد. در واقع در نگاه دين، علم انسان را متواضع مي کند و وقتي اين اتفاق افتاد، به کمال مي رسد. اما خروجي علوم انساني غربي، تکبر است. اگر سفري به اروپا داشته باشيم، در حوزه فرهنگ نمونه هاي متعددي از اين استيلاجوييِ فرهنگي را مي توان مشاهده کرد.
به طور مثال در فضاي عمومي پاريس وقتي به زبان انگليسي صحبت کنيد، به شما جواب نميدهند يا برخوردي سرد دارند به دليل آن که اين برداشت را دارند که شما زبان من را ياد نگرفته ايد و زبان من بايد برتر باشد. در حقيقت در اروپا با نگاه سنگين با شرقيان برخورد مي شود اين در حالي است که اگر يک توريست از اروپا يا کشورهاي ديگر به ايران سفر داشته باشد، مردم ايران برخوردي مناسب با او در پيش مي گيرند و اين به دليل آن است که علمي که براي مناسبات و روابط اجتماعي ما مبناساز شده، در جوهر خود با تواضع نسبتي دارد اما علم غربي به دليل اين که در ذات و جوهر خود مغرور است، خروجي فرهنگي آن نيز چنين برخوردهايي است. در حقيقت وقتي ادبياتي که علوم انساني غربي در توصيف انسان به کار مي برد، حيواني است، برون داد اين فرهنگ نيز انساني حيواني و درنده است که قدرت سياسي هم به همين ترتيب ماجراي آن در علوم انساني غربي تعريف مي شود.
بنابر اين علت مواضع گستاخانه و متکبرانه اروپا و غرب نسبت به ملت ما و ديگر ملتهاي شرق ريشه در همان علوم انساني اي دارد که متاسفانه بعضي مسئولين تفاوت آنرا با علوم انساني اسلامي تشخيص نمي دهند .
ايران , برجام , حضرت آيتالله خامنهاي , حميدرضا ترقي
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.