کرامت عظیم سیدالکریم (ع)
|مهسا شمس|
اولين بار براي تشييع پيکر مطهر شهيد وحيد زماني نيا يکي از همراهان شهيد قاسم سليماني به پابوس حضرت عبدالعظيم حسني رفتم، چيزي از اين مقام بزرگ و عاليقدر نميدانستم و فقط شنيده بودم که به او «سيدالکريم» ميگويند؛ بعد از مراسم دفن فرصتي شد تا زيارتي هم داشته باشم.
بعد از خواندن زيارتنامه وارد حرم مطهر سيدالکريم (ع) شدم و بلافاصله اولين چيزي که به زبانم آمد اين بود که «سيدالکريم زيارت و حضور در بارگاهت را مکرر روزيام کن». انگار همهچيز از اين دعاي يهويي شروع شد! حرف دل بود و بدون اختيار به زبان آمده بود.
يکي دو روز بعد اعلام کردند که به مراسم غبارروبي حرم حضرت عبدالعظيم حسني دعوتشدهاي؛ من از سيدالکريم زيارت مکرر را خواسته بودم نه اينکه مهمان ويژه باشم! الحق که کريم است و دستودلباز، دل توي دلم نبود تا لحظه موعود فرارسد.
يکي دو منبع از زندگينامه و عظمت حضرت مطالعه و تا حدودي شناخت کسب کردم، تابهحال نشده بود که اينطور ويژه بخواهم مهمان کسي باشم! چه بايد انجام دهم که رسم مهماني را درست و صحيح انجام داده باشم؟ در طول مسير مدام به اين موضوع فکر ميکردم.
از درب اصلي وارد شديم، حياطها کمي خلوت بود و شب به نيمهنزديک ميشد، هوا کمي سرد بود، تا بخواهد کارهاي اداري ورود خبرنگاران براي مراسم انجام شود حدود نيم ساعتي معطل شديم، نميدانم چرا هرکاري که ميکردم و هرجايي از اين محل قرار ميگرفتم نميتوانستم چشم از گنبد طلايي اين بزرگوار بردارم.
چشمهايم پر از اشک شده بود اما براي چه؟ نميدانم! اين مواقع آدم به اين فکر ميکند که چرا من بايد براي چنين ضيافتي دعوت شوم؟ من که سرشار از گناهم! و بلافاصله چيزي داخل ذهنت عبور ميکند که اين عزيزان بزرگتر از آن هستند که تصورش را بکنيد.
پس از طي بازرسي و تشريفات، به رواقي وارد و در کنار جمعيت مشتاق، منتظر شديم که برنامه آغاز شود. سرم را که در ميان جمعيت چرخاندم حضور جوانان و هم سن و سالهايم چشمگير بود. افرادي از طيفهاي مختلف به اين مراسم دعوتشده بودند. البته ريشسفيدان هم بودند که به نظر ميرسيد برخي مسئولان محلي باشند. تيپ و ظاهر افراد هم متفاوت بود، از کتوشلواريهاي رسمي گرفته تا پيراهنهاي ساده و غيررسمي.
پس از تلاوت قرآن، ذاکر مراسم، شروع به خواندن زيارتنامه کرد. همزمان با فرازهاي پاياني دعا، درهاي ضريح هم باز شد و بخشي از وجوهات و نذوراتي که در آن ريخته شده بود، تخليه شد. خادمان مسيري را براي عبور با قرار گرفتن در مکانهاي مخصوص درست کردند و از همان رديف اول آقايان به ترتيب آماده رفتن به داخل مضجع شريف شدند.
جمعيت آقايان بيشتر از بانوان بود و کمي طول کشيد و دلهاي ما هم بيقرارتر ميشد، نرده چوبي را برداشتند و اعلام کردند که خانمها بهصف بشوند و به سمت ضريح حرکت کنند، همانطور که تسبيح به دست داشتم و ذکر ميگفتم نزديک شدم و سعي ميکردم با تمام توان باادب راه بروم تا مهمان بيادبي به چشم نيايم.
يکي از خادمان در سيني که در دست داشت پارچههاي سبزرنگي را به افراد تعارف ميکرد، پارچههايي که قرار بود با آن غبار را از روي مضجع شريف برداريم، اما مگر غباري هم در آن مکان مطهر هست؟ پارچه بهانهاي براي برداشتن تبرک از داخل ضريح بود.
حس عجيبي بود، مثل اولين بار که نگاهت به حرم اباعبدالله عليهالسلام ميخورد، مثل اولين باري که دستت ضريح مطهر امام حسين عليهالسلام را لمس ميکند مثل تمام اولين بارهاي خوب زندگيات، وارد که شدم بياختيار دستم به يکطرف ميچرخيد و چشمانم بهطرف ديگري، دلم ميخواست در آنيک دقيقهاي که داخل هستم بتوانم با تمام وجودم نفس بکشم و چشمانم را سيراب کنم.
بويي بالاتر از عود و گلاب در آنجا به مشامت ميرسيد، بهغيراز ذکر صلوات و گريه براي لياقتي که نصيبم شده کار ديگري نميتوانستم انجام دهم، براي چند لحظه چشمانم را بستم و اول براي ظهور امام زمان(عج) دعا کردم خواستم دعاهاي ديگري را به زبان بياورم که مأمور انتظامات اعلام کرد: «زودتر حرکت کنيد و براي بقيه هم جا بازکنيد»؛ گويا در چنين مکان مقدسي جايي براي دعاهاي دنيوي نيست!
از داخل ضريح بيرون آمدم، انگار که سالتحويل شده باشد حس خوبي داشتم، انگار با آن دستمال غبار از سر و روي خود پاککرده بودم، نگاه به اطراف کردم گويي که همه دلهايشان آرام شده بود داشتند به بالاي ضريح نگاه ميکردند و زير لب ذکر ميگفتند.
از حرم خارج شدم، مطالب مختلفي تيتروار درون ذهنم ميچرخد، تو فقط خواستي زيارت مکرر روزيت ات بشود، آن شهيد آرزوي دفن در اين محل را داشت اما پولي براي برآورده کردن آرزويش نداشت، آن آقا با صداي بلند هقهق ميکرد که بيماري کودکم شفا گرفته و درنهايت تمام اين مطالب با خود ميگفتم چه بسيار کريم است اين سيدالکريم.
حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) , مهسا شمس
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.