لندکروزهای اندرزگو، تويوتای حاجبخشی نمیشود!
|حسين قدياني|
دوريات
کار دست بشر داد
نميبيني حالمان را؟
يا بقيةالله!
اين بار
همهي بشريت
افتاده در چاه
و کارواني هم
از اين حوالي نميگذرد
کاروان
مژگان چشمان شماست
بيا و ظهور کن
با سپاهي از تبسم لالهها
اعتراف ميکنيم
غيبت آفتاب
عمر آدم را سوخت
سيلزدگانيم
به نوح بگوييد
دوباره کشتي بسازد
نوح تويي
روح تويي
و من
به عشق تو
ميخواهم هميشه پريشان باشم
آشفتهتر از پاييز
به سان عروسکي بدقلق
خداي نق
دست دختري لوس
و از دلم
تا دريا
جادهاي بکشم
پيچاپيچتر از چالوس
با تونلي طولانيتر از کندوان
اين سويش زمين
آن سويش آسمان
اين سويش جدايي
آن سويش وصال
اين سويش غيبت
آن سويش ظهور
اين سويش ظلمت
آن سويش نور
آن سويش هور
آن سويش مردان اروند
آن سويش شيران شرهاني
آن سويش عباسهاي دشتعباس
آن سويش
آن سوي هستي
دلم شمال ميخواهد
محلهاي به نام شيرودمحله
و خلباني که تمام ستارهها
عاشقش بودند
کاش الان مزار ميرزا بودم
آه!
جنگل
گم کرده سردارش را
و خليج فارس
گم کرده نادر مهدوي را
و مجنون
گم کرده همت را
و طلائيه
گم کرده حميد باکري را
و قايق عاشورا
گم کرده مهدي باکري را
و فکه
گم کرده حسن باقري را
و شرق ابوالخصيب
گم کرده حسين خرازي را
و غرب
گم کرده کاوه را
و غرب
گم کرده وصالي را
و غرب
گم کرده کاکاحمد را
و اينک تمام کردستان
دنبال مسيح ميگردد
سردار حواريون
شهيد بروجردي
نه!
لندکروزهاي اندرزگو
براي من
تويوتاي حاجبخشي نميشود
با آن بلندگوي ترکشخوردهاش
ديشب
خواب آفتابگردان چمران را ميديدم
هنوز
دلتنگ دکتر مصطفي بود
که مجسمهي آزادي را پيچاند
و رفت جنوب
جنوب جنوب جنوب
قعر چاهي پر از اشک يتيمان
پس
سلام بر شهيدان
از چراغي تهران
تا چراغچي مشهد
که چشمانش
از فرط زيبايي
جادوگر عشق بود
بيا و باز هم بگذار
ببوسد تو را دخترت
زود بود رفتنتان
دير شد برگشتنتان
و ما
هنوز هم مشق بابا ميکنيم
با سهميههايي از جنس زخم
برگ خشک فصل خزانيم ما
زير پاي آقازادههايي با روي سياه
با شال سفيد
کجاي خشخش شکستنمان زيباست؟
سبز و بنفش تمام شد
حالا شد نوبت رنگ سپيد؟
لعنت به اين سياهي سياست
که حتي
رنگها را هم به لجن ميکشد
هان اي شيخ!
به دامادت بگو
يک رنگ برف را
بگذارد براي مردم بماند
آدمبرفيها
توان مبارزه با فساد ندارند
و آدمحرفيها
فقط حرف ميزنند
داماد هم
داماد حاجيبخشي
که جلوي چشمش سوخت
در سهراهي شهادت
نگاه کن!
يک غيبت
چقدر از ما مرد گرفت
انگار نه انگار
اولاد آدميم
يا ايهاالعزيز!
اين بهارها
همه خيالي بود
تا نيايي
غرق غصه
برگ پاييزيم…
حسين قدياني , شهادت , فساد , يا بقيةالله
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.