تجربههای تلخ
|حانيه مسجودي-راضيه فراهاني|
سرنوشت کشورهايي که به آمريکا اعتماد کردند چه شد؟ ليبي و برنامه هستهاي قذافي، عراق و صلحي که به آدمکشي تعبير شد و مصر و تلاش مرسي براي نزديکي به آمريکا در راستاي کاستهنشدن از ميزان کمکهاي اقتصادي به کشورش و کره شمالي که درصدد سازش در آمد اما آمريکا به نيمه راه نرسيده نيت خود را آشکار کرد.
*ليبي؛ فدايي تصميم واهي قذافي
معمر قذافي با پيش بردن برنامههاي هستهاي به شدت از لحاظ ديپلماتيک تحت فشار قرار گرفت و تحريمهاي زيادي از طرف آمريکا و متحدان غربياش متحمل شد. از طرف ديگر قرار گرفتن نام اين کشور در فهرست کشورهاي حامي اقدامات تروريستي هم فشاري بود که شايد نتوانست تحمل کند.
آمريکا هم هر از گاهي با تجاوز به حريم هوايي ليبي قصد داشت با عملياتهاي هوايي محل استقرار قذافي را هدف قرار دهد. از سال ۱۹۷۹(سال ۱۳۵۷) که فشارها بر ليبي آغاز شد تا سال ۲۰۰۱ که آغاز گفتوگوهاي رسمي دو کشور بود، ليبي تحت تحريمهاي گوناگوني قرار داشت. در سال ۲۰۰۱ اولين گفتوگوهاي مقدماتي ليبي با غرب آغاز و در سال ۲۰۰۳ گفتوگوها سرانجام تحت تاثير جنگ آمريکا با عراق، چهره جديتري به خود گرفت.
قذافي تصميم گرفت ضمن پذيرفتن مسئوليت حمله به هواپيماي خطوط هواپيمايي پانامريکن و يا «حادثه هوايي لاکربي» خسارت خانوادههاي قربانيان را بپردازد و از سوي ديگر در مذاکرات با آمريکا براي برداشته شدن تحريمها از تمام حق اين کشور براي داشتن برنامه هستهاي صلح آميز گذشت.
قذافي در آن زمان با کل مطالبات آمريکا موافقت کرد. آنها از ليبي خواسته بودند ضمن انهدام و انتقال تجهيزات هستهاي اين کشور به کشوري ديگر، دسترسي کامل و نامحدودي به بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي دهد و از تمام فعاليتهاي هستهاي اعم از تحقيق و توليد دست بکشد. ليبي که براي اجراي برنامه هستهاي تحت فشار بود، درنهايت مجبور شد اطلاعات مربوط به چگونگي دستيابي به تجهيزات هستهاي را نيز در اختيار طرف غربي قرار دهد و براي مبارزه با شبکه القاعده در اين کشور همکاري کاملي با آمريکاييها داشته باشد. قذافي با به اجرا گذاشتن تمام خواستههاي آمريکا توانست شاهد لغو شدن تعدادي از تحريمها نيز باشد اما در همان زمان رئيس CIA در کنگره و سفير آمريکا در رژيم صهيونيستي به شدت با برداشته شدن تحريمهاي شوراي امنيت عليه ليبي مخالفت كرده و هر روز اتهام تازهاي را به اين کشور وارد کردند.
در سال ۲۰۰۴ يعني يکسال بعد از نزديکي ليبي به آمريکا، اين کشور معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي را امضا کرد و بازرسان آمريکايي و انگليسي براي ازبين بردن سلاحها وارد اين کشور شدند. بر اساس مطالبي که منابع ليبيايي در همان زمان منتشر کردند، مشخص شد بسياري از اين ورود و خروجها که حجم زيادي از مراودات بينالمللي ليبي را تشکيل ميداد، با ورود و خروج اطلاعات محرمانه از ليبي و تشريح زير ساختها و نقاط استراتژيک و حساس اين کشور همراه بود. در مقابل انگلستان سال ۲۰۰۶ معاهدهاي نظامي با ليبي با نام «نامه مشترک صلح و امنيت» امضا کرد تا در صورتي که ليبي مورد حمله قرار گيرد، انگلستان ملزم به حمايت از اين کشور باشد.
آمريکاييها هم براي اينکه حسن نيت خود را اثبات کنند، پيمانهاي همکاري اقتصادي و البته نفتي را با اين کشور به امضا رساندند. اما اين پيمانها هنوز به مرحله اجراي کامل در نيامده بود که عهدشکنيهاي غرب آغاز شد. تنها پس از گذشت ۵ سال آمريکا با متحد هميشگي خود انگلستان، به دليل بالا گرفتن اعتراضات مردمي در ليبي به صورت هوايي به اين کشور حمله کرد!
انگلستان، که زماني متعهد شده بود از ليبي در صورت حمله نظامي کشوري ديگر دفاع کند، خود در حمله به ليبي تحت عنوان «نيروهاي ائتلاف» يا ناتو حضور داشت. مسئولان سياست خارجي انگليس در همان زمان پا را فراتر گذاشته و اعلام کردند تا زمانيکه نا آراميها در ليبي ادامه داشته باشد، در اين کشور ميمانند و اينگونه بود که قذافي با اعتماد به آمریكا همه چيز را نيز از دست داد.
*عراق و اميدي بر سر دوراهي
از اينجا آغاز کنيم که حمله صدام حسين به ايران در سال ۱۳۵۹ با حمايت کشورهاي غربي مواجه شد و آمريکا و ساير کشورهاي اروپايي از ارسال سلاح گرفته تا کمکهاي مادي، هيچگاه او را در مقابل ايران تنها نگذاشتند، آغاز جنگ اول خليج فارس و حمله عراق به کويت که آن زمان محل استقرار نيروهاي نظامي آمريکا و يکي از مراکز استراتژيک آمريکا در خليج فارس بود، باعث تيره شدن روابط آمريکا با عراق و تحريمهاي سازمان ملل عليه اين کشور شد. تا قبل از اين، به کار بردن سلاحهاي شيميايي عليه ايران هيچگاه مورد انتقاد کشورهاي غربي و به خصوص آمريکا قرار نگرفته بود و از زماني که عراق به منافع آمريکا در خليجفارس چشم دوخت، تهديدها و تحريمهاي بينالمللي وارد عمل شدند.
از سال ۱۹۹۱ يعني زمان حمله عراق به کويت، ماجراي سلاحهاي شيميايي عراق و تلاش آمريکا براي بازرسي از اين کشور نيز آغاز شد. صدام در سال ۱۹۹۸ به آمریكا اعتماد كرده و شروع به همراهي با آمريکا نمود و اجازه داد در برخي از مراکز حساس اين کشور دوربين نظارتي گذاشته شود، اجازه بازديد از ۸ سايت نظامي متعلق به رياستجمهوري را صادر کرد و قانون آزادي عراق را براي تغيير رژيم در اين کشور به اجرا گذاشت.
با وجود تمام اين اقدامات، بازرسان سازمان ملل اعلام کردند «عراق با آنها همکاري لازم را ندارد». بر همين اساس بود که در آخرين روزهاي سال ۱۹۹۸ حمله آمريکا به عراق و جنگ دوم خليج فارس آغاز شد. در سال ۲۰۰۲ باز هم صدام به بازرسان اجازه داد به عراق بازگردند اما در سازمان ملل قطعنامهها عليه عراق تصويب شد. اين در حالي بود که صدام، قطعنامه سازمان ملل درباره خلع سلاح خود را پذيرفته بود. عليرغم همکاريهاي حکومت عراق، بوش به اين کشور در سال ۲۰۰۳ حمله کرد ورژيم بعث را كه به آمریكایی ها اعتماد كرده بود را از بين برد!
هم اکنون نيز در عراق همچنان کشتار و خونريزيها ادامه دارد. آمريکا پيشتر گفته بود براي به ارمغان بردن صلح و امنيت به افغانستان و عراق حمله کرده است،اما تا کنون هيچگاه امنيت به طور کامل به اين دو کشور بازنگشته است.
*مصر و روياي به خواب رفته
انقلاب مردمي مصر که روياي چندين ساله مردم اين کشور براي رسيدن به آزادي و تشکيل دولت دموکراتيک غيرنظامي را به واقعيت تبديل کرد. رئيسجمهور با راي مردم انتخاب شد و دولت شکل گرفت. با اين حال اين روياي تحقق يافته، با تلاش مرسي براي نزديکي به آمريکا به روياي ناتمام مردم مصر تبديل شد و کشور دوباره در باتلاق حکومت نظاميان بر مردم و کودتا فرو رفت.
تلاش مرسي براي نزديکي به آمريکا و اعمتماد وی به این كشور در راستاي کاستهنشدن از ميزان کمکهاي اقتصاد به مصر و ارتش آن، باعث شد آمريکاييها به يار جديد خود در منطقه پشت کنند و در حاليکه هيلاري کلينتون در سفر به مصر گفته بود براي تشکيل دولت دموکراتيک تمام تلاش خود را به کار ميبندد، چند ماه بعد با کودتايي نظامي، رئيسجمهور منتخب به زندان افتاد و دوباره نظاميان اوضاع را در دست گرفتند.
مسئله مصر نيز به خوبي بيانگر در صدر قرار داشتن عدم اعتماد به آمریكایی ها و منافع آنها بر ساير مسايل را نشان داد زيرا رژيمصهيونيستي به شدت از روي کار آمدن دولتي بر آمده از حزب اخوان المسلمين، در هراس بود و اين کار آمريکا و حمايت از کودتاي نظامي در مصر، براي تامين منافع اين رژيم در منطقه صورت گرفت.
*کره شمالي و ترس آمريکا
نگاهي به روند فشارهاي بينالمللي بر کشورهايي که به دنبال دستيابي به انرژي هستهاي بودند، نشان ميدهد که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ ، آمريکا با استفاده از جوي که خود از اين حادثه ساخته بود، بر شدت فشارهاي بينالمللي عليه برخي کشورهاي از جمله ايران، کره شمالي، عراق، افغانستان و ليبي اضافه کرد. حمله آمريکا به افغانستان و تهديد بوش پسر، به حمله به کشورهاي ديگر و محور شرارت خواندن ايران، کره شمالي و عراق باعث شد کشورهاي ديگر مانند ليبي به سرعت از مواضع قبلي خود کوتاه بيايند و کره شمالي نيز راهي براي کاستن از فشارهاي بينالمللي عليه خود پيدا کند.
در سال ۲۰۰۱ آمريکا به افغانستان حمله کرد و در سال ۲۰۰۳ به عراق. طي همين دو سال، اين کشور محورهاي شرارت را اعلام و فشارهاي بينالمللي را افزايش داده بود. ايران در سال ۲۰۰۳ پروتکل الحاقي را پذيرفت و بازرسيها از تاسيسات هستهاي ايران نيز شدت بيشتري گرفت. با اين حال کره شمالي که از محور شرارت خواندنش توسط بوش عصباني بود، اعلام کرد که از معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي بيرون ميآيد. اين کشور همچنين با اخراج بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي، بار ديگر برنامههاي هستهاي خود براي توليد نيروگاه برق را ادامه داد.
کره شمالي با اين حال با ادامه يافتن گفتوگو هاي ۶ جانبه يعني گفتوگو با چين، ژاپن، کره جنوبي، روسيه و آمريکا موافقت کرد. دور اول اين مذاکرات در همان سال ۲۰۰۳ به نتيجهاي ختم نشد و در دور دوم و سوم در سال ۲۰۰۴ نيز خلع سلاح کره شمالي مورد تاکيد قرار گرفت و قرار بر همزيستي مسالمتآميز اين کشور با کشورهاي حاضر در مذاکره شد. در دور چهارم گفتوگوها کره شمالي سرانجام پذيرفت که برنامههاي هستهاي خود را کنار بگذارد؛ البته اين پذيرش با اين شرط بود که کمکهاي مالي به اين کشور ادامه يافته و در عين حال قدرتهاي بزرگ راکتورهاي آب سبک را براي توليد برق کره شمالي بسازند. در فاز دوم اين گفتوگوها که از ۱۳ تا ۱۹ سپتامبر سال ۲۰۰۴ انجام شد، توافق «عمل در برابر عمل» مورد تاييد قرار گرفت و اصل بر عاديسازي روابط کره شمالي با آمريکا و کره جنوبي و ژاپن گذاشته شد.
کره شمالي هم از سال ۲۰۰۵ با عمل نکردن آمريکا به وعده هايش روبه رو شد. آمريکا در اين سال با وجود انجام مذاکرات و توافق نهايي، تحريمهاي جديدي عليه کره شمالي به اجرا گذاشت. در فاز اول مذاکرات به دليل اينکه آمريکا حقي براي کره شمالي در دستيابي به انرژي هستهاي قائل نبود، مذاکرات به شکست انجاميد و در فاز دوم مخالفت آمريکا با تاسيس راکتور آب سبک در اين کشور مذاکرات را به شکست کشانيد. در فاز سوم اين کره شمالي بود که کوتاه آمد و قرار بر از بين بردن تمامي فعاليتهاي هستهاي اين کشور و تعطيل شدن راکتورهاي اتمي گذاشته شد. با اين حال آمريکا در اين سال به بهانه اقدامات احتمالي براي پولشويي، نزديک به ۲۴ ميليون دلار از داراييهاي کره شمالي را مسدود کرد. در گفتوگوهاي ۲۰۰۷ که با اولين آزمايش موشکي کره شمالي همراه بود، آمريکا هرگونه توافق با کرهشمالي براي برداشته شدن تحريمها را رد کرد و سرانجام در ۱۸ جولاي سال ۲۰۰۷ کره شمالي تحت تاثير تحريمها و فشارهاي بينالمللي موافقت کرد تمام برنامههاي اتمي خود را در ازاي دريافت کمکهاي اقتصادي و فني تعطيل سازد.
کره در اين مدت ۸۰ درصد فعاليتهاي خود را تعليق کرد اما خبري از کمکهاي اقتصادي و فني و وعدههاي آمريکا نشد، تا اينکه سرانجام سال ۲۰۰۹ کره شمالي از مذاکرات ۶ جانبه خارج شد و براي دومين مرتبه بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي را از اين کشور اخراج کرد.
براي آشنايي با اين نحو رفتار آمريكايي ها و عواقبی كه اعتماد به آنها در پی دارد با دوتن از كارشناسان مسائل سياسي گفت وگويي ترتيب داده ايم كه در ادامه مي خوانيد.
عباس سليمينمين درمورد سرنوشت کشورهايي که به آمریکا اعتماد کردند، به «رسالت» گفت:«در اين مورد بحث توازن قدرت است، بايد به اين مسئله توجه جدي شود که آمريکايي ها تلاش دارند تا در غرب آسيا توازن قدرت به نفع پايگاه صهيونيستي که خودشان ايجاد کردند باشد و اين پايگاه همواره قدرت برتر را در اختيار داشته باشد چرا که دراصل اين پايگاه با اين هدف جلوگيري از خيزش فرهنگي و سياسي ملتهاي مسلمان تاسيس شده است.»
او ادامه داد:«زماني صاحب نظران غربي پيش بيني کردند که غرب در آينده چالش جدي براي احياي فرهنگ اسلامي خواهد داشت و به همين منظور پايگاه اسرائيل شکل گرفت تا بتواند اين مسئله را مهار و کنترل کند بنابراين بايد اين موضوع را درک کرد که براي آمريکا و انگليس تقويت اسرائيل مهم است درغير اين صورت اين پايگاه هيچ موضوعيت ديگري نخواهد داشت، اگر اين قدرت درهم بشکند که درحالحاضر تا حد زيادي هم از بين رفته ديگر دليلي ندارد که آمريکايي ها سالي چند ميليارد هزينه کنند و آلمان را با بهانه واهي هلوکاست به پرداخت سالي چند ميليارد دلار هزينه وادار و کشورهاي ديگر را هم به پرداخت اين هزينه ها اجبار کنند.»
کارشناس مسائل بينالملل اشارهاي به تضعيف اسرائيل و نگراني غرب کرد و افزود:«انقلاب اسلامي به طور کامل اين روند را معکوس کرده است، پيش از خيزش سراسري ملت ايران عليه سلطه آمريکا، انگليس و اسرائيل اين روند به نفع اسرائيل در جريان بود اما با انقلاب اسلامي اين روند معکوس شده و امروز هيچ اميدي به توانايي اسرائيل براي حفظ منافع غرب در منطقه نيست بلکه جريان برعکس است، امروز تمام دغدغه غرب حفظ اسرائيل است و اين به مشکلي جدي براي غرب تبديل شده است که به سهولت امکان پذير نيست.»
سليمينمين با اشاره به تقويت صنعت با رشد فعاليتهاي هستهاي و ترس غربيها از اين موضوع، خاطرنشان شد:«يکي از موضوعاتي که آمريکاييها بايد بر آن اعمال نظر کنند اين است که نگذارند کشورهاي اسلامي به لحاظ قدرت علمي، اقتصادي و سياسي رشد کنند، اما اين روش باعث کاهش تسلط آمريکا بر منطقه به تسريع فروپاشي سلطه آمريکا منجر خواهدشد، تکنولوژي هستهاي به عنوان يک علم تعيين کننده است که در شرايط کنوني ميتواند تحولي در يک کشور ايجاد کند، کشورهايي که به تکنولوژي هستهاي نزديک شدند به صنعت کشورشان هم کمک شايان توجهي خواهد شد يعني ماشينآلات بسيار پيچيده اي که ساخته مي شود مانند سانتريفيوژها، ماشين هاي کوچکي هستند که به لحاظ تکنيکي، پيچيدگي بسياري دارند و حساس هستند.»
رئيس دفتر مطالعات و تدوين تاريخ معاصر ايران تاکيد کرد:«کشوري که بتواند سانتريفيوژ بسازد در بسياري از عرصههاي صنعتي ميتواند پيشرفت داشته باشد؛ به همين دليل غربيها تلاش ميکنند تا با اعمال تحريمهاي مختلف جلوي تاثير توانمنديهاي هسته اي را بگيرد تا به ساير صنايع سرايت نکند.»
او با بيان اينكه آمريکا و اروپا حتي نميخواهند کشورها فعاليت صلحآميز هستهاي داشته باشند، ابراز کرد:«اين موضوع درمورد کره شمالي، مصر، ليبي، عراق و ساير کشورهاي اسلامي هم صدق ميکند که نگذارند حتي براي استفاده از اين تکنولوژي براي فعاليت هاي صلحآميز هستهاي پيشرفتي داشته باشند، چرا که اين پيشرفت محدود به مسائل هستهاي باقي نخواهد ماند و تأثير سريعي بر ساير صنايع ميگذارد، مشخص است که تجربيات ملت ها در مورد آمريکا چه بوده، آمريکاييها به بهانه واهي نگراني از دستيابي به سلاح هسته اي روند مطالعاتي و تحقيقاتي کشورهاي اسلامي را کند ميکنند.»
اين کارشناس ادامه داد:«ما با اين اتفاق روبرو بوديم، که به
بازرسي هاي سازمان آژانس بين المللي اتمي از تاسيسات هستهاي خود تن داديم و آنها همواره از تاسيسات ما بازديد ميکردند؛ اما با اين وجود اين بحث را مطرح ميکنند که باز هم آرامش لازم را نداريم و براي اينکه به روند پيشرفت هستهاي شما اعتماد کنيم تحقيقات خود را کند و استفاده از سانتريفيوژهاي جديد را براي خودتان محدود کنيد.»
سليمينمين در پايان ضمن يادآوري هدف دائمي اروپا از ايجاد محدوديت براي ايران در برجام، تشريح کرد:«يکي از مقامات اروپايي در يکي از گفتوگو هاي خود اعتراف کرد که ما در قالب برجام محدوديت چند ساله گذاشتيم اما اين محدوديت چند ساله به محدوديت دائمي تبديل خواهد شد؛ بنابراين بايد به اهداف آمريکاييها و انگليسيها براي متوقف کردن کشورهاي اسلامي از دسترسي به سلاح هستهاي آگاه باشيم، غربيها با هر کشوري که در اين مورد مذاکره يا گفتوگو کردند و گفتند از انرژي هستهاي شما نگرانيم هدف اصليشان را آشکار کردند، که به هيچ وجه بحث استفاده نظامي در مقوله هسته اي نبوده بلکه هدف اصلي تضعيف ملتهاي مسلمان و منطقه است.»
*گفتمان ظريف گفتمان انقلابي نيست
در هياهوي تهديدها و افزايش تحريمهاي آمريکا بر ايران، عدم عمل به وعدههاي اروپاييها و جنگ اقتصادي که آمريکا در کشور به راه انداخته است، روز گذشته خبري تمام مردم ايران را متعجب کرد. اين خبر تنها چند کلمه بود که از زبان وزير امور خارجه کشورمان به گوش رسيد.
محمدجواد ظريف در پاسخ به سوالي مبني بر اين که اکنون در سالگرد تصويب برجام قرار داريم و اگر شما به چهار سال قبل برگرديد باز هم برجام را امضا ميکنيد، گفت: حتماً اين کار را ميکنم. سوالي که اينجا مطرح ميشود آن است که چرا آقاي ظريف ديپلمات ارشد کشور که سکان يکي از وزارتخانههاي مهم کشور را در دست دارد با توجه به اين که شاهد شکست برجام، خروج يکجانبه و غيرقانوني آمريکا و همچنين عدم عملياتي کردن وعدههاي دروغين اروپا بوديم، مجددا اصرار ميکند که حاضر است برجام را امضا کند؟ مگر اين برجام چه فوايدي براي کشور داشته است؟ آيا اعتماد به غربي ها به ويژه دولت ايالات متحده آمريکا كه در سطور بالا وصف آن رفت مي تواند ملاک درستي براي اقدامات و برنامه هاي ديپلماتيک کشورمان باشد؟
*دولتيها برجام را تنها راه معالجه کشور ميدانند
هادي محمدي کارشناس ارشد مسائل غرب آسيا در اين باره به «رسالت»گفت: در اينجا بايد موضوعي را شفاف کرد ميان اين که نظام تصميم ميگيرد تا فاز جديدي از سياستهاي خود را در قبال غرب تحت عنوان نرمش قهرمانانه به منصه ظهور بگذارد. تفسير عملي اين نرمش قهرمانانه هم از گفتمانهاي مختلف با مصداقهاي گوناگوني است.
او تصريح کرد: آن چيزي که آقاي ظريف، تيم مذاکرهکننده و آقاي روحاني دنبال ميکنند تفسير چيزي جز برجام از سياست کلان نظام نبوده است؛ اين گفتمان معالجه تمام مسائل را در گرو اين ميداند که تنها با غرب کار ميکند، نه تنها با غرب کار کند و منافع ملياش را رعايت کند بلکه حاضر است نگاه و بنياد فکري خود را به اجرا بگذارد حاضر است براي رضايت غرب امتيازاتي را هم بدهد. اين امتيازدهي را اصلا غيرعادي نميداند و تصورش آن است که براي تضمين موجوديت خود حتما اين تعامل را بايد داشته باشد.
کارشناس ارشد مسائل غرب آسيا تصريح کرد: اين منطق تنها به معناي آماده بودن براي امتياز دادن به غرب به هر قيمتي است يعني هر توافقي با غرب داشته باشد؛ لذا اين موضع را در تمام عرصهها از سوي آنها شاهد بوديم. نگاه آقاي ظريف، تيم مذاکرهکننده و آقاي روحاني تنها در برجام اينگونه نبود که آنها حاضر هستند مجددا اين منطق را دنبال کنند بلکه در مسائل اقتصادي، تجارت خارجي و تعاملات عمومي با کشورهاي ديگر همين منطق را دنبال کنند.
او افزود: ما شاهد بوديم که با فرانسويها و اروپاييها، اين تيم مذاکرهکننده، به ديپلماسي و گفتمان متمايل به غرب معتقد بود که بايد براي فشار به آمريکا به اروپا امتياز داد، يعني منطق امتيازدهي و توافق با طرف غربي جوهره يک گفتمان و تفکر است؛ بنابراين نسبت به سخنان آقاي ظريف که اگر به ۴ سال قبل هم بازگردد، برجام را امضا ميکند نبايد متعجب شد چرا که جوهره فکرش اينگونه است. در صورتي که مسئله برجام يک تفسير و يک نرمش انقلابي بود که ميتوانست تفسير ديگري داشته باشد، منطق اين تفسير اين بود که ميتوانند منافع ملي کشور را به شکل قويتر، حرفهايتر، کم عيبتر و با نتايج تضمينشدهتري تامين کنند.
او با بيان اين که نماد اين گفتمان با تقسير جديد، گفتمان رهبر معظم انقلاب است، افزود: هنگامي که اين برجام در اختيار مجامع داخلي کشور قرار ميگيرد مقام معظم رهبري بندهايي را به عنوان شرط قبول مفاد اين توافقنامه مطرح ميکند اما نگاه و گفتمان غربي هيچ اعتقادي به شرط و شروطي که گفتمان انقلابي و نظام دارد، توجه نميکند.
اين کارشناس ارشد مسائل غرب آسيا گفت: نبايد تعجب کرد که يک نگاه اينچنيني از اقداماتش پشيمان باشد ولو آنکه سهواً از منافع ملي هم عدول کند. ما شاهد اين نگاه هم در مجموعه اصلاحطلبان هستيم چرا که ملاک آنها تنها منافع باندي و حزبي است و ملاکشان منافع ملي نيست. آن چيزي که از آقاي ظريف در اين باره ميشنويم نگاه گفتماني به جاي نگاه منافع ملي است. گفتمان او چيست؟ نگاهي متمايل به غرب است و در اين چارچوب اين اظهارنظرها موضوع عجيبي نميتواند ارزيابي شود.
برجام , حانيه مسجودي , دولت , راضيه فراهاني , گفتمان , گفتمان انقلابي
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.