گذر از سنت و مدرنیته - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 7780
  پرینتخانه » اجتماعی تاریخ انتشار : 26 مرداد 1398 - 8:54 |
رسالت سبک زندگی ایرانی-اسلامی را در گفت‌و‌گو با صاحب‌نظران بررسی می‌کند؛

گذر از سنت و مدرنیته

آنچه در ايران طي صد سال اخير به چشم مي خورد سبک زندگي سنتي، ديني با جوهره شيعي و گرايشات اهل بيتي است، هر چند از پايان دوره صفويه و مخصوصاً از دوران قاجاريه تا به امروز، مسئله مواجهه با عالمي جديد و ساحتي نوين به نام غرب و مدرنيته، کم کم در ايران رخ نموده است
گذر از سنت و مدرنیته

آنچه در ايران طي صد سال اخير به چشم مي خورد سبک زندگي سنتي، ديني با جوهره شيعي و گرايشات اهل بيتي است، هر چند از پايان دوره صفويه و مخصوصاً از دوران قاجاريه تا به امروز، مسئله مواجهه با عالمي جديد و ساحتي نوين به نام غرب و مدرنيته، کم کم در ايران رخ نموده است و از آن زمان تاکنون همواره مسئله تماس، برخورد، پذيرش، طرد، مقابله و يا همزيستي ميان فرهنگ سنتي، اسلامي ايراني و ورود فرهنگ غربي و اروپايي که حامل تجدد و مدرنيته به معناي دقيق کلمه است، مطرح بوده و هنوز هم اين موضوع در قلب تحولات فکري فرهنگي جامعه قرار دارد.
جامعه امروز ما نه يک جامعه کاملا سنتي و نه يک جامعه که همه اقتضائات مدرنيته را به طور کامل پذيرفته باشد. ما در عين حضور پر رنگ سنت‌هاي ديني و ملي با دنياي جديد نيز در ارتباطيم و اين ارتباط طبيعتا در نوع نگرش به شيوه زيستن نيز تاثير مي‌گذارد.
عبارت سبک زندگي در شکل نوين آن ( life style ) اولين بار توسط « آلفرد آدلر » در روانشناسي در سال ۱۹۲۹ ميلادي ابداع شد. اين عبارت به منظور توصيف ويژگي هاي زندگي آدميان مورد بهره برداري قرار گرفت. در کتاب‌هاي لغت انگليسي، اين واژه به معناي کم و بيش مشابهي به کار برده شده است: « سبک هاي زندگي مجموعه اي از طرز تلقي ها، ارزش ها، شيوه هاي رفتار، حالت ها و سليقه ها در هر چيزي را در بر مي گيرد.
« سازمان بهداشت جهاني » سبک زندگي را اين گونه معرفي مي کند: « اصطلاح سبک زندگي به روش زندگي مردم و بازتابي کامل از ارزش هاي اجتماعي، طرز برخورد و فعاليت ها اشاره دارد. همچنين ترکيبي از الگوهاي رفتاري و عادات فردي در سراسر زندگي (فعاليت بدني، تغذيه، اعتياد به الکل و دخانيات و …) است که در پي فرآيند جامعه پذيري به وجود آمده است. »برخي سبک زندگي را با هويت پيوند مي زنند: « سبک زندگي نظام واره و سيستم خاص زندگي است که به يک فرد، خانواده يا جامعه با هويت خاص اختصاص دارد. اين نظام واره، هندسه کلي رفتار بيروني و جوارحي است و افراد، خانواده ها و جوامع را از هم متمايز مي سازد. »
اگر به بنيان هاي فکري دو فرهنگ اسلامي و غربي نگاه کنيم متوجه مي شويم تفاوت هاي اساسي بسياري با هم دارند که مهم ترين آن بنيان هاي فکري در فرهنگ و فلسفه غربي است که در آن انسان مي خواهد جاي خدا را بگيرد و به صورت موجودي صاحب علم و اراده و قدرت همه چيز را در تصرف و تملک خود در آورد حال آنکه جامعه ايران يک جامعه دين دار، دين محور و خدامحور است و در آن پايبندي به دين و سنت تا حدود زيادي يافت مي شود.
بر همين اساس يک روان شناس اجتماعي معتقد است اگر بخواهيم به مسئله سبک زندگي ايراني-اسلامي بپردازيم بايد مقداري به تاريخ و گذشته برگرديم اما اگر بخواهيم در مورد اين سبک از زندگي در شرايط فعلي جامعه سخن بگوييم بخش ديگري را مي طلبد.
مهرداد فلاطوني در گفت وگو با «رسالت» به اشتراکات ميان مذهب اسلام و آداب و سنن ايران باستان اشاره کرده و بيان مي کند: « ما به عنوان مسلمان بخشي از زندگي مان درگير مسئله مذهب و دين و نوع نگرش‌مان به آن است. ما وقتي نگاه مي کنيم مي بينيم خيلي از آداب و سنن هم در ايران باستان به آن اشاره شده است و هم در اسلام مثل آيين احترام به پدر و مادر، نوع زندگي، نوع نگرش به خانواده و اينکه چه ميزان بايد به تک تک افراد در خانواده توجه کرد و چه ميزان بايد اين افراد درک شوند. به همه اينها هم در اسلام و هم در فرهنگ باستان ايراني بسيار توجه شده است. »
در مقايسه آنچه که از تلفيق سنت و مذهب به عنوان الگو به دست مي آيد با الگوها و سبک هايي که در حال حاضر با آن زندگي مي کنيم متأسفانه تطابق چنداني نمي بينيم و درگير الگوهايي غير از آن هستيم. آنچه که باعث ناراحتي است فاصله گرفتن از الگوهاي ايراني_اسلامي و گرايش به سبک زندگي غربي است که آن هم به واسطه مسائلي همچون اينترنت است. اين روان شناس اجتماعي با غني تر دانستن سبک خودمان نسبت به سبک هاي غربي مي گويد: « از جهت قدمت مي بينيم زماني که تنها سه امپراطوري در جهان وجود داشته يکي از آنها امپراطوري ايران بوده است و از طرفي خيلي سال است که درگير مسئله مذهب به ويژه مسئله اسلام هستيم. در سبک زندگي خودمان نسبت به مسئله اقتصاد، فرهنگ، آموزش و پرورش و روش هاي تربيتي بسيار غني هستيم. به عنوان مثال در مورد فرزندان به پدر و مادر ها و از آن طرف به فرزندان در مورد احترام به پدر و مادرها بسيار توصيه مي شود. ما آيه “و بالوالدين احسانا” را داريم که هر چند احسان را جزء وظايف قرار نمي دهد اما مي گويد قطعا سبب آينده و برکت در زندگي مي شود. الان خيلي از مکاتب غربي و مکاتبي که مسلمان نيستند به اين مسئله به عنوان قانون عمل و عکس العمل نگاه مي کنند. ما اگر خوبي کنيم خوبي مي بينيم و اگر بدي کنيم بدي مي بينيم. در حالي که به اين مسئله بارها در آيين اسلامي ما اشاره شده است.»
*تعويض الگو از جنس روشنفکري
فلاطوني معتقد است: گاهي نگاه روشنفکرانه به مسائل باعث مي شود راه را اشتباه برويم. وي روشنفکري را مربوط به فلسفه مي داند که فلسفه نيز خود تيغي دو دم است. به عقيده اين روان شناس اجتماعي ما گاهي فکر مي کنيم براي اينکه روشنفکر باشيم نياز است بعضي از الگوها را تعويض کنيم و از اين طريق روشنفکرتر به نظر برسيم. وي در همين راستا مي گويد : « ما ايرادي در الگوهاي ايراني-اسلامي خود نداريم. بلکه موضوع اين است که چه قدر به آنها پايبند هستيم و چه قدر به آنها اهميت مي دهيم و چه قدر با اين الگوها زندگي مي کنيم. اين مسئله بايد در اولويت قرار بگيرد و اين فرهنگ بايد احيا شود و بايد طوري براي مردم
جا بيفتد که نسل جوان و نسلي که مي خواهد با اين سنن درگير شود اين را درک کند و برايش جذاب و به نوعي باورپذير شود که نقاط قوت الگوهاي ما کجاست و چه طور مي شود با اين نقاط قوت خيلي از فرهنگ هاي ديگر را پوشش داد. »
وي بخشي از دور شدن از سبک زندگي ايراني –اسلامي را متأثر از جنگ نرم مي داند و مي گويد: « وقتي نگاه مي کنيم در خيلي از فيلم هايي که آن طرف مي سازند از افرادي استفاده مي کنند که در قانون شرطي سازي و تبليغات منطق داشته باشد. يعني يک آدم موفق را در کنار يک جريان معمولي مي گذارند طوري که افراد فکر مي کنند موفقيت آن فرد به اين جريان ربط داشته است. در سريال ها مي بينيم اکثر آدم ها پولدار و قوي و خوش هيکل هستند. اين چيزي است که آدم ها دوست دارند. اين ها کمال طلبي و آرزوهاي آرماني اي هستند که همه آدم ها دارند. اين يک بخشي از جنگ نرم است در حالي که واقعيت زندگي حتي در غرب هم اين طور نيست. آنجا هم بالاي ۱۰ ساعت کار
مي‌کنند تا بتوانند زندگي کنند. االبته ما نمي خواهيم بگوييم آنها همه مسائل شان بد است. مسائلي مثل ثبات اقتصادي، ثبات در کار و داشتن بيمه هاي بيکاري منطقي را دارا هستند. ما مي خواهيم بگوييم بخشي از اين فرهنگ به ما القا مي شود که اينها را در بر نمي گيرد. »
وي با اشاره به اين نکته که هيچ اقتصاد دان و سياست گذاري نمي تواند بگويد الگوهاي آنها غلط است چرا که الگوهاي آنها خوب است چون در حال پيشرفت هستند مي گويد: « موضوع مهم اين است که ما چه بخشي از الگوهاي آنان را برداشت
مي کنيم، آيا ما الگوهاي تحقيقاتي غرب را برداشت مي کنيم و يا داريم اين را برداشت مي کنيم که آنها چه طور مي گردند. »
*باورپذيري الگوها
فلاطوني مشکل را در بخش فرهنگ و مسئولين فرهنگي مي داند و خاطر نشان مي کند: « مسئولين ما در بخش فرهنگ نتوانسته اند اين الگو را آن طور که بايد به مردم نشان دهند. شما اگر نگاه کنيد کلمه قرآن به معناي خواندني است ولي ما قرآن را جزء کرديم و براي ختم ها در مساجد گذاشتيم. روي الگوها بايد کار شود و سازماندهي صورت بگيرد.
باور پذيري خيلي مسئله مهمي است. بايد نيازسنجي کنيم و ببينيم نسل امروز ما چه مي خواهد و چه طور مي توانيم فرهنگ غني مان را براساس باورهاي او زيباتر کنيم. »
وي به ممنوعيت موسيقي در اوايل انقلاب اشاره مي کند و مي گويد: « اين روش درست نبود. بلکه درست اين بود که ما الگوهاي موسيقي مان را غني کنيم و به جوانمان بدهيم. الان شما نگاه مي کنيد که جوان ها بيشتر به دنبال الگوهاي داخلي هستند و کنسرت ها تبديل به منبع درآمدي شده است براي گروه هايي و اين خيلي بهتر از اين است که به جوان مان بگوييم تو اصلا نبايد موسيقي گوش کني.»
*پيروز جنگ سرد را ما تعيين کنيم
آموزش الگوهاي تربيتي و نشان دادن نقاط قوت و بي عيب آن به مردم کاري است که به عهده ي مسئولين فرهنگي است. تربيت بايد براي مردم باورپذير شود. فلاطوني مي گويد: « اينکه ما بگوييم ما در گذشته حتي پايمان را هم جلو پدرمان دراز نمي کرديم درست نيست. چرا که بخشي از اين به ترس برمي گشته است. بخش احترامش زيباست. اما همه احترام اين نيست.
وي مي گويد: « اهل سياست مي دانند که شاه جهان کسي است که جهان سوم را در اختيار داشته باشد. معلوم است که کشورهاي غربي از لحاظ سياسي دوست دارند که پايگاه هايشان را در جهان سوم و خاورميانه تقويت کنند. چون خاورميانه مرکز ثروت دنياست. و در همين جهت الگوهايي را انتخاب مي کنند که قابليت بهره برداري و سوء استفاده داشته باشند حال اين ماييم که نبايد اجازه دهيم اين جنگ سرد پيروزي اش براي غرب دنيا باشد. بلکه بايد براي خودمان باشد. ما بايد الگوهاي خودمان را براق تر و شفاف تر و به روز تر کنيم تا همه باورش کنند. »
*ما جامعه اي سنتي هستيم
رضا بافتي نيز در قامت روان شناس، در پاسخ به اين سؤال که آيا ما در حال گذار از سبک زندگي سنتي به مدرن هستيم، مي گويد: « من اين را قبول ندارم. اثر رواني که در حال حاضر درجامعه ما وجود دارد بيشتر تحت تأثير سنت است تا مدرنيته. در حوزه مذهب، اقتصاد و هر حوزه ديگري .. . ما اصلا مدرن بودن از لحاظ رفتاري و رواني را بلد نيستيم. صرف داشتن يک ماشين شاسي بلند که نشان دهنده مدرن بودن نيست»
وي سپس به بيان مثال هايي در اين مورد مي پردازد و مي گويد: « در بحث هاي زندگي هاي زناشويي عمده بحران ها و مشکلات به دخالت خانواده ها برمي گردد. حال اين دخالت خانواده ها سنتي است يا مدرن؟ بحث بيکاري که امروزه در کشور با آن دست و پنجه نرم مي کنيم دليلش اين است که کارها ديگر مثل قديم نيست. مدل کارها در حال پيشرفته شدن است. کارها نياز به تخصص هاي جديد دارند. کارهايي که قديم بود و همه مي توانستند با هر سطح سوادي واردش شوند کم ترشده است. يعني اگر مردم ما سنتي نبودند بيکار نداشتيم. بخشي به کم کاري هاي موجود بر مي گردد و بخشي به نگاه و فرم سنتي اي بر مي گردد که وجود دارد. اگر شما جامعه بيکار را نگاه کنيد اغلب شان کساني هستند که تخصصي ندارند. بماند باسواد ها و ليسانسه هايي که رشته هايي را خوانده اند که اصلا در ايران بازار کار ندارد و از اول دانشگاه نبايد چنين رشته هايي را معرفي مي کرد. »
*چه طور مي شود مدرن بود؟!
وي مي گويد : « در جامعه اي که بيشتر مردم شغل کارمندي و کارگري دارند و حقوق حدود دو ميليون و يا کم تر مي گيرند اصلا چه طور مي شود مدرن زندگي کرد؟ حتي کساني که دست شان به دهان شان مي رسد در حد حرف مدرن هستند چون وقتي پاي عمل مي رسد بيشتر سنتي عمل مي کنند تا مدرن. به عنوان مثال خيلي از مردهاي ما اداي مدرن بودن را در مي آورند ولي وقتي مي خواهند امتحان پس بدهند همه شان سنتي مي شوند. در رفتارمان با بچه ها نيز ظاهر امر اين است که رهايشان کرديم و فضا و احترام بيشتري بهشان مي گذاريم. ولي بي احترامي که الان به بچه ها مي شود خيلي بيشتر از گذشته است هر چند ممکن است که اسباب بازي بيشتري برايشان بخريم. ولي در رابطه با تربيت بچه ها مي بينيم گذشتگان مان به شکل تجربي در اين زمينه موفق تر بوده اند. در واقع هر سرکوفتي که بچه هايمان را مي زنيم که من هم سن تو بودم اين کار را مي کردم و اين جوري بودم در عمل داريم روش تربيتي والدين‌مان را تأييد مي کنيم»
اين روان شناس با اشاره به سينمايي «مهمان مامان» آن را سبک زندگي کفِ جامعه ايراني در گذشته
مي داند و مي گويد: « امروزه افراد حسرت گذشته را مي خورند چرا که با فرض يکسان بودن شرايط مالي در حال و گذشته آن موقع شادتر بودند. روابط فاميلي بيشتر بود، روزي نبود مهماني نروند و مهمان به خانه شان نيايد. امکان نداشت غذا درست کنند و به همسايه ها ندهند.»
*کدام الگوي ايراني_اسلامي؟
بافتي در رابطه با احياي الگوي اسلامي_ايراني مي گويد: « يايد طي اين سالها الگويي بوده باشد تا امروز آن را احيا کرد. کدام الگو؟ الگوي ايراني _اسلامي چه مي کند؟ اين الگو را در جامعه فعلي مان نمي بينيم. چرا يک کشور اروپايي بايد الگوي من شود؟ چرا اين الگوي ايراني_اسلامي را طي اين سالها نديديم؟ بايد يک بازبينيِ بدون تعصب صورت بگيرد و خيلي از مشکلات از ريشه حل شود. »

|
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای گذر از سنت و مدرنیته بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.