تالابها در جدال مرگ و زندگی
| گروه اجتماعی|
سال ۹۵ در چنين روزهايي سخن از پريشانحالي و عطش ناتمام آبگيرها بود. آمارهاي رسمي هم نشان ميداد ۵۸ درصد از مساحت تالابهاي مهم ايران يا کامل خشک شدهاند و يا در مسير خشکي هستند. اين خبر موجي از اندوه دوستداران محيطزيست را در پي داشت. حتي گزارش رسمي مرکز پژوهشهاي مجلس هم مهر تأييدي بر اين ادعا بود و اثبات ميکرد، هيچ سوءنيتي در آمارهاي ارائهشده نيست و اين عدد و رقمها بهشدت مقرون به واقعاند: «ﺗﻌﺪاد ۳۱ ﺗﺎﻻب، بهتدريج ﺗﻤﺎم ﯾﺎ ﻗﺴﻤﺘﯽ از ﻣﺴﺎﺣﺖ ﻣﺮﻃﻮب ﺧﻮد را از دﺳﺖ داده و ﺑﻪ ﻣﻨﺸﺄ اﻧﺘﺸﺎر گردوغبار ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪهاﻧﺪ.»
عنوان اين تالابها و درصد مساحت خشکي آنها را در جدول زير مشاهده ميکنيد. (سال ۱۳۹۵)
بعد از آن، کنشگران دست به قلم شدند و ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﺎص ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎﯾﯽ و زﻣﯿﻦﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ايران را علت ﺗﻌﺪاد و ﺗﻨﻮع ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺎﻻي اﮐﻮﺳﯿﺴﺘﻢﻫﺎي ﺗﺎﻻﺑﯽ عنوان کردند. آنان از حيات ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ
۲۷۰ ﺗﺎﻻب در ﮐﺸﻮرﻣﺎن گفتند و اينکه۸۰ ﻣﻮرد آنها، وسعت وسيعي دارند و ميتوانند در ﺳﻄﺢ بينالمللي ﻣﻄﺮح ﺑﺎﺷﻨﺪ، اﻣﺎ فقط۲۴ ﺗﺎﻻب ﮐﺸﻮر در ﺳﺎﯾﺖ راﻣﺴﺮ بهعنوان مهمترين تالابهاي بينالمللي ﺑﻪ ﺛﺒﺖ رﺳﯿﺪه اﺳﺖ و نکته حائز اهميت در روايت کنشگران، از دست رفتن ﺣﺪود ۵۸ درﺻﺪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﮐﻞ تالابها و تبديلشدن ﺑﺴﺘﺮ آنها ﺑﻪ ﺧﺎک و ﻧﻤﮏ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ ﺑﺮﺧﯽ تالابها از ﻓﻬﺮﺳﺖ ﮐﻨﻮاﻧﺴﯿﻮن راﻣﺴﺮ ﺧﺎرج و ﯾﺎ در ﺣﺎل ﺧﺎرج ﺷﺪن ﻫﺴﺘﻨﺪ.
سالهاي مديدي است که تالابها با انواع و اقسام مشکلات دست به گريباناند: ۱-افزايش ﺑﯽروﯾﻪ ﺳﻄﺢ زير کشت اراﺿﯽ حوضههاي آﺑﺮﯾﺰ ﺑﺎﻻدﺳﺖ، درياچهها و تالابها ۲- ﮐﺎﻫﺶ آب ورودي ﺑﻪ تالابها از ﻣﻨﺎﺑﻊ آب ﺳﻄﺤﯽ و زﯾﺮزﻣﯿﻨﯽ ﺣﻮزه آﺑﺨﯿﺰ و دشتهاي اﻃﺮاف تالابها (ﻋﺪم ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺣﻘﺎﺑﻪ زيستمحيطي تالابها) بهويژه در اﺛﺮ اﺟﺮاي پروژههاي ﺳﺪﺳﺎزي و اﻧﺘﻘﺎل ﺑﯿﻦﺣﻮزه اي ۳- اﺟﺮاي طرحهاي ﺗﻮﺳﻌﻪاي و زﯾﺮﺑﻨﺎﯾﯽ ﺑﺰرگ ﻣﺜﻞ راهسازي، ﭘﺘﺮوﺷـﯿﻤﯽ، ﭘﺎﻻﯾﺸـﮕﺎه، ﻓﺮودﮔـﺎه، ﺧﻄﻮط اﻧﺘﻘﺎل ﻧﯿﺮو و… در محدودههاي اﺛﺮﮔﺬار تالابها ۴- ورود اﻧﻮاع آلايندههاي ﺑﯿﻮﻟﻮژﯾﮑﯽ، ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ و ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ گسيلشده از ﻣﺰارع ﮐﺸﺎورزي، ﺷﻬﺮﻫﺎ و آباديها و ﺻﻨﺎﯾﻊ و رﺳﻮﺑﺎت ﻧﺎﺷﯽ از ﻓﺮﺳﺎﯾﺶ ﺧﺎک ﺑﺎﻻدﺳﺖ تالابها ۵- ﺷﮑﺎر و ﺻﯿﺪ ﻏﯿﺮﻣﺠﺎز و بيرويه و ﺑﺮداﺷﺖ ﻋﻠﻮﻓﻪ و ﺳﺎﯾﺮ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺗﺎﻻﺑﯽ، ﺑـﯿﺶ از ﺣـﺪ ﺗـﻮان ﺗﺠﺪﯾﺪﭘﺬﯾﺮي ﺗﺎﻻب و تغيير ﮐﺎرﺑﺮي اراﺿﯽ ﺗﺎﻻﺑﯽ ﺑﺮاي اﻣﻮر ﮐﺸﺎورزي ۶- راهيابي گونههاي ﻏﯿﺮﺑﻮﻣﯽ و ﻣﻬﺎﺟﻢ ﺑﻪ تالابها ۷- ﺗﻐﯿﯿﺮ اﻗﻠﯿﻢ و خشکسالي ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﮐﺸﻮر ﮐﻪ ﮐﺎﻫﺶ ﺑﺎرشﻫﺎ، ﺗﻐﯿﯿﺮ اﻟﮕﻮي ﺑﺎرش از ﺑﺮف ﺑﻪ ﺑﺎران و اﻓﺰاﯾﺶ دﻣﺎ را ﺳﺒﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﺸﮑﻼت ﻓﻮقاﻟﺬﮐﺮ درواﻗﻊ جنبههاي ﺑﺮوز ﯾﺎﻓﺘﻪاي از ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻮاﻧﻊ ريشهاي ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ غير خردمندانه تالابها در ﮐﺸﻮر ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻻزم اﺳﺖ ﺑﺮاي ﻓﺎﺋﻖ آﻣﺪن ﺑﺮ اﯾﻦ ﻣﺸﮑﻼت، اﺑﺘﺪا ﺑﺮاي ﺗﺜﺒﯿﺖ و ﭘﺎﯾﺪاري تالابها چارهجويي ﺷﻮد.
اما پژوهشگران، حلقه مفقوده و به ديگر سخن، موانع ريشهاي ﻧﺎﭘﺎﯾﺪاري زﯾﺴﺖﺑﻮمﻫﺎي ﺗﺎﻻﺑﯽ ﮐﺸﻮر را در ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﻣﻮﺟﻮد تالابها ميدانند ﮐﻪ ﻣﺘﻮﻟﯽ اﺻﻠﯽ آنها دستگاههاي دوﻟﺘﯽ اﺳﺖ و ﻗﻮاﻧﯿﻦ و ﻣﻘﺮرات ﺟﺎري که ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ اﺟﺮاﯾﯽ ﻻزم ﺑﺮاي ﺣﻔﻆ و ﺣﻤﺎﯾﺖ از تالابها ﻓﺮاﻫﻢ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ. ﺑﻬﺮهوري ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺨﺶ ﮐﺸﺎورزي، بهويژه در راﻧﺪﻣﺎن ﻣﺼﺮف آب ﮐﺸﺎورزي ﮐﻪ باوجود ﻣﺼﺮف ﺑﺎﻻ، از راﻧﺪﻣﺎن ﻣﻄﻠﻮﺑﯽ ﺑﺮﺧﻮردار ﻧﯿﺴﺖ و خصلتهاي ﻧﺎدرﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ازﺟﻤﻠﻪ منفعتطلبي خسارتبار ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺼﺮف ﮐﺮدن اراﺿﯽ ﺗﺎﻻﺑﯽ، ﺷﮑﺎر و ﺻﯿﺪ ﻏﯿﺮﻣﺠﺎز، آلوده کردن ﺗﺎﻻب و… ﻧﻤﻮد ﭘﯿﺪا ميکند در کنار ﻓﻘﺪان ﺳﺎزوﮐﺎرﻫﺎي ﮐﺎﻓﯽ ﺑﺮاي ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﺑﯿﻦ ﺑﺨﺸﯽ در دستگاههاي دوﻟﺘﯽ ﻣﺴﺌﻮل و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ذﯾﻨﻔﻌﺎن و استفادهکنندگان از ﻣﻨﺎﻓﻊ تالابها از ديگر عواملي است که ميتوان در اين بخش برشمرد.
عباس محمدي در قامت کنشگر و فعال محيطزيست، يادداشتي در مورد آخرين وضعيت مهمترين تالابهاي ايران ارائه کرده است که از نظر ميگذرانيد.
با تالابهاي کشور چه کردهايم؟
هنريک مجنونيان، پژوهشگر برجسته محيطزيست، در مقدمه کتاب «فوايد تالابها»(۱) برخي از کارکردهاي تالاب را چنين فهرست ميکند: حفظ مواد مغذي خاک، نگهداري رسوبها، تغذيه آبهاي زيرزميني، کنترل سيلاب، حفظ ساحلها، پيشگيري از نفوذ آبشور به آبهاي سطحي و زيرزميني، پاکسازي و تصفيه آب، حمايت از زيستبومها، جذب کربن و کاهش تغييرات اقليمي، تأمين علوفه، تأمين ماهي، و… . مجنونيان ميافزايد که تالابها داراي ارزشهاي زيباييشناختي و معنوي هستند و حافظه تاريخي ما به شمار ميروند و در ميان چشماندازهاي زمين، کمتر پهنهاي همتراز تالاب به طبيعت و انسان خدمات ميدهد.
در زير به چند تالاب در چهارگوشه ايران اشاره ميکنيم تا ببينيم که اين پهنههاي آبي ارزشمند که همرديف انبوهترين جنگلها، ارزش زيستي و اقتصادي دارند، دچار چه مشکلاتي شدهاند.
هورالعظيم؛ از بزرگترين تالابهاي ايران است که در جنوب غربي کشور با مجموعه تالابهاي هورالهويزه در جنوب عراق، يکي از عظيمترين تالابهاي جهان را پديد آورده و مهد تمدن سومري و تمدنهاي بعدي ميانرودان (بينالنهرين) بوده است. اما در دو دهه گذشته اين تالاب گرفتار تنش ناشي از انتقال آب، سدسازي، و توسعه ميدانهاي نفتي بوده است. بخشي از اين مشکلات، مربوط به دوران صدام بوده است که با منحرف کردن مسير آبهاي ورودي به هورالهويزه و خشک کردن نيزارهاي عظيم آنجا قصد انتقامگيري از شيعيان جنوب عراق را داشت. بخش ديگري از تنش وارد به اين مجموعه تالابي، ناشي از برنامههاي سدسازي بر روي دجله و فرات در ترکيه است که روزبهروز هم ابعاد گستردهتري مييابد و ديپلماسي بسيار ضعيف ايران و عراق از برخورد اصولي با اين برنامهها (که البته هدفهاي پانترکيستي و استراتژيک خاصي هم پشت آن است) بهکلي ناتوان بوده است. اما، ايران اگر بخواهد، ميتواند بخش ايراني هورالعظيم را تا حد زيادي زنده نگه دارد. به اين ترتيب که ورودي آب از سد کرخه (که ساخت آن ضربهاي کاري به تالاب بوده) را افزايش دهد و همچنين از توسعه ميدانهاي نفتي به روش خشک کردن بخشهايي از تالاب و درست کردن جزيرههاي متعدد در ميان آن خودداري کند.
زنده ماندن تالاب هورالعظيم، در حفظ اقتصاد محلي که بر پايهيصيد ماهي، پرورش گاوميش، و کشاورزي استوار است، نقش مهمي دارد.
هامون؛ اين تالاب هم که تا حدود سي سال پيش، مهمترين و بزرگترين پهنه آب شيرين جنوب شرقي کشور بود، از ضعف سياست خارجي در رنج است. سرچشمه رودخانه هيرمند که تأمينکننده اصلي آب هامون است، در افغانستان قرار دارد. باوجود آنکه ايران با افغانستان قرارداد رسمي در زمينه حقابه براي هامون دارد، اما افغانستان به اين قرارداد عمل نميکند و حتي با گسترش برنامههاي سدسازي خود، مانعهاي بيشتري براي ورود آب به تالاب فراهم کرده و ميکند.
هامون، تأمينکننده علوفه براي دام، منبع بزرگ ماهي، تعديلکننده هواي منطقه و عامل جلوگيري از برخاستن ريزگرد بود. اما در بيشترِ سالهاي اخير يا بهطور کامل خشک بوده و يا فقط در بعضي ماههاي سال و در پهنههايي بسيار کوچکتر از مساحت اوليه خود آب داشته است.
اروميه؛ بزرگترين درياچه داخلي ايران در شمال غرب کشور، قرباني بزرگ طرحهاي سدسازي و نبود مديريت درستِ منابع آب بوده است. در شش سال اخير، چند هزار ميليارد تومان براي احياي اين درياچه هزينه شده و با آنکه بارندگيها هم در حوضه اين درياچه بيش از ميانگين بوده، اما به علت وجود سد بر روي همه رودخانههاي ورودي به آن و مصرف بيش از حد آب در بخش کشاورزي، حجم آب درياچه در بهترين حالت (فروردين امسال) به حدود يکسوم متوسط طبيعي خودش رسيده که قطعاْ در تابستان کاهش بسيار خواهد يافت.
سدسازيها نهتنها با هزينههاي نجومي که خود داشتهاند و با هزينه گزافي که در طرح «احيا» به کشور تحميل کردهاند، بلکه همچنين با بيابانزايي و نمکزار کردن زمين در يکي از پرآبترين بخشهاي کشور و آسيبرساني به جاذبههاي گردشگري منطقه، زيان بسيار عظيمي بر اقتصاد و محيطزيست کشور وارد ساختهاند.
گاوخوني؛ پرآبترين دریاچه فلات مرکزي ايران، زايندهرود، منبع اصلي تأمين آب «تالاب بينالمللي» گاوخوني بوده است. ساختهشدن سد بر زايندهرود در بالادست اصفهان، سبب ايجاد توهم فراواني آب در اين منطقه خشک، توسعه بيرويه کشاورزي و فضاي سبز شهري، ايجاد صنايع آببر و افزايش بيحساب جمعيت شد. کار بهجايي رسيد که در بيشترِ طول سال، زايندهرود در شهر اصفهان (که هويت تاريخياش با روان بودن آب در رودخانه عجين است) به بستري خشک و غمافزا بدل شد. همچنين در شرق اصفهان، زيستپذيري و حيات اجتماعي شهر و روستاهايي مانند ورزنه و برسيان که تاريخي پردامنه و ميراثهاي فرهنگي بسيار ارزشمند دارند، دچار اختلال جدي شد. براي جبران کمآبي زايندهرود،
با صرف هزينههاي سرسامآور، چند تونل انتقال آب از سرشاخههاي کارون حفر شده و طرحهاي خطرناکي مانند تونل بهشتآباد در دست اجراست که اين کارها سبب کاهش آوردِ کارون، آسيب ديدن کشاورزي و نخلداري در خوزستان، و بروز نارضايتيهاي عميق و مشکلات امنيتي در دو استان چهارمحال بختياري و خوزستان شده است.
با همه اين هزينههاي مادي و اجتماعي و زيستمحيطي، انتقال آب نتوانسته تالاب گاوخوني را به وضعيت طبيعي برگرداند، چراکه با هر انتقال آب، تقاضاهاي جديد ايجاد ميشود. اين تالاب که از نظر محيط زيستي، ارزش و عنوان رسميِ بينالمللي دارد، در بسياري از سالها بهکلي خشک يا در حد نيمهجان است و از يک جاذبه ارزشمند گردشگري بدل به کانون توليد گردوخاک شده است. خوشبختانه، در دو سه سال اخير، در اينجا هم مانند حوضه اروميه، بارندگيهاي بيش از ميانگين سبب شده که تالاب نيمهجاني بگيرد.
ميانکاله؛ اين تالاب بيمانند، در شرقيترين کناره ايرانيِ درياي کاسپين (خزر) قرار دارد و نوار شمالي آن، تنها باريکه از ساحلِ ايراني اين دريا است که از ساختوساز در امان مانده است. اما، اينجا هم در دو دهه اخير آماج انواع طرحهاي کوتهبينانه توسعه مانند بندرسازي در حريم آن (که اجرا شده)، توسعه گردشگري در آشوراده (که با مقاومتهاي مردمي فعلاْ به اجرا نرسيده)، و جادهکشي از بهشهر بهسوي دريا (که آنهم خوشبختانه اجرا نشده) قرار داشته و دارد. بهعلاوه، آلودگي آبهاي ورودي به تالاب بر اثر مصرف زياد سم و کود شيميايي در منطقه، صيد بيرحمانه پرندگان بادام و وسايل ديگر، دامداري در داخل محدوده حفاظتشده، و گردشگري بيضابطه، آسيبهاي جدي به اين تالاب وارد ساخته است.
فريدونکنار؛ در اين منطقه، مانند بسياري از ديگر نقاط مازندران (و گيلان) مردم محلي از ديرباز با هدف اندوختن آب براي تابستان، استخرهايي درست ميکردهاند. آببندانهاي دستساز در فريدونکنار، شايد به دليل نزديکي به مصر رودخانه هراز که در حافظه غريزي پرندگان مهاجر يکي از مقصدهاي زمستانگذراني بوده، در فصل سرد سال پذيراي دهها هزار پرنده است که از عرضهاي جغرافيايي شمال بهسوي جنوب ميآيند. سنتهاي محلي در حفظ درختان دورادور بعضي از آببندانها يا شاليزارها، با هدف ايجاد محيطي شبهطبيعي و البته دامگاه، سبب تجمع پرندگاني مانند انواع غاز و مرغابي و چنگر و قو و… در اين آببندانها ميشود. اما، صيد پرندگان در زمستان که تا حدود سي سال پيش فقط براي مصرف محدود محلي و با شيوههاي سنتي انجام ميشد، در سالهاي اخير بدل به يک کار تجاري تهاجمي و غارتگرانه شده است. به اين ترتيب که دهها صياد با برقرار کردن تورهاي بلند، در هر شبانهروز صدها و بلکه چند هزار پرنده را بياعتنا به اينکه بعضي گونهها در معرض انقراض يا حرامگوشت هستند، به شکل گروهي صيد ميکنند. اين فروشندگانِ قانونگريز و بياخلاق، بال و پاي بسياري از پرندگان را به شکلي بيرحمانه ميشکنند و گره ميزنند و زنده در معرض فروش ميگذارند. شوربختانه، اين کار که مصداق بارز يک «تجارت کثيف» است، بهصورت علني انجام ميشود و تا به امروز مأموران دولتي هم نتوانستهاند جلوي آن را بگيرند!
ولوکلا؛ در شهرستان بابل، بين دو روستاي ولوکلا و کشتله يک آببندان قديمي بوده که مالکيت و حق استفاده از آب آن مورد اختلاف دو روستا است. اين آببندان ۲۲ هکتاري هم مانند بسياري از ديگر استخرهاي دستساز محلي، کموبيش با زيستبوم منطقه هماهنگي داشته است، بهگونهاي که گياهاني مانند نيلوفر آبي سطح اين آبگير را به زيباترين شکلي آرايش ميکردند و تعدادي پرنده هم در آن ميزيستند. گويا در سال ۹۷ يا ۹۸ افرادي از روستاي کشتله با توجيه لايروبي و ساخت خيابان و ايجاد امکانات گردشگري در اطراف آببندان، از منابع دولتي يک اعتبار ششصدميليون توماني ميگيرند و با بولدوزر وارد آببندان ميشوند و شروع به برداشت گلولاي ميکنند. در اين عمليات تقريباً همه نيلوفرهاي آبي نابود ميشوند و آببندان بدل به يک چاله مرده ميشود. خبرها حاکي از اين است که يک انگيزهدستاندرکاران اين پروژه، فروش خاک بوده که شوربختانه مدتي است در مازندران به يکي از فعاليتهاي تجاري بدل شده است.
لنگرود؛ تا حدود سي سال پيش در غرب شهر لنگرود يک تالاب زيبا وجود داشت که در زمستانها پذيراي هزاران پرنده بود. اما دفن زبالههاي شهر در اين تالاب، زهکشي آن، ساختمانسازي در حريم و داخل تالاب و اقدام به احداث تلهکابين، تقريباً تالاب را صددرصد نابود ساخته است.
نتيجهگيري؛ معضلاتي که در بالا به آنها اشاره شد، کموبيش در مورد همه تالابهاي ايران مانند انزلي، شادگان، ميقان، حله، بختگان، ارژن، کياشهر و… صدق ميکند. در ايران، دستگاههاي مسئول توجه بسيار ناچيزي به تالابها و ديگر پهنههاي آبي دارند و از اينرو کشور در اين مورد در حال از دست دادن ميراثهاي طبيعي گرانقدر خود است.
عاملهاي اصلي در نابودي تالابهاي کشور، اينها هستند: دستکاري افراطي در سامانه طبيعي رودخانهها با ساخت سد و کانال يا تونل انتقال آب، حفر چاههاي بيشمار و توسعه بيضابطهکشاورزي و صنعت که سبب پايين رفتن آبهاي زيرزميني و فرونشست آب تالابها ميشود، تجاوز به حريم و پهنههاي اصلي تالاب به بهانه توسعه اقتصادي، آلودهسازي آب با سم و کود و زباله، شکار و صيد بيضابطه، نظام غلط بودجهگيري و تخصيص اعتبار که محل مصرف آن غالباً ساختوساز است، و نبود اقتدار دولتي در برخورد با متخلفان و متجاوزان که شايد مادرِ همه عاملهاي ديگر باشد… .
پينوشت:
۱) مجنونيان، هنريک و ديگران. فوايد تالابها، تهران، نشر معارف، ۱۳۹۷
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.