نظام آموزشی ناقص محصول سیاست زدگی است
| مرضيه صاحبي|
نگرشي دِمُدِه همچنان بر بدنه نظام آموزشي ما حاکميت دارد و مباحث تعليم و تربيت حول محور کتاب خلاصه مي شود. روشهاي اکتشافي و حل مسئله و انجام فعاليت هاي علمي و عملي جايي در اين نظام با ۱۴ ميليون متقاضي ندارد! تازه بماند که سياست زدگي سمي مهلک است که از آفت هاي نظام آموزشي ايران به شمار مي رود، به عبارت ساده تر گسترده ترين توزيع سهم در هنگام بروز تحولات سياسي داخلي و به خصوص بعد از هر انتخاباتي در وزارتخانه آموزش و پرورش صورت مي گيرد، اين عدم ثبات و ورود سياسيون و عدم توجه به اصل شايسته سالاري در تصاحب مديريت هاي کلان و خرد، حاصل بي سروساماني نظام آموزشي است که هريک از وزرا در برنامههايشان، نويد اصلاح داده و بعد از مدتي مدعي شده اند که وزارتخانه تحت امرشان براي اصلاحات آموزشي با آنها همراهي نميکند و مقاومت در برابر تغييرات در آموزش و پرورش بسيار گسترده است.
اين سياست زدگي را همانند يک پازل بايد در کنار بودجه هاي
اختصاص داده شده به آموزش و پرورش قرار داد، آنگاه
در مي يابيم اين مجموعه هيچ گاه در اولويت دولت ها نبوده است. سهم اين وزارتخانه از بودجه عمومي کشور در سال گذشته ۱۱/۳ درصد و امسال به ۱۳/۹ درصد رسيده که بازهم ناچيز است، آن هم در شرايطي که بالغ بر ۹۸ درصد از اين بودجه صرف حقوق فرهنگيان ميشود. از طرفي سهم آموزش از توليد ناخالص داخلي يک درصد يا کمتر است. اين رقم در سطح کشورهايي نظير ترکيه و عربستان ۳تا۵ درصد برآورد شده و در سطح کشورهاي سازمان همکاريهاي اقتصادي و توسعه حدود ۵ درصد است.
مي گويند به ازاي هر يک واحد سرمايهگذاري در امر آموزش و پرورش، مي توانيد چهار برابر ارزشافزوده توليد کنيد. بنابراين نظام آموزشي ما نيازمند اصلاحات ساختاري است و تا مادامي که وضع موجود تداوم يابد، در رويه آموزشي، تغيير ملموس و روشني حاصل نخواهد شد.
بر آن شديم تا در خاتمه پرونده رسيدگي به «وضعيت نظام آموزشي ايران» ديدگاه صاحب نظران را هم جويا شويم تا قضاوت و نقدهاي ما يکسويه نباشد. در اين زمينه «حسن بنيانيان»، رئيس کميسيون فرهنگي و اجتماعي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، «علي پورسليمان»، «محمدرضا نيک نژاد» و «مهدي بهلولي» از صاحب نظران و پژوهشگران عرصه آموزش پاسخگوي سؤالات ما بودند که بخش اول اين گفتوگو را از نظر مي گذرانيد.
*مهمترين اشکالاتي که نظام آموزشي ايران را تحت الشعاع قرار داده چيست؟
«حسن بنيانيان»: مسائل آموزش و پرورش را مي شود به دو دسته کلي تقسيم کرد. مسائلي که در درون و بيرون اين مجموعه وجود دارد و اين باعث شده، نتوانيم آموزش و پرورشي متناسب با نياز جامعه داشته باشيم. عمدتا عوامل بيروني آموزش و پرورش هستند که مسائل دروني اين مجموعه را ايجاد مي کنند، بنابراين بايد ابتدا مسائل بيروني آموزش و پرورش را مطرح کنيم. شايد اولين موضوع، چکيده فرهنگي ناقص از انتظارات است که ما از آموزش و پرورش داريم يعني نگاه خانواده و مسئولين به اين مجموعه برمبناي اطلاعاتي است که در اختيار دانش آموزان قرار مي گيرد تا اين اطلاعات منجر به قبولي در دانشگاه و اخذ مدرک شود، اين انتظار وقتي در داخل آموزش و پرورش منعکس مي شود، به معناي آموزش هاي تک بعدي فردي است يعني تجلي آن در اهميت دادن نسبت به دروس فيزيک، رياضي و زيست است و درون آموزش و پرورش درسهايي که انسان ساز بوده و فرد را براي حضور در جامعه آماده مي کند، در مرتبه هاي بعدي اهميت قرار مي گيرد.
«مهدي بهلولي»: بالاخره نظام آموزشي ما از آسيب ها و مشکلات زيادي رنج مي برد، اين مشکلات دو دسته است، مشکلاتي که از بيرون به نظام آموزش و پرورش ما تحميل مي شود و دسته ديگر هم مشکلاتي هست که در درون آموزش و پرورش است. بيکاري فارغ التحصيلان دانشگاهي از جمله مشکلات بيروني است که به اين مجموعه تحميل شده و دانش آموزان به همين علت تب و تاب تحصيل ندارند و در اين زمينه آموزش و پرورش مسبب اصلي نيست و سوء مديريتي وجود داشته که آسيب آن به آموزش و پرورش رسيده است اما آموزش و پرورش يکسري مشکلات دروني هم دارد. معلم براي آموزش به روز، تحقيق و پژوهش ندارد و يا تعداد دانش آموزان بالاست و نمي تواند آن طور که بايد و شايد درس بدهد. از ديگر مشکلات دروني آموزش و پرورش، تحليلي نبودن آن است. در واقع القائي و تلقيني است و درسها را با انديشه و تفکر به دانش آموزان درس نمي دهيم و حتي دروسي مانند فيزيک و شيمي را هم القائي درس مي دهيم.
«علي پور سليمان»: ببينيد بايد بگويم، مهمترين نقد به سيستم نظام آموزشي که متاثر از فرا سيستم هاي ديگر بوده، بحث ناکارآمدي است، اينکه باتوجه به بودجه و امکانات و منابعي که در اختيار اين وزارتخانه است، آن طور که بايد و شايد عملکرد يا خروجي مناسب و رضايت بخشي در حوزه نظام آموزشي شاهد نيستيم. هرچند اخيرا برخي صاحب نظران و ايده پردازان علوم تربيتي بحث مرگ مدرسه را مطرح کردند که اين امر يک ايده و مفهوم جهاني است منتها به دليل اينکه نظام آموزشي ما دچار ناکارآمدي مزمن در اجزا و سيستم است اين بحث مرگ مدرسه بيشتر خودش را نشان مي دهد، به اين معنا که ما با يک نهادي به نام
مدرسه روبه رو هستيم که ساختمانش پابرجاست و عوامل آموزشي مثل دانش آموز، معلم، مدير، بودجه و امکانات وجود دارد اما عملا هيچ نوع محرک و پويايي و برون داد خاصي را از مدرسه مشاهده نمي کنيم، تصورم اين است که چالش هاي نظام آموزشي ما فراوان است و اگر بخواهيم اين ها را فهرست کنيم، موارد بسيار زيادي را شامل خواهد شد. متاسفانه در کنار ناکارآمدي نظام آموزشي بايد به مديريت هاي غيرعلمي و غيرمتخصص اشاره کرد که در زمينه الفباي تعليم و تربيت، نگاه انساني و علم محور ندارند و حاصل آن سياست زدگي در نظام آموزشي است که اين امر يکي از چالش هاي مهم آموزش و پرورش ايران است.
* آموزش و پرورش در اولويت سياستمداران و
برنامه ريزان نيست
«محمدرضا نيک نژاد»: اشکال عمده اين است که آموزش و پرورش در اولويت سياستمداران و برنامه ريزان نيست و باتوجه به تجربه اي که کشورهاي ديگر در اين زمينه دارند، نظير سنگاپور با تمرکز بر آموزش و پرورش يکي از قوي ترين ساختارهاي آموزشي جهان را دارد. بخش هايي از چين و کره جنوبي، ژاپن، فنلاند و سوئد هم به همين ترتيب است. به هرحال وقتي آموزش و پرورش در اولويت قرار مي گيرد به دنبال آن توسعه اتفاق مي افتد زيرا اساس توسعه همه جانبه يک کشور، توسعه انساني است. اگر قرار است توسعه انساني شکل بگيرد، بايد سراغ آموزش و پرورش برويم. درحال حاضر متاسفانه اقتصاد مبتني بر نفت ما باعث شده خيلي به توسعه انساني توجه نداشته باشيم در واقع چون پول سرشاري به کشور سرازير مي شود، به توسعه انساني بها نمي دهند.
*رسالت: آيا مي توانيم به اين امر اذعان کنيم که سياست زدگي حاکم بر سطوح مختلف آموزش و پرورش مانع از اين مي شود که تحولات کيفي مسير منطقي خودش را طي کند؟
«حسن بنيانيان»: بله اتفاقا مي خواستم به همين نکته اشاره کنم، عامل ديگري که در شکل گيري موانع رشد آموزش و پرورش قرار دارد، مردم سالاري ناقص است و نقاط ضعف زيادي در اين شکل از مردم سالاري را شاهد هستيم، به عينه مشاهده مي کنيم که نمايندگان مجلس براي خود عمر کوتاهي دنبال مي کنند و عضو يک جريان منسجم سياسي نيستند و از طرفي مسئولان آموزش و پرورش هم احساس مي کنند دوره کوتاهي در اين مجموعه مسئوليت دارند و با تغيير مجلس و رئيس جمهور، اکثر مديران آموزش و پرورش هم جابهجا
مي شوند، اين موجب مي شود که مسائلي مورد توجه قرار بگيرد که در کوتاه مدت آثار آن ظاهر مي شود، در چنين فضايي مسائل کيفي مورد غفلت قرار مي گيرد.
*محصول سياست زدگي، نظام آموزشي ناقص
مردم سالاري جزء ذات دين ماست و حتما بايد کشور را با مشارکت مردم مديريت کنيم اما هنوز سازوکارهاي مناسب آن را پيدا نکرديم به همين علت افرادي که مي خواهند به مجلس بيايند و رئيس جمهور شوند، احساس موقتي بودن دارند، ممکن است چند دهه در صحنه سياسي بمانند اما همواره با احساس موقت بودن در مشاغل مختلف روبه رو هستند و کسي که مي خواهد کانديد مجلس بشود، بايد براي تبليغ خودش ببيند که امروز واجب ترين نيازهاي مردم چيست و آنها را شعار خودش قرار بدهد و تحولات روبنايي جامعه را دنبال بکند. بنابراين جريان تبليغ انتخاباتي ما بيش از ۹۵ درصد در حوزه مسائل اقتصادي کوتاه مدت و دم دستي است تا به اين واسطه توده مردم راي بدهند. در واقع يک نوع عوام زدگي و عملکرد افراطي و بدون تحليل ريشه اي در گفتمان هاي انتخاباتي ما شکل مي گيرد و در چنين شرايطي کانديداهاي مجلس براي اينکه بتوانند راي جمع بکنند، علاقهمند هستند که فرماندار و رئيس آموزش و پرورش منطقه و مديراني از اين دست، طرفدارشان باشند، اين ها
از حق استيضاح خود در مجلس استفاده مي کنند و وزراي آموزش و پرورش را همواره تحت فشار قرار مي دهند که اين فرد خاص بايد به عنوان رئيس آموزش و پرورش منصوب شود. ضمن اينکه چنين فردي خودش مي داند با تغيير رئيس جمهور بايد کنار برود، بنابراين وزير به تحول آموزش و پرورش به مفهوم عميق علمي نمي انديشد و کارش اين است که به گونه اي مديريت کند تا بتواند پاسخگوي کسي يا کساني باشد که او را حمايت کرده اند و از اين طريق سهم آنها را بپردازد. چنين فردي اولين کاري که مي کند، مديران مدارس را تغيير مي دهد و اصل
شايسته سالاري به طور طبيعي از بين مي رود و ديگر مديران با کفايتي که قدرت تشخيص درست، تربيت و فرهنگسازي صحيح داشته باشند را کمتر مي بينيد و آنهايي هم که افراد موفقي هستند، به طور طبيعي مدارس غيرانتفاعي افتتاح مي کنند و يا به استخدام مدارس خاص با حقوقي بالاتر در مي آيند. اين جريان ۴۰ سال است که آرام آرام اتفاق افتاده و بدنه آموزش و پرورش از نيروهاي داراي مشکلات زياد اقتصادي و البته مشکلات تربيتي آموزشي، کيفيت اش پايين آمده و محصول اين نظام آموزشي ناقص را در نابه ساماني نسل جديد در قالب آسيب هاي اجتماعي و فسادهاي کف خيابان مشاهده مي کنيد و اين مسائل با اقدامات مقطعي جبران نخواهد شد.
«محمدرضا نيک نژاد»: بله اين سياست زدگي پيامدهاي نامطلوبي داشته، حال آنکه آموزش و پرورش نبايد سياسي باشد. متأسفانه در عمل وزارتخانه آموزشوپرورش از پرحاشيهترين وزارتخانههاي ماست.
«علي پورسليمان»: اين رويه بايد اصلاح شود. سياست زدگي نبايد به حوزه آموزش تسري پيدا کند اما کرده است.
«مهدي بهلولي»: جاي سياست در آموزش و پرورش نيست اما به هر روي سياست زدگي بر پيکره ي اين نهاد جولان مي دهد و حاصل آن به حاشيه رفتن آموزش و پرورش است.
*فارغ از سياست زدگي ها که ثمرات نامطلوبي داشته بايد پرسيد: چرا روش هاي آموزشي ما تغيير نمي کند و از ارزش هاي
جديد آموزشي بي بهره ايم؟
«علي پورسليمان»: مشخص است، براي اينکه اهل ريسک نيستيم و با جمعيتي بزرگي از افراد با دانش متوسط وانگيزه هاي
بسيار ضعيف روبه رو هستيم بنابراين ناچاريم آموزش و پرورش را از بالا تا پايين با بخشنامه اداره کنيم. يعني
دستور العمل هاي مشترک نوشته مي شود و همان چيزي که براي مدارس تهران مي نويسيد، براي مدارس کردستان و سيستان و بلوچستان و غيره هم مي نويسيد و همه را يکنواخت اداره
مي کنيد و ديگر محلي از نوآوري و خلاقيت در اين مدل نمي ماند، اگر خلاقيت و نوآوري مي بينيد در مدارس خاص و غيرانتفاعي است بنابراين تا صد سال ديگر همين فضا ادامه پيدا كرده و روشهاي آموزشي ما تغيير نمي کند. در مدارس ما انگيزه هاي معلم حرف اول را مي زند و بقيه در خدمت معلم هستند. مسئله معلم براي ما فراموش شده است. بخش زيادي از استعدادهاي درون آموزش و پرورش به نتيجه نمي رسد چون فضاي
بي رغبتي و بي انگيزگي بر بدنه آن حاکم است.
ضمن اينکه به اين اصل هم معقتدم که نظام آموزشي ايران را نبايد با کشورهاي توسعه يافته مقايسه کرد، زيرا قياس چندان مناسبي نيست و ما مي توانيم با کشورهايي که به ما نزديکترند اين قياس را داشته باشيم، مثل ترکيه و عربستان و کشورهايي که در واقع همسايه بوده و در بسياري از شاخص ها به ما نزديک هستند. نسبت بودجه آموزش از توليد ناخالص ملي هيچ موقع در اين زمينه در طول اين ۴ دهه به آن شاخص ها و استانداردهاي جهاني نرسيده يعني اگر بخواهيم خودمان را با کشوري مثل عربستان مقايسه کنيم، اين نسبت قابل مقايسه نيست و نسبت بودجه آموزش به توليد ناخالص ملي در کشور عربستان به استانداردهاي جهاني نزديک است و شايد برابري هم مي کند اما در کشور ما با آن نرم جهاني خيلي فاصله دارد. خب شما براي اينکه بتوانيد در حوزه آموزش حرفي براي گفتن داشته باشيد بايد بودجه در خوري هم داشته باشيد، از طرفي در بحث صلاحيت ها و شايستگي هاي حرفه معلمي، همه کشورهاي توسعه يافته و يا کشورهايي که به استاندارد آموزشي رسيده اند، معلم حرفه اي تعريف کرده اند و اينگونه نيست که هرکس به صرف مدرک دانشگاهي بتواند وارد سيستم آموزشي شود، بسيار سخت گيرانه عمل مي کنند، نه از نظر معيارهاي ايدئولوژيک بلکه از نظر معيارهاي حرفه اي،
اينکه يک معلم اگر مي خواهد سرکلاس برود بايد چگونه کلاس را مديريت کند که بتواند اهداف تعريف شده در آن نظام آموزشي را تحقق ببخشد. متاسفانه در سيستم آموزش و پرورش ما اينگونه است که فرد مي خواهد سربازي برود، مي گويند در آموزش و پرورش دوره سربازي ات را بگذران. يا اينکه تا سال ۹۷ از طريق ماده ۲۸ دانشگاه فرهنگيان، فارغ التحصيل
دانشگاه ها را براي حرفه معلمي جذب مي کردند ، طبق اساسنامه دانشگاه فرهنگيان اين ها بايد حداقل دوره اي يکساله را بگذرانند تا به آموزش و پرورش ورود پيدا کنند اما عملا چنين دوره هايي برگزار نمي شد و يا دوره ها، يک ماهه و چند هفته اي بوده و حتي مي توانند با ارائه يک طرح، وارد کلاس شوند. ما در موارد مذکور با نرم هاي جهاني فاصله بسيار داريم، ضمن اينکه سياستگذاري در آموزش هم سياستگذاري واحدي نيست و نهادهاي موازي حضور دارند. همه اين موارد باعث عدم تغيير تاکتيک در نظام آموزشي مي شود.
«حسن بنيانيان»: ببينيد ما اگر بخواهيم تغييري در ساختار ايجاد کنيم بايد در حوزه آموزش و پرورش، سرمايه گذاري بلندمدت انجام بدهيم، اين مجموعه همواره با حداقل منابع مديريت شده و همچنان هم مي شود، فقط کافيست که شما ظرفيت هاي مادي و دستمزدي که در وزارت آموزش و پرورش است را با ساير وزارتخانه ها و شرکت هاي دولتي که از محل بيت المال تغذيه مي شوند را مقايسه کنيد، متاسفانه فرهنگي از گذشته در جامعه ما شکل گرفته و محصول آن بي توجهي به آموزش و پرورش است. اين زمينه هاي فکري در سياستگذاري و تخصيص منابع کشور در طول صد سال اخير که ما سازمان هاي مدرن را داشتيم همواره نقش آفريني کرده است و در اين شرايط چگونه انتظار تحول در سيستم آموزشي را داريم.
«مهدي بهلولي»: شما چطور مي توانيد تحول ايجاد کنيد؟ مگر با جيب خالي مي شود کاري کرد؟ آموزش و پرورش ما سالهاست با مشکل شديد مالي روبه روست و نتوانسته آن حق و حقوق خودش را از بودجه دولت دريافت کند. آموزش و پرورش در سطح جهان به طور متوسط ۱۵ تا ۲۰ درصد از بودجه عمومي دولت را به خودش اختصاص مي دهد و از توليد ناخالص داخلي هم به طور متوسط بايد ۵ درصد به آموزش و پرورش اختصاص داده شود، در ايران سهم آموزش از توليد ناخالص داخلي از يک درصد هم شايد کمتر باشد و از بودجه عمومي دولت حدود ۹ درصد است بنابراين دولت ها آن حق و حقوق لازم را به آموزش و پرورش نداده اند.
*خب چرا بايد وضعيت به اين صورت باشد؟
«مهدي بهلولي»: روشن است، در ايران سرمايه هنگفتي به نام نفت که خيلي آسان به دست سياستمداران کشور مي رسد، ما را از تربيت و پرورش شهروندان شايسته بي نياز کرده و اين امر باعث شده که لزوم سرمايه انساني نيرومند را وجود نفت، تضعيف کند. در نتيجه مدير آموزش و پرورش ما به جاي اينکه به فکر بهسازي آموزش باشد به فکر اين است که خرج مدرسه را دربياورد و معلم هم به جاي تحقيق و پژوهش به فکر کار دوم و سوم است. در نهايت آموزش و پرورش دچار روزمرگي است. اما کشورهايي که منابع طبيعي غني ندارند، تلاش مي کنند سرمايه انساني را تقويت کنند بنابراين اينجا آموزش و پرورش مهم مي شود.
«محمدرضا نيک نژاد»: بي ترديد اقتصاد آموزش پرورش مورد توجه نيست و به نيروي انساني و امکانات آموزشي عنايت نمي شود و پيک جمعيتي دانش آموزي را تقريبا در همان دوران اصلاحات داشتيم که ۱۸ يا ۱۹ ميليون نفر بوده، اکنون در يک کاهش تقريبا ناگهاني باتوجه به کاهش رشد جمعيت، تعداد دانش آموزان ما ۱۴ ميليون نفر است و امکانات و درآمد آموزشي ما در تمام اين سالها عليرغم رشد اقتصادي و درآمد سرشار نفتي، تغييري نکرده و جزء فقيرترين وزاتخانه ها بوده است.
* چرا نظام آموزشي ما دانش آموزان را به گونه اي تربيت کرده که آنها مي خواهند به سمت رشته هاي پولساز بروند و به عنوان مثال دکتر و مهندس شوند؟ جامعه ما به اين همه دکتر و مهندس نيازي ندارد.
«محمدرضا نيک نژاد»: به هرحال فرهنگ آموزش در لايه ها و طبقات مختلف اجتماعي نفوذ دارد و همه تحصيل مي کنند تا بتوانند درآمد گزافي کسب کنند در صورتي که تقريبا طي دو سه دهه گذشته آموزش و پرورش جهان تغيير پارادايم داده است و سمت و سويش را به سمت پرورش انسان تغيير داده و بر روي تقويت هوش اجتماعي، فردي و هنري دانش آموزان تمرکز کرده تا بتواند انسان ها را براي زندگي آينده آماده کند. آموزش ما بايد با اين تغيير نگاه همراه باشد و نهادسازي صورت بگيرد، اولين گام اين است که جامعه معلمان با اين تغيير هماهنگ شوند. اگرچه دست اندرکاران و نخبگان بر تحقق اين امر تاکيد مي کنند اما باز به سمت و سوي مدرک گرايي مي روند زيرا زمينه هاي لازم براي اجراي اين نگاه وجود ندارد.
«حسن بنيانيان»: همه تقصيرها گردن نظام آموزشي نيست بلکه متاسفانه فرهنگ جامعه در برخي بخش ها لنگ مي زند. به عنوان مثال ما انسان ها عقده حقارت داريم که اگر انسان ها تحصيلات و مدارج بالاي تحصيلي نداشته باشند، افراد ضعيف تري به نظرمان مي رسند به همين دليل عنوان دکتر و مهندس بيش از اندازه در جامعه ما احترام دارد. در ساير کشورهاي دنيا کسي را به واسطه دکتر يا مهندس بودن احترام نمي گذارند بلکه به واسطه انسان بودن افراد است که مورد احترام
قرار مي گيرند لذا اين مسائل سالهاست که بر آموزش و پرورش سايه انداخته و افراد تصور مي کنند که هرکس استعداد بالاتري دارد بايد پزشک و يا مهندس شود و محصول آن جهت گيري غلط است و چون استعدادها در رشته هاي مختلف به صورت منطقي، توزيع نمي شوند، بعضا مديريت هاي کشور بدون اينکه تخصص مسئوليت خودشان را داشته باشند، مهندس فني و يا پزشک اند. اين ها آسيب هايي است که در فرهنگ عمومي خودش را به درون آموزش و پرورش تحميل مي کند و محصول آن کندي پيشرفت کشور خواهد بود.
«علي پورسليمان»: در همه بخش ها نمي شود، آموزش و پرورش را مورد نقد قرار داد. ببينيد به هرحال خانواده ها هم در شکل گيري اين جريان موثرند. خيلي از والدين به فرزندانشان به چشم يک کالا و سرمايه نگاه مي کنند و اصرار دارند فرزندانشان در رشته هاي پولساز نظير پزشکي و مهندسي تحصيل کنند تا قابليت بازدهي و سودآوري داشته باشند. وقتي از معلمانمان تربيت دانش آموز اهل کنکور و تست زن داريم، وضع همين خواهد بود و وقتي پيشرفت او را در درس هاي علوم پايه اش دنبال کرده و اعتنايي به دروس علوم انساني نداريم، معلوم است که آموزش و پرورش به گذرگاه پولسازي و گردنه صدور مدرک تبديل مي شود.
تعليم و تربيت , فرهنگ , مرضيه صاحبي , نظام آموزشي
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.