چند پرسش بیپاسخ درباره ترور شهید لاجوردی
|محمد مهدي اسلامي|
همسر شهيد لاجوردي در مصاحبهاي درباره توجه شهيد لاجوردي به امکان ترور خود، گفته است: «اواخر محافظ خواستند، ولي واقعيت اين است که برايشان کاري نکردند. ايشان با دوچرخه ميرفتند و ميآمدند. الآن دستخط ايشان هست که با شمارهاي صحبت کردند، ولي کاري نکردند و ما گلايه داريم. وقتي براي شهادت ايشان به مسجد شهيد مطهري رفتيم، به دوستانشان گفتم ما از شما گلايهمنديم، چون ايشان خواستند براي حفاظتشان کسي را بفرستيد که شما اين کار را نکرديد. بچهها گفتند، «پدر جان! ما خودمان ميآييم و اين محافظت را از شما ميکنيم.» گفتند، «نه پدر! اين قانوني نيست. بايد از طرف خودشان کاري انجام شود» که نکردند.»
اين در حالي است که محافظ گريزي شهيد لاجوردي در مقاطع مختلف مشهور بود. يکي از دوستانش ميگفت «در روزهاي اوج درگيري با منافقين، در سالهايي که عطش ترور او در سازمان بسيار بالابود، گاه در پشت موتور دوستان در شهر تردد ميکرد تا هم از نزديک واقعيتها را ببيند و هم روشي را در پيش بگيرد که دشمن حتي گمانش را نميبرد.» او ميگفت: «حتي يکبار در پمپبنزين، وقتي روي ترک موتورم سوار بود. شنيدم که يکي به ديگري ميگفت اين آقا چقدر شبيه لاجوردي است.»
گاهي که به او براي استفاده از روشهاي حفاظتي اصرار ميشد، به خاطرهاي اشاره ميکرد که در مقطعي از دهه شصت بهرغم تأکيد مکرر به استفاده از ماشين ضدگلوله، از آن سرباز ميزد و زماني که يکبار ناگزير به استفاده از آن شد، خود در ماشين ديگري در پشت ماشين ضدگلوله حرکت کرد و پس از کشف تيم ترورش در ميانه جاده، در بازجويي از منافقين شنيده بودند که به ما خبر رسيده بود در چنين زماني ماشين ضدگلولهاي عبور خواهد کرد که بايد آن را با آرپيجي بزنيد. ماشيني که عبور کرد خالي بود و ما منتظر ماشين اصلي بوديم.
او که خود در حد اجتهاد تحصيلکرده بود و نگاه ويژهاش درتقيد به دستورات دين بدون هيچ ملاحظهاي زبانزد بود، بيشک مقيد به دستور الهي بود که «ولا تلقوا انفسکم الي تهلکه». لکن چندان به روشهاي حفاظتي متداول معتقد نبود. ازاينرو مخالف حفاظت رايج بود. با اين وصف چه شده بود که در روزهايي که مسئوليتي نداشت و به شغل آزاد رو آورده بود، احساس خطر کرده و تقاضاي محافظ کرده بود؟
اين وقتي قابلتوجهتر است که به يادآوريم تروريست عامل گفته بود دستور داشتيم حتي اگر يک محافظ باشد، عمليات را انجام ندهيم؛ و نيز توجه به اين نکته که احتمال ترور او از مدتي پيش توسط وزارت اطلاعات پيشبينيشده بود.
پسر ارشد شهيد لاجوردي ميگويد: «يکبار در منزل مرا صدا زدند و در اتاق پذيرايي منزل دعوت کردند که بيا گوشي تلفن را بگير و گوش کن اين صداي صوت غيرعادي که ميشنوي حاکي از شنود تلفن منزل است.» چه کسي شهيد لاجوردي را شنود ميکرده است؟ چرا؟
سؤال ديگر اينکه چرا سازمان منافقين وسط بازار را براي عمليات انتخاب کرده بود که بسيار پرازدحام و با ريسک بالاي دستگيري بود؟ ترور او در ميانه راه، وقتي که با دوچرخه تردد ميکرد که بسيار راحتتر بود! آيا آن زمان و مکان خاص موضوعيت داشت؟
انديشيدن به پاسخ اين سوال، نيازمند بازخواني يک واقعه در دوره خدمت ايشان است. يکي از مهمترين پروندههايي که توسط آن شهيد مورد رسيدگي قرار گرفت و در اعمال فشارهاي قبل از عزل وي از دادستاني انقلاب مرکز، بياثر نبود، پرونده شهادت شهيدان رجايي و باهنر است. بررسي پرونده انفجار نخستوزيري در قوه قضائيه، طي سه دوره زماني انجام شد. مرحله اول رسيدگي که بافاصله ۶ روز از حادثه و پس از مصادف شدن با شهادت شهيد قدوسي دادستان کل انقلاب اسلامي در ۱۴ شهريور ۱۳۶۰ تا حدود يک سال پسازآن آغاز و توسط دادستان کل شهيد آيتالله رباني املشي پرونده به شهيد اصغر رئيس اسماعيلي سپرده شد.
در اين مرحله، شهيد رباني املشي ادامه رسيدگي به پرونده را در صلاحيت دادستان انقلاب مرکز تشخيص داد. مرحله دوم حدود ۱۶ ماه است که پرونده زير نظر شهيد سيد اسدالله لاجوردي و در شعبه ۷ دادسراي انقلاب مرکز پيگيري شد.
پس از کنار گذاشتن آن شهيد با فشارهاي سياسي بيت منتظري و افرادي همچون موسوي بجنوردي در شوراي عالي قضائي، حدود ۱۷ ماه که پرونده زير نظر مستقيم موسوي خوئينيها بهعنوان دادستان کل کشور، در شعبه ۷ دادسراي انقلاب مرکز ادامه يافت و با فشار موسويخوئينيها، روند تحقيقات متوقف و حکم مسکوت ماندن پرونده از امام گرفته شد. در اين مرحله، يکي از اصليترين چهرههاي رسيدگي به پرونده که هميشه مورد فشار موسويخوئينيها بود، شهيد زنده حادثه تروريستي اول شهريور ۱۳۷۷ است که شاهد شهادت شهيد رئيس اسماعيلي و شهيد لاجوردي بود.
اينکه آن دو مهمانِ داراي اشراف به اطلاعات پرونده انفجار نخستوزيري، دست بر تقدير الهي همان روزِ عمليات تروريستي منافقين در «بازار» به ديدار شهيد لاجوردي رفته بودند، يا عامل ديگري بر اين موضوع اثر داشته است؛ يا از زاويه ديگر آيا سازمان منافقين برحسب اتفاق اين روز را انتخاب کرده بود يا حاصل شنود و … بوده است؟ اگر چنين است اطلاعات را خودشان به دست آورده بودند يا منافقين داخلي ياريشان کرده بودند؟ سؤالي است که پس از ۲۱ سال هنوز جواب قانعکنندهاي براي آن نيافتهام. اگر اين ديدار در يک دفتر اداري و در روندي روزمره اتفاق افتاده بود، شايد اينقدر سؤالبرانگيز نبود…
ترور , شهيد لاجوردي , محمد مهدي اسلامي , منافقين
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.