صادرات هوش ايراني! - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 2156
  پرینتخانه » اجتماعی تاریخ انتشار : 02 اردیبهشت 1398 - 23:12 |
گزارش رسالت از وضعيت مهاجرت نخبگان

صادرات هوش ايراني!

اگرچه برمبناي تقسيم بندي بانک جهاني سرمايه انساني از جمله منابع ثروت کشورها به شمار مي رود، اما خروج اين سرمايه ها از کشور، موازنه علمي يک سرزمين را برهم مي زند و موجب از دست رفتن با ارزش ترين منبع در فرآيند خلق ثروت مي شود.
صادرات هوش ايراني!
مرضيه صاحبي     
اگرچه برمبناي تقسيم بندي بانک جهاني  سرمايه انساني از جمله منابع ثروت کشورها به شمار مي رود، اما خروج اين سرمايه ها   از کشور، موازنه علمي يک سرزمين را برهم مي زند و موجب از دست رفتن  با ارزش ترين منبع در فرآيند خلق ثروت مي شود. به عبارت ديگر مديريت نامناسب منابع انساني و عدم توان بهره‌گيري از اين ظرفيت سبب ناکامي ما در تبديل علم و دانش به کالا و خدمات قابل عرضه در اقتصاد کشور خواهد شد، حال آنکه هزينه بسياري براي تربيت نيروهاي متخصص صرف شده و از دست دادن آنها به منزله هدر رفت ميلياردها دلاري است که در گذر سال‌ها براي دانش و تخصص سرمايه انساني هزينه شده است! هيچ‌گاه ارزش و اهميت نيروي انساني تا به اين اندازه ملموس و قابل درک نبوده است، چنانچه براساس گزارش توسعه منابع انساني در سال ۱۹۹۶ سازمان‌ملل؛ سرمايه طبيعي۲۰ درصد، سرمايه توليدي ۱۶درصد و سرمايه‌ انساني بالغ بر ۶۴ درصد ثروت کشورهاي پيشرفته را در برمي گيرد و اين رقم گاه تا ۷۰ و يا ۸۰ درصد هم مي رسد. اما کشورهاي درحال توسعه به جاي سرمايه انساني بر روي منابع طبيعي خود تکيه و تاکيد مضاعف دارند. موضوع خروج سرمايه انساني متخصص و يا به تعبير ديگر «مهاجرت نخبگان» بحث ديروز و امروز نيست و از اواسط دهه ۷۰ رشد صعودي داشته است. صاحب نظران در بيان دلايل مهاجرت نخبگان، از عواملي نظير شرايط نامطلوب اقتصادي، بيکاري، عدم منزلت اجتماعي و شايسته سالاري و   واگذاري بسياري از سمت ها به افراد غيرمتخصص سخن گفته اند. البته مي توان از نارسايي ها و تبعيض هاي اجتماعي، عدم تناسب تخصص و درآمد و نظام معيوب آموزشي به عنوان ديگر عوامل دافعه حضور در ايران و جاذبه مهاجرت نام برد.
آمار موجود نيست!
بررسي‌ها گوياي آن است که آمار متقني از مهاجرت نخبگان موجود نيست، هرچند اعداد و ارقام متناقض و غيرمستند بسيار است. به عنوان مثال سازمان ملل و صندوق بين‌المللي پول اين آمار را ١٥٠‌هزار تا ١٨٠‌هزار نفر برآورد کرده  است. حتي دو سال پيش، برخي مدعي شدند که از هر ۱۵۰ دانشجوي دانشگاه صنعتي شريف، ۱۴۹ نفر
مهاجرت مي‌کنند! اما آمار مجلس شوراي اسلاميدر سال ۱۳۸۹ نمايانگر مهاجرت۶۰ هزار نخبه است. 
با اين حال مسعود برومند معاون پژوهشي وزارت علوم گفته است:« متاسفانه آمار مهاجرت نخبگان بسيار ضد و نقيض است و گاهي از سوي ارگان‌هاي مختلف اعدادي بسيار بالا و گاه هم بسيار پايين‌تر از ميزان واقعي از طريق رسانه‌ها منتشر  مي‌شود.»
به هر روي اگر فرض بگيريم که سالانه هزاران دانش آموخته دانشگاهي از ايران خارج شوند، آنگاه مطابق اعلام صندوق بين المللي پول، خروج اين حجم کلان از سرمايه هاي انساني معادل خروج ۱۱ ميليارد دلار سرمايه از کشور است.
چرا آمار فرار نخبگان بالا مي رود؟
به رغم مواردي که مطرح شد، پرسش اين است که چرا آمار مهاجرت نيروي انساني متخصص و يا نخبه افزايش يافته، پاسخ روشن است. در جامعه اي
 که ميان جمعيت ۸۰ ميليوني آن با منابع و امکانات موازانه و تعادل منطقي برقرار نيست و افراد براساس اصل شايسته سالاري و ميزان تحصيلات و تخصص خويش داراي درآمد و امکانات لازم نيستند؛ مهاجرت چندان دور از ذهن نيست. طبعا در اين شرايط نظاره گر سرريز نيروي متخصص انساني به کشورهاي جهان اول هستيم. 
براين اساس رضا روستا آزاد، رئيس اسبق دانشگاه صنعتي شريف در گفت‌وگو با رسالت به اين امر تصريح دارد که «در کشور ما نظام مديريتي و سياسي نسبت به ظرفيت اجتماعي ضعيف تر است. در واقع نظام سياسي و اداري از ظرفيت اجتماعي که در قالب نخبگان و افراد تحصيل کرده و ماهر تبلور پيدا مي کند، عقب تر است و نمي تواند از اين ظرفيت استفاده کند. اين امر سبب سرريز ظرفيت اجتماعي ما به سيستم هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ساير کشورها شده است.»   

او که سابقه تاسيس دانشگاه شريف را در کارنامه خويش دارد، بر اين اعتقاد است که از حدود سال ۱۳۴۶ سطح کيفي آموزش ديدگان و تحصيل کردگان
ارتقاء يافت، اما در مقابل سيستم سياسي و اداري فاسد باقي ماند. بنابراين ظرفيت‌هاي اجتماعي به طور طبيعي به خارج کشور مهاجرت کردند. اما بعد از انقلاب، کشورمان تحريم شد و ناچار بوديم بخشي از ظرفيت‌ها و نيازها را در داخل تامين کنيم، طبيعتا ظرفيت سياسي و مديريتي کشور تقويت شد و به همان نسبت ظرفيت اجتماعي بيشتر مورد استفاده قرار گرفت.
کشورمان از جمعيت ۳۰ تا ۳۵ ميليوني زمان انقلاب، امروز به ۸۰ ميليون نفر رسيده و اشتهاي جمعيت ما در نظام اجتماعي براي آموزش و طي کردن مدارج علمي افزايش يافته است. حال آنکه در هيچ کجاي دنيا تا به اين حد تب کنکور و دانشگاه وجود ندارد. روستا آزاد ضمن تاييد اين مطلب تاکيد مي کند: «حتي در آمريکا اينگونه نيست که اگر يک جوان نتواند وارد دانشگاه شود، به سمت افسردگي و خودکشي پيش برود، اما در جامعه ما اين گونه است. اگرچه ظرفيت جذب سياسي، اجتماعي و مديريتي ما بيشتر شده اما بازهم ظرفيت اجتماعي به صورت مضاعف رشد کرده، طبيعتا به همان نسبت موضوع مهاجرت نخبگان نيز تقويت شده و در عين حال برخي سيستم فرهنگي و سياسي حاکم بر جامعه را بر نمي تابند و اين امر در زمينه مهاجرت مزيد بر علت مي شود.» 
رئيس اسبق دانشگاه صنعتي شريف در بيان ديگر علل مهاجرت مي‌گويد: «تصور کنيد پدر يک خانواده حدود يک تا دو ميليون درآمد دارد و فرزند از نظر مدارج علمي آنقدر موفق است که در همان زمان دانشجويي بورس مي شود و ماهيانه هزار دلار هم به او بورسيه مي پردازند که با دلار امروز حدود ۱۰ تا ۱۵ ميليون تومان مي شود. تازه حساب کنيد که به اين دانشجو در ايران به عنوان کمک هزينه پژوهشي ۵/۱ ميليون تومان حقوق مي‌دهند، طبيعي است که اين مشکل مالي باعث مي‌شود از کشور خارج شود که اين مهاجرت باعث مي شود، سرمايه گذار و کارآفرين در مقابل نيازي که دارد، با محدوديت سرمايه انساني روبه رو شده و بسياري از فعاليت هاي نهادي دير شکل بگيرد.»
اما برخلاف تصور رايج پديده مهاجرت نخبگان تنها مختص کشورهاي جهان سومي و توسعه نيافته نيست. شواهد گوياي آن است که حتي در اروپا و جوامع پيشرفته وصنعتي نيز اين پديده وجود دارد. گفته مي شود رؤساي ۱۰ آکادمي علوم دراروپا با ارسال نامه سرگشاده اي به شوراي رهبران اتحاديه اروپا تصريح کرده اند: «درک اين نکته بسيار مهم است که ايالات متحده آمريکا در جذب استعدادهاي جوان از تمام نقاط دنيا بسيار موفق تراز اتحاديه اروپا عمل مي‌کند.» 
درهمين رابطه   روستا آزاد ‌ از کشورهايي نام مي برد که به رغم پيشرفته بودن، با پديده مهاجرت نخبگان روبه رو هستند. او مي‌افزايد: «نخبگان از استان هاي شرقي کانادا به سمت استان هاي غربي مهاجرت مي کنند، بنابراين در هر سيستم اجتماعي که نامتوازن باشد، اين مسئله وجود دارد. درحال حاضر اروپايي‌ها به آمريکا مهاجرت مي کنند، اما در همان آمريکا هم از ايالاتي نظير آرکانزاس و واشنگتن،  مهاجرت نخبگان به قسمت هاي ثروتمندتر مثل کاليفرنيا و ماسوچوست و نيويورک اتفاق مي افتد. بنابراين مهاجرت پديده‌اي کاملا طبيعي است که فردي توانمند و مستعد از نقطه‌اي کمتر توسعه يافته به نقطه‌اي توسعه يافته کوچ کند.»

مسئله مهاجرت نيروي انساني نخبه داراي ابعاد متعددي است. از جمله اينکه برخلاف ساير نقاط دنيا،  نخبگان ما پس از مهاجرت ديگر به کشور بازنمي گردند. روستا آزاد  در بيان علت اين امر از بيکاري نخبگان پس از بازگشت مي گويد. او با ذکر مثالي تصريح مي کند: «زماني از تعدادي نخبه سوال شد که آيا شما مي خواهيد به کشورتان بازگرديد، آنها گفتند ما آنجا در اکوسيستمي هستيم که تجليات علمي از ما سر مي زند، اگر به اينجا بياييم طبيعتا چنين زمينه اي براي فعاليت فراهم نيست و بسيار زود به يک عنصر بي خاصيت تبديل مي شويم و از طرفي امثال ما در کشور زياد هستند. شما به جاي اينکه دنبال بازگشت ما باشيد، همين هايي که  در داخل کشور هستند را حمايت کنيد.»
رئيس اسبق دانشگاه صنعتي شريف در ادامه پيرامون انعکاس موفقيت نخبگان مهاجر در رسانه ها توضيح مي دهد: «دنياي غرب، سخت و خشن است و اين طور نيست که هرکس مهاجرت کند، بتواند مدارج ترقي را طي کند. طبعا آنهايي که جان سخت و مستعد هستند، رشد و پيشرفت مي کنند، اما هستند کساني که باهوش‌اند توان پيشرفت  در دنياي غرب ندارند. اما متاسفانه رسانه ها
 بر روي نخبگاني مانور مي دهد که موفق شده اند درحالي که ما نمونه هاي ناکام بسياري داريم که پس از مهاجرت نتوانسته اند به اهداف علمي خود دست يابند. در واقع اين سياست جهان غرب است که فقط نقاط مثبت را در بوق و کرنا مي‌کند و بر روي نقاط منفي مانور نمي‌دهد. البته در اين مسئله خود ما هم نقش داريم. شما تصور کنيد هزار نفر مهاجرت کرده‌اند، اين ها کجا هستند؟ بنده در يک مقطع زماني به يکي از رسانه ها پيشنهاد کردم، که يک سال را مبنا قرار داده و ببينند چه تعداد از نخبگان به خارج کشور رفته و در حال حاضر کجا هستند و چند درصد از اين ها موفق و چند درصد ناموفق اند. اما متاسفانه وزارت علوم در اين زمينه آمار ندارد. ظاهرا حال و هوايشان چندان ميزان و متعادل نيست. يک زماني انجمن فارغ التحصيلان دانشگاه شريف اين کار را انجام داد که به عنوان مثال فارغ التحصيلان سال ۱۳۵۰ دانشگاه شريف کجا هستند. جالب بود که يکي از اين نخبگان در بورکينو فاسو بود. ما نمونه‌هايي زيادي داريم که فرد به خارج کشور مهاجرت کرده اما در آنجا خريد و فروش اتومبيل و يا دلالي زمين و مسکن انجام مي دهد، منتها رسانه ها اين مباحث را انعکاس نمي دهند. حتي دوستاني که مستند ميراث آلبرتا (يک سري فيلم مستند به کارگرداني و روايت حسين شمقدري درباره مهاجرت نخبگان از ايران) را ساخته اند هم به اين زمينه ورود نکرده اند.» 
او تاکيد مي کند: «مدتها قبل شايعه کرده بودند که ۸۰ درصد دانشمندان ناسا ايراني هستند. درحالي که اين ها پنج درصد از نخبگاني را تشکيل مي دهند که مهاجرت کرده اند. ۹۵ درصد ديگر معلوم نيست چه وضعيتي دارند. حتي به ياد دارم که يکي از اساتيد خودمان در کاليفرنيا راننده اتوبوس دانشگاه شده بود اما همه فقط آن قسمت تجربيات موفق را مطرح مي کنند.»
او در پاسخ به اين پرسش که آيا روزي کشور ما به جاي مهاجرفرست بودن مي تواند مهاجر پذير شود، اظهار مي کند: «حتما اين طور مي شود. با چشم انداز ترسيم شده، مي توانيم روزي مهاجرپذير
شويم. درحال حاضر ۷۰۰ شرکت دانش بنيان داريم. اگر اراده پشت اين سياست باشد۱۰ سال ديگر به اين امر خواهيم رسيد، اما متاسفانه اکنون در دولت و نظام اجرايي کشور چنين اراده‌اي را نمي بينيم و اين امر منتفي است چون قوه مجريه اساسا دنبال اين مسئله نيست. دولتي که در لواسان براي خودش قصر مي سازد و با کم‌ترين کسالت جسمي به اروپا و آمريکا و آلمان مي رود، تدبيري در اين زمينه ندارد. يک‌سري از کساني که در مسند کار هستند، غرب زده و ليبرال‌اند و به همين علت نديده مي توانم بگوييم آمار مهاجر نخبگان در اين دولت بيش از بيش افزايش پيدا کرده است. اگر نظام سياسي و اجتماعي و فرهنگي اصيلي بر سر کار باشد ظرف ۱۰ تا بيست سال مي توانيم مهاجرپذير باشيم. خوشبختانه حرکت‌هاي اصيل اجتماعي در لايه‌هاي پايين انجام مي‌شود که ديگر ربطي به دولت ها ندارد و در سخت‌ترين شرايط اين طبقه پايين اجتماع است که رشد مي‌کند و ما تبلور آن را در شرکت‌هايدانش بنيان و ديجي کالا مي بينيم.» 
دکتر مجيد حسيني، استاد دانشگاه تهران هم پيرامون دلايل مهاجرت نخبگان در گفت‌وگو با رسالت ابتدا به نبود آمارهاي دقيق در اين حوزه اشاره کرده و مي گويد: «معمولا حوزه هاي دولتي از چنين آمارهايي فرار مي کنند، چرا که مي خواهند اثبات کنند در جلوگيري از مهاجرت نخبگان موفق بوده اند. براي همين آمارهاي دقيق را منتشرنمي‌کنند. به عنوان مثال شنيده ام که ماهانه پنج هزار نفر مدرک ترجمه مي کنند، اما هيچ وقت اين آمارها را به صورت رسمي تاييد نمي کنند . واقعيت اين است که  مهاجرت نخبگان کتمان پذير نيست، زيرا در سال‌هاي اخير به خصوص از سال ۱۳۶۸ به بعد در حوزه آموزش و اقتصادکشور دچار سياست‌هاي تبعيض آميز شديم و اين سياست ها در آموزش و اشتغال اولين اثر خود را بر روي نخبگان گذاشته است. به طور طبيعي افرادي که استعداد و تحصيلات درخشاني دارند، ايده دارند و مکتشف‌اند و يا توانايي هاي خاص دارند، وقتي در يک سازماني که در آن سهميه و آقازادگي کار مي کند و افق سياست ها، تبعيض آميز است، دچار اختلال مي شوند. يک نخبه وقتي تحصيلات و فعاليت هاي تخصصي اش تمام مي شود و مي خواهد وارد بازار کار شود، مي‌بيند با هزاران سياست تبعيض آميز روبه‌رو است و اين سياست ها باعث مي‌شود که اميد او نسبت به ارتقاء و پيشرفت از بين برود.»
او با ارائه مصاديق سياست هاي تبعيض آميز مي افزايد: «طي سال‌هاي گذشته قانوني وجود داشت براي انتقال افرادي که در دانشگاه هاي مجارستان، لهستان و روسيه و بلاروس در رشته پزشکي در حال تحصيل بوده اند. تصور کنيد فردي در ايران کنکور قبول نمي شود و يا در کنکور رتبه ۳۰۰ يا ۴۰۰ هزار مي آورد ولي به دليل ثروتمند بودن در مجارستان يا جايي شبيه به آن پزشکي مي خواند و بعد وزارت بهداشت به دليل اينکه قانون تبعيض آميزي
 در اين حوزه وجود دارد، اجازه مي دهد از ميانه هاي تحصيل فردي که رتبه اش در کنکور۳۰۰ هزار است با دادن پول بيايد در کنار فردي که در رشته پزشکي رتبه اش ۳۰ بوده، قرار بگيرد. سياست هاي پولي، سياست‌هاي خصوصي سازي و سياست‌هاي تبعيض آميز به شدت روي مهاجرت نخبگان اثر گذاشته و اميد اينکه نخبگان بتوانند در اين ساختار آموزشي و اشتغالي موجود اثر بگذارند را از آنها گرفته است و طبيعتا نمي شود، نخبگان را  از طريق تشويق و بنياد ملي نخبگان نگه داشت. در حقيقت سياست‌هاي تبعيض آميز و شرايط نابرابر است که آنها را فراري مي دهد و اين شرايط نابرابر مي تواند روي ذهن نخبگان اثر بگذارد.»
سياست هاي نابرابري که از سال ۱۳۶۸ به بعد اجرا شده، موج جديدي از مهاجرت نخبگان را بوجود آورده و به‌ويژه طي دو سال اخير شدت فزاينده اي داشته است. سياست هاي نابرابر سياست هايي است که افراد نه به دليل استعداد و توانايي‌ها بلکه به دليل روابط يا از همه مهمتر ثروت، امتياز اجتماعي و فرهنگي دريافت مي کنند. حسيني درباره اين سياست هاي نابرابر، سهميه هيئت هاي علمي را مورد اشاره قرار داده و مي افزايد: «سهميه انتقال فرزندان هيئت علمي به دانشگاه ها يک قانون تبعيض‌آميز است. عليرغم اينکه ديوان عدالت اداري يک بار آن را خلاف قانون اساسي تشخيص داده و ابطال کرده اما دوباره مراجع بالاتر تصويب کردند و اين قانون در حال اجراست. ما حدود ۸۰ هزار هيئت علمي در کشور داريم، اگر هريک از هيئت علمي ها دو فرزند داشته باشند، ۱۶۰ هزار نفر در يک اسکيل کوتاه، مجوز نقل و انتقال دارند. براي فردي که نخبه است ولي پدرش عضو هيئت علمي نيست، شنيدن چنين سهميه و سياستي اميد او را به آينده افزايش مي دهد يا باعث مي شود که نااميد شده و مهاجرت کند؟ يعني اين سياست‌هايي که ارتقاء آدمها را به جاي کيفيت به پول و يا روابط خانوادگي و سياسي ربط مي دهد، طبيعتا موجب نااميدي و مهاجرت نخبگان مي شود.»

*پيامد مهاجرت نخبگان؟
اما پيامد خروج نخبگان چيست؟ دكتر ناصر فکوهي، استاد انسان‌شناسي دانشگاه تهران و مدير موسسه انسان شناسي و فرهنگ به اين پرسش اين گونه پاسخ داده است: «مهاجرت، چه مهاجرت نخبگان و چه ساير اقشار، داراي ابعاد مثبت ومنفي است، اما تقريبا جنبه‌هاي منفي هميشه بيشتر از جنبه‌هاي مثبت آن است. البته وقتي از جنبه‌هاي مثبت و منفي صحبت مي‌کنيم، بايد ببينيم از کدام فرهنگ و کشور سخن مي‌گوييم. مثال مي‌زنم؛ اگر دو کشور چين و هند را در نظر بگيريم، مي‌توانيم حتي با اطمينان بگوييم به دليل سرريز بسيار بالاي جمعيتي در اين پهنه‌ها، مهاجرت نه فقط هزينه‌هاي انساني را در آنها کاهش داده است، بلکه بخشي از دستمزد مهاجران به صورت ارز به اين کشورها برمي‌گردد و همين طور روابطي که به دليل حضور مهاجران برايشان ايجاد مي‌شود، بسيار مفيد هم بوده است، اما در مورد کشور ما، مهاجرت داراي ابعاد عمدتا منفي بوده است. ‏
‏براي هر يک از اين نخبگان و تحصيلکردگان هزينه‌هاي بالايي از ثروت اين کشور صرف شده است و وقتي ما دانش و تخصص آنها را از دست مي‌دهيم، يعني به نوعي ثروت‌هاي خود را از دست داده‌ايم.»
حسيني هم درباره خسارت کوچ نخبگان مي گويد: «مطابق يک برآورد سرانگشتي اگر کشور براي هر فردي که تا پايان ليسانس تحصيل مي کند، با دلار قبلي يعني چهار هزار تومان يک ميليارد تومان هزينه کند و اگر ماهانه پنج هزار نفر در وزارت علوم مدرک ترجمه کنند، پنج هزار را ضربدر ۱۲ ماه
 کنيد، تقريبا با عددي حدود ۶۰ هزار طرف هستيد و ۶۰ هزار را ضربدر يک ميليارد تومان کنيد، يعني سالانه معادل ۶۰ هزار ميليارد تومان منابع ايران از طريق مهاجرت نخبگان و افراد تحصيل کرده از کشور کسر مي‌شود يعني اين ۶۰ هزار ميليارد تومان را ما خرج افرادي کرديم که نتايج توليدي، فکري و اشتغالي‌شان به اقتصاد و جامعه ايران نمي‌رسد. اين رقم سهم زندگي و تحصيل و سواد کسي است که در سيستان و بلوچستان و بويراحمد و کردستان از داشتن منابع تحصيلي محروم است.» 
* سياست‌هاي نئوليبرالي، نخبگان را از کشوري فراري داد
اين استاد دانشگاه مسئولان آموزش عالي را در تشديد روند مهاجرت و پيامدهاي آن مقصر مي‌داند. به دليل اينکه آنها ياست‌هاي خصوصي سازي را    اجرا مي کنند و وزراي آموزشي و مديران دانشگاه ها دائما از خصوصي سازي و از اينکه دولت نمي تواند دانشگاه ها را به صورت رايگان طبق قانون اساسي اداره کرده و شهريه ها بايد افزايش يابد، سخن مي گويند. اين سياست‌هاي نئوليبرالي مهمترين سياست هايي است که موجب فرار کردن نخبگان از کشور شده و اتفاقا عامل اصلي اين وضعيت همين سياست هايي است که مسئولان جديد جسته و گريخته اجرا مي کنند و بعضا مقابل شان مقاومت مي شود. مثل طرح خصوصي پزشکي که با مقاومت اجتماعي گسترده اي روبه رو شد و بعضا هم مقاومت نمي شود مثل همين طرح دانشگاه هاي پرديس هاي بين الملل و دانشگاه هاي غيرانتفاعي که به بهانه هاي مختلف از مردم پول مي‌گيرند. بي ترديد ما با اجراي سياست‌هاي نابرابر و تبعض آميز نسبت به کشورهاي جهان اول نخبگان بيشتري را از دست داديم.
او در خاتمه تاکيد مي‌کند: «مهاجر‌پذير يا مهاجرفرست بودن يک کشور با سياست‌هايش مرتبط است. اگر به فرض مثال ما کشوري برابر داشته باشيم حتما مهاجرپذير خواهيم بود،  بنابراين برابري مرکز تحقق چنين رويايي است و مي تواند مهاجرت را معکوس کند. شما  اگر سازمان آموزشي برابر و خلاقي داشته باشيد، مي توانيد مهاجرت معکوس داشته باشيد و افرادي براي تحصيل به ايران بيايند. همان طور که در حال حاضر سيستم آموزشي ما از پاکستان و افغانستان بهتر است و از آنجا به ايران مهاجرت مي کنند.»
*کاهش اعتماد به‌نفس ملي با خروج نخبگان
محمدمهدي نژاد نوري، معاون سابق پژوهشي وزارت علوم و استاد دانشگاه صنعتي مالک اشتر هم در گفت‌وگو با رسالت خروج سرمايه انساني را مخرب توصيف مي کند. چرا که کشور براي نيروي انساني هزينه و وقت صرف کرده و خروج آنها موجب کاهش اعتماد به نفس ملي مي شود. بنابراين بايد زيرساخت و بستري را فراهم کرد تا تعاملات علمي برقرار شده و فرد بعد از اتمام آموزش و تحصيل به ايران بازگردد و در مقابل از ميان کشورهاي دوست خود، نخبگاني را جذب کنيم تا معناي تعامل دوطرفه به معناي واقعي برقرار شود. در غير اين صورت حرکتي يک طرفه است.»
اين استاد دانشگاه دليل اصلي مهاجرت نخبگان را نداشتن آينده شغلي و منزلت اجتماعي مي داند و معتقد است: «آنها تصور مي‌کنند با مهاجرت مي‌توانند آينده شغلي خود را تضمين کنند، اما بخش مهمي از کساني که مهاجرت مي‌کنند، به دليل تصورات نادرست و رفتارهاي نژادپرستانه در کشورهاي ديگر به آنچه مي‌خواهند، دست نمي يابند.»   
آمارها از وجود سه ميليون و ۶۰۰ هزار دانشجو در مقاطع و رشته هاي مختلف کشور حکايت دارد.  اين آمار در سال ۹۴ حدود ۴ ميليون و ۸۰۰ هزار نفر بوده است. نژادنوري با استناد به اين اعداد و ارقام تاکيد مي‌کند: «همه افراد تحصيل کرده مطلوب بازارهاي خارجي نيستند. اگر استراتژي توسعه منابع انساني انگليس با استراتژي توسعه منابع انساني آمريکا را بخوانيم، با دو قيد روبه رو مي شويم، اول اينکه بايد مشخص شود، فرد توانمند، مستعد و خلاق است و ثانيا آنها به دانشگاه‌هاي خاصي نگاه ويژه دارند.» 
او با اشاره به سند راهبرد فضاي سايبر آمريکا در سال ۲۰۱۸ و جذب نخبگان تاکيد مي‌کند: «در اين سند ذکر شده که ضمن جذب نيروهاي سطح بالا و کيفي در عرصه فضاي امنيتي و سايبر، نخبگان جهان هم با اعطاي امتيازات ويژه جذب مي شوند. اين امر نشان مي دهد، نگاه آنها کاربردي و اقتصادي است و از نخبه سود اقتصادي مي برند و از اين طريق امنيت خود را تامين و غرور و افتخار و اعتماد به نفس ملي را تقويت مي کنند. آنها با اتکا بر نخبگان، ارزش افزوده ايجاد مي کنند. بحث آنان اصالت سود است، نه اصالت و کرامت انسان بنابراين کشورهاي جهان اول به کارگران فکري خودشان نيروي کار نخبه مي گويند. اگر نيروي نخبه براي آنها درآمد و امنيت و سود اقتصادي فراهم نکند، يک روز هم تحملش نخواهند کرد. نظام نوآوري کشورهاي جهان اول، برپايه تبديل ايده به محصول است و درحال حاضر بالاي ۸۰ درصد نرم افزارها و تجهيزات و امکانات سايبر در آمريکا حاصل کار دانشمندان و نخبگاني است که به اين کشور مهاجرت کرده اند.»

​​​​​​​
معاون سابق پژوهشي وزارت علوم  نيروي انساني را بزرگترين سرمايه مي داند و بر اين باور است که اگر بستر مناسبي براي اشتغال و رشد و شکوفايي نخبگان وجود داشته باشد، آنها به داخل کشور بازمي گردند. اين مسئله نيازمند دغدغه جدي قانونگذاران، سياستگذاران و مسئولان است. در حال حاضر مطابق آمارها از چين به آمريکا، از آمريکا به چين و از ژاپن به اروپا و از اروپا به ژاپن اين تبادلات نيروي انساني گسترده است، اما سکونت دائمي ندارند. تعداد کثيري از نخبگان چيني در کشورهاي کل دنيا پراکنده اند اما در نهايت به کشور خودشان بازمي گردند.
نژادنوري درباره تناقض هاي آماري مهاجرت نخبگان اينگونه توضيح مي دهد: «ما در زمينه نخبگان تعريف يکساني نداريم. بانک جهاني در سال ۲۰۱۳ گفته بود سالي ۱۵۰ هزار نخبه از ايران خارج مي شوند اما اگر ساليانه ۱۵۰ هزار نخبه داشتيم به جايگاه ممتازي در عرصه‌هاي مختلف جهاني دست مي‌يافتيم. اگر ما نخبگان را به معناي حقوقي و قانوني درنظر بگيريم، آمار مهاجرت آنان عدد بزرگي نيست. ساليانه ۸۰۰ هزارتا يک ميليون دانش آموخته دانشگاهي داريم از اين تعداد اگر ۱۰ هزار نفر هم مهاجرت کنند، رقم بزرگي به‌نظر مي‌آيد. از طرفي ما متولي مشخصي نداريم و آنها که متولي هستند به درستي آمار را تعقيب نمي‌کنند، به همين علت آمارها متناقض است.»
او موضوع انعکاس رسانه ها بر روي مسئله موفقيت نخبگان ايراني در خارج از کشور را تيغي دولبه دانسته و تصريح مي کند: ما اگر خودمان بگوييم ايراني هايي که به خارج مهاجرت کرده اند، موفق نشده اند، تحقير ملي است اما از طرفي واژه نخبه براي برخي کساني که مهاجرت مي کنند، درست نيست.  اگر فردي به راستي؛ نخبه و باهوش و توانمند باشد، مي تواند پيشرفت کند. همان طور که گفتم براي غرب کارگر فکري اهميت بالايي دارد، چرا که آنها را به سود اقتصادي و امنيت مي رساند. 

نویسنده : مرضيه صاحبي |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای صادرات هوش ايراني! بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.