شعارهاي پوپوليستي، برگ برنده انتخابات آينده
مرضيه صاحبي|
گاهي اين «پوپوليستها» آنقدر به من و شما «وعده هاي ويتريني» و «پرآب و تاب» داده اند که دلمان غنج رفته و خيال کرده ايم اين بار با هميشه فرق دارد. اگرچه در برخي از مقاطع زماني، وعده ها، محقق شده اند اما در برهه هايي ورق برگشته و در حد همان نطق هاي آتشين قبل از انتخابات باقي مانده، طبعا دليل توفيق چنين کانديداهايي روشن است، آنها داراي کاريزماي قوي بوده و جامعه هدف را خوب مي شناسند و به اصطلاح عاميانه مي دانند چطور دل مخاطبان شان را به دست آورند.
ميتوان اينگونه تفسير کرد که برخي گروههاي سياسي براي پر کردن سبد آراي خويش، وعده هاي «پوپوليستي» را به منظور همراهي توده هاي مردم در بوق و کرنا کرده و از موضوعاتي سخن مي گويند که به مذاق من و شماي نوعي خوش بيايد.
آنها بدون توجه به منابع و امکانات مورد نياز و زمينه تحقق چنين وعدههايي، سعي دارند خود و جريان سياسي مطبوع شان را به قدرت برسانند اما تجربه نشان ميدهد که اگرچه بخشي از اين وعدهها با سياستگذاري کوتاه مدت امکان تحقق دارد، اما باتوجه به ظرفيتها و محدوديتهاي اقتصادي، پس از به دست گرفتن قدرت، دير يا زود در گردابي فروخواهند رفت که رها شدن از آن به چند دهه برنامهريزي نياز دارد.
پوپوليسم به معناي عوام فريبي و تملق گويي از توده ها بوده و در نقطه مقابل خردگرايي قرار دارد. سياستمدار پوپوليست با نگرش سطحي و غيرعلمي به ارائه مباحث مورد نظرش مي پردازد. او به طرح مباحث پيچيده توجهي نشان نمي دهد، چرا که به نفع اش نيست. به عبارت ديگر چنين سياستمداري بر موج نارضايتي ها سوار مي شود تا قدرت را به چنگ بياورد. بنابراين کلي گويي، برانگيختن احساسات مردم و حمايت نمايشي از مردم فقيرو مخالفت صريح از ثروتمندان، مهمترين تاکتيک هاي اوست. اما پديده پوپوليسم خاص جغرافياي ايران نيست و حتي در ساير کشورها اعم از توسعه يافته و در حال توسعه مصداق دارد. نمونه هايي از سرانجام وعده هاي پوپوليستي را در برخي کشورها مشاهده مي کنيد.
البته ناگفته نماند که طي ساليان اخير چنين روندي در ايران تسري يافته و کانديداها با هر برچسب سياسي و حزبي که ميداندار رقابت هاي انتخاباتي شده اند داراي يک مخرج مشترک با ساير رقبا بوده اند و آن طرح شعارهاي عامه پسند به منظور ربودن گوي سبقت از کانديداي رقيب بوده. براين اساس يکي وعده افزايش يارانه هاي نقدي را سر داده و ديگري در پي نويدها و اميدهاي معيشتي بوده و يا اسناد بين المللي را به آفتاب تاباني تشبيه کرده که نه تنها مشکل اشتغال بلکه مشکل آب خوردن مردم را هم حل مي کند! اما تجربه نشان داده، بيان چنين شعارهايي عاقبت، چشم مسئولان را تر و کام مخاطبان را تلخ کرده و در واقع تداوم اين روند به بياعتمادي، شکاف دولت و ملت و افول سرمايه اجتماعي منجر خواهد شد.
سرمايه اجتماعي به عنوان امري پيچيده و چند وجهي به مفهومي دلالت دارد که منبع اصلي زايش آن، اجتماع است. از اين منظر در هر جامعه اي، سرمايه اجتماعي بستري براي مشارکت در فعاليت هاي مختلف جامعه از جمله فعاليت هاي سياسي فراهم مي سازد و بي ترديد جوامعي که داراي سطح بالايي از سرمايه اجتماعي هستند، ساختارهاي سياسي موثرتر و نخبگان سياسي پاسخگوتري دارند. اگر بخواهيم چندنمونه از جلوه هاي تنزل سرمايه اجتماعي و بي اعتمادي مردم به مسئولان را يادآور شويم بايد به نرخ فرآورده هاي نفتي اشاره کنيم.همان طور که مي دانيد دولت چندين سال است، تمايل دارد با افزايش اين نرخ، قيمت بنزين را به قيمت فوب خليج فارس نزديک سازد، اما به خوبي مي داند که به دليل کاهش سرمايه اجتماعي و کمرنگ بودن همبستگي دولت و ملت، نميتواند چنين سياستي را اتخاذ کند. از ديگر سو، اين شکاف و گسستگي را مي توان در عدم انصراف ثروتمندان از دريافت يارانه ۴۵ هزار توماني هم مشاهده کرد، اساسا اين گسستگي سبب شده ظرف ساليان اخير کانديداها به سمت سياستهاي پوپوليستي بروند اما واقعيت اين است که حرکت به سمت اين سياستها سبب تضعيف و بي اعتمادي سرمايه اجتماعي شده است، با اين وجود طرح وعده هاي عامه پسند همچنان ادامه دارد. اصولا گروه هاي سياسي که شعارهاي پوپوليستي سر مي دهند، درست در نقطه مقابل عقلانيت قرار داشته و به دنبال منافع ملي و بهبود رفاه عمومي مردم نيستند و صرفا در پي تحقق منفعت کوتاهمدت خويش اند. به باور وحيد محمودي از اساتيد دانشگاه تهران: «پوپوليستها بر رفتار عوام آگاه هستند و روانشناسي مردم را خوب ميدانند و بر اين واقعيت تلخ واقف هستند که مردم به راحتي
مصلحت و خير بلندمدتشان را فدايي دستاوردهاي کوتاهمدت ميکنند. ظاهرا پوپوليسم مردمگرايي است اما باطن و خروجي آن به زيان مردم است. مردم پذيرنده سياستها و وعدههاي پوپوليستي مثل کودکي ميمانند که بين يک عدد آبنبات و يک چکپول ۱۰۰ هزارتوماني اولي را انتخاب ميکنند. پوپوليسم نوعي مخدر است و اعتيادآور که مردم به سرمستي کوتاهمدت ناشي از آن دلخوش ميدارند. مشکلات عديده اقتصادي و اجتماعي افسردگي و ناراحتي به بار ميآورد و مردمي که دچار اين وضعيت هستند براي رهايي از افسردگي به مخدر پوپوليسم پناه ميآورند.»
اما «اصغر مهاجري»، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر مسائل اجتماعي بر اين امر اذعان مي کند که اظهارنظر درباره جامعه شناسي انتخابات و پيامدهاي نگرش پوپوليستي آسان نيست زيرا مردم هيجانزده از وعدههاي تبليغاتي به اميد دريافت امتيازي اندك حاضرند به کانديداي موردنظر راي بدهند، زيرا چاره اي به غير از اين ندارند. در ادامه مشروح اين گفت و گو را از نظر مي گذرانيد.
*شعارهاي پوپوليستي در انتخابات آينده هم مي تواند برگ برنده باشد
مي گويند در مسئله انتخابات به ويژه انتخابات رياست جمهوري، کانديدايي در کسب راي توفيق بيشتري دارد که جامعه شناسي دقيقي نسبت به مطالبات عموم مردم داشته باشد اما در اين سالها اغلب وعده هاي کانديداها در حوزه اشتغال و معيشت و اقتصاد خلاصه شده و معمولا هم محقق نشده اند، آيا مي توان گفت در انتخابات پيش رو کار براي جريان هاي سياسي دشوار است و ديگر نمي توانند با طرح شعارهاي پوپوليستي و عوام فريبانه نظر مردم را جلب کنند؟
ببينيد طبعا بايد تغيير رويه رخ بدهد اما اينکه واقعيت چيست، بنده به عنوان يک جامعه شناس معتقدم همچنان شعارهاي پوپوليستي در انتخابات آينده هم مي تواند برگ برنده باشد، زماني که ما در جامعه دچار کاهش سرمايه اجتماعي هستيم، در آن جامعه شفافيت وجود ندارد و فضا مه آلود است بنابراين کلام هاي راستين کمتر خريدار دارد. به عنوان مثال، تصور کنيد به يکباره عدم شفافيت در بازار ارز وجود داشته باشد، چه کساني برنده هستند؟ آنهايي که توهم و شايعات را جدي تر مي گيرند. اما اينکه مطلوب بايد چه باشد، مسئله ديگري است. براي برون رفت از اين وضعيت بايد از چنين رويکردي دست برداريم. نکته دوم اينکه اظهارنظر در مورد انتخابات ساده نيست، به عنوان مثال در بحث انتخابات مجلس، خارج از تهران و چند کلانشهر ديگر، متغير مشارکت و راي دادن ها تابع شرايط هاي قومي، شخصيتي-اجتماعي آن شهرستان است. معمولا برخلاف تهران و چند مرکز استان که آرا براساس گرايش هاي سياسي تعيين
مي شود، روند انتخابات و نوع برگزيده شدن بستگي به ساختارهاي اجتماعي و سپهر اجتماعي- رواني آن منطقه دارد بنابراين آرا؛ قومي- قبيله اي و طايفه اي است که البته متغيرهاي سياسي ديگر هم مي تواند تاثير بگذارد به عنوان مثال نحوه تاييد و رد صلاحيت ها
اما در رابطه با انتخابات رياست جمهوري مي تواند مسئله متمايز باشد و آن تمايز به اتفاقاتي بازمي گردد که در اين مدت باقي مانده رخ مي دهد و يا برگشتن دولت به فضاي شفافيت و جذب اعتماد واقعي مردم و سومين مورد هم به ميزان مشارکت مردم بازمي گردد، اين متغيرهاي سه گانه مهم مي تواند انتخابات رياست جمهوري بعدي را متمايزتر بکند و پيش بيني ها هم تقريبا تابع اين سه متغيري است که اشاره کردم و بايد با احتياط اين انتخابات را تحليل و تبيين کرد.
*«اعتماد»، «شفافيت» و «مشارکت» سه ضلع طلايي سرمايه اجتماعي
همان طور که مطرح کرديد، يکي از متغيرهاي سه گانه، «اعتماد» است، دادن وعده هاي پوپوليستي و عدم تحقق آنها، بالاخره اسباب بي اعتمادي بيشتر را فراهم خواهد کرد، آيا اين طور نيست؟ طبعا اين امر منجر به افول سرمايه اجتماعي خواهد شد.
«اعتماد» يکي از اضلاع سه گانه و طلايي سرمايه اجتماعي است، اگر در جامعه اي سرمايه اجتماعي فرسايش پيدا بکند، ديگر ضلع هاي آن هم فرسايش پيدا کرده است يعني با کمرنگ شدن اعتماد، شفافيت وجود ندارد و به تبع آن مشارکت هم تنزل مي يابد، بنابراين «اعتماد»، «شفافيت» و «مشارکت» سه ضلع طلايي سرمايه اجتماعي است که اگر اين سرمايه دچار فرسايش شود، آن هنگام ديگر شاهد «مشارکت»، «شفافيت» و «اعتماد» نخواهيد بود. متاسفانه در ۱۰ تا ۱۲ سال گذشته شرايطي بر جامعه حاکم شده که سرمايه اجتماعي کشور ما رو به فرسايش است و براساس پيش بيني هاي آينده بان ها، تقريبا در سالهاي اخير سرمايه اجتماعي جزء ۵ مسئله جدي کشور بوده و در بعضي مواقع جزء سه مسئله است و در برخي سالها جزء اولين مسئله بزرگ کشور است. در واقع ما دچار فرسودگي و فرسايش سرمايه اجتماعي هستيم، زيرا سه ضلع مورد اشاره کم فروغ تر شده و بهخاطر نبود شفافيت؛ ضد و نقيض بسيار مي بينيم و اين فقدان، به بي اعتمادي و عدم مشارکت کمک مي کند و متقابلا اين متغييرهاي سه گانه بر روي يکديگر تاثير جدي تري
مي گذارند. اگر بخواهيم دوباره سرمايه اجتماعي تقويت شده و به تبعيت از آن اعتماد هم تقويت شود، بايد سه ضلع ياد شده را تقويت کنيم.
زماني که از سرمايه اجتماعي صحبت مي کنم، منظورم سرمايه اجتماعي عمودي نيست. بلکه افقي است زيرا امکان دارد در برخي مواقع، سرمايه اجتماعي عمودي وضعيت خوبي داشته باشد اما منظورم دقيقا سرمايه اجتماعي افقي است که در سطح ملي مدنظر بوده يعني «مشارکت»، «اعتماد» و «شفافيت» بين نهادهاي مدني و بين مردم با مردم و بين مردم با نهادهاي اجتماعي لذا از سرمايه اجتماعي افقي مي گويم که دچار فرسايش شده است. ضمن اينکه سرمايه اجتماعي عمودي اگر تقويت شود، زهر هلاهل توسعه است، آنچه که عامل محرک توسعه در جامعه بوده، سرمايه اجتماعي افقي است که در جامعه ما وضعيت خوشايندي نداشته و دچار فرسايش شده است. زماني هم که از سرمايه اجتماعي حرف ميزنم، مسئوليت همگاني در آن نهفته است يعني فقط يک بخش از جامعه مسئول نيست و همه بخش هاي جامعه مسئول اند ولي مسئوليت نهادهاي اجرايي، مديريتي و حاکميتي بيشتر است، سکانداران فرهنگي به خصوص نظام رسانه اي و رسانه ملي سهم بسيار زيادي در افزايش يا کاهش سرمايه اجتماعي دارند، اين ها پيشقراول و پرچمدار هستند اما به اين معنا نيست که نهادهاي اجتماعي ديگر و خانواده ها و نظام آموزشي، سهم مناسبي ندارند اما مسئوليت عمده افزايش و يا کاهش سرمايه اجتماعي در دستان مردان و زنان اجراست و بعد هم در دست مردان و زنان سکاندار برنامه ريز، مجري فرهنگي و رسانه ملي و به تبعيت از نظام هاي آموزشي است. عدم فهم درست واقعيت هاي جامعه و عدم فهم گذر جامعه ما باتوجه به فراز و فرودهايي که در سطح داخلي، ملي و بين المللي و منطقه اي پيش مي آيد و به ويژه عدم شفافيت در اين ميان، بيشترين سهم را در کاهش سرمايه اجتماعي دارد. زماني که احساس بکنيم در جامعه به مشارکت و حل مسائل توسط مردم نياز نداريم و آنها را نه در شعار بلکه در عمل باور نداشته باشيم، آن هنگام اطلاعات ما آنچنان شفاف نيست و بين دو نهاد اجرايي در مورد نرخ تورم، هماهنگي و همنوايي وجود ندارد و در اينجاست که مشارکت کاهش پيدا مي کند و به تبعت از نبودن شفافيت و کاهش مشارکت، اعتماد هم کاهش پيدا خواهد کرد، بنابراين بايد به دنياي واقعيت ها، اصل شفافيت، تقويت سرمايه اجتماعي و فراز و فرودهايي که داريم، بازگرديم.
از طرفي مسئله بي اعتمادي مردم ما دامنه وسيعي دارد. ما در جامعه متاسفانه دچار شکاف طبقاتي شده ايم و مي توان گفت اين شکاف تقريبا در صد سال گذشته بي نظيربوده و فاصله بين مسئولين با مردم را افزايش داده و اکثريت مسئولين را نمي توانيم در طبقه متوسط و پايين تعريف کنيم زيرا منابع درآمدي و رانتي آنها اين امر را اثبات مي کند و اين باعث مي شود ريشه هاي بي اعتمادي را در همه جامعه مشاهده کنيم و اينجاست که نياز به شعارهاي پوپوليستي از سوي کانديداها و گروه هاي رقيبي که مي خواهند قدرت را به دست بگيرند، احساس مي شود.
*هدف از مشارکت سياسي در قالب رفتار انتخاباتي، حفظ و بقاي نظام سياسي است زيرا با مشارکت سياسي، پايه هاي اجتماعي قدرت تقويت و مستحکم مي شود و از بروز بحران نفوذ در سيستم جلوگيري مي شود، اگر اين مشارکت کمرنگ شود، چه اتفاقي خواهد افتاد و براي تقويت اين مشارکت چه بايد کرد، به هرحال اين مشارکت ميتواند از نشانههاي تقويت و همبستگي سرمايههاي اجتماعي باشد.
اين پرسش يکي از نقطه عطف هاي ايران است، به نظرم دو اتفاق ناگوار رخ داده که اگر اتفاق سوم هم رخ بدهد، مي تواند خسران پذير باشد، اتفاق اول همان فرسايش سرمايه اجتماعي است و اتفاق دومي که اين روزها به آن دامن زده شده، مسئله كاهش سرمايه هاي فرهنگي است، حالا در قالب سلبريتي ها و شخصيت هاي فرهنگي مختلف. متاسفانه ما نظام سرمايه فرهنگي جامعه را دچار بي تعادلي و بي ثباتي مي کنيم و اين نظام دچار مشکل مي شود، اتفاقات مختلفي که در نظام رسانه اي افتاده، سرمايه فرهنگي جامعه ايران را که در حال حاضر دچار دگريسي و تزلزل شده، تحت تاثير قرار داده و اين به نفع کشور نيست و بايد چاره اي بينديشند. حالا اگر ما در اين وضعيت، مشارکت سياسي را هم هدف بگيريم و آن را کاهش دهيم، به نظر بنده به عنوان جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعي، به صلاح جامعه نخواهد بود زيرا براي کشور و نظام سياسي ما بسيار مهم است و ما به پاي اين نظام خون ريخته ايم و ۴۰ سال سختي کشيده ايم و اکنون جزء نظام هاي سياسي مقتدر در منطقه است، پس براي بقاي آن بايد خيلي هوشمندانه عمل کنيم يعني نه تنها اجازه ندهيم، سرمايه سياسي ما که در قالب مشارکت سياسي رخ مي دهد، کاهش پيدا کند بلکه بايد بياييم سرمايه اجتماعي و فرهنگي را هم تقويت کنيم که به مدد بيايد. اگر اين ها دچار مشکل شود، مطمئننا در روابط منطقه اي و فرامنطقه اي خودمان ظرفيت ها و توانهاي کمتري خواهيم داشت. بالاخره مردم اصل اول اين نظام هستند و مسئولان به برکت مشارکت و حضور مردم بود که حرفهاي محکمتري را در تبادلات منطقه اي و بين المللي خودشان مطرح کردند و جهان نيز اين مسئله را فهميده و بسياري مواقع امپرياليسم نظام سلطه متوجه شده است که همدلي و همراهي و انسجام مردم هنوز بيشتر از آن است که بخواهد يک آلترناتيوي را براي جمهوري اسلامي تعريف کند. هرچند که به روي خود نمي آورند ولي اين واقعيت را فهميده اند و هيچ آلترناتيوي را نمي توانند فعلا براي اين نظام تعريف کنند اما به اين معنا نيست که ما به تقويت سرمايه اجتماعي و فرهنگي کمک نکنيم به خصوص فرآيند مشارکت سياسي ما که جلوه هاي آن مي تواند در انتخابات اخير مجلس، شوراها و رياست جمهوري رقم بخورد.
چرا از ظرفيت مشارکت فقط در بحبوحه انتخابات بهره مي بريم؟ طبعا اين امر زمينه تنزل سرمايه اجتماعي را فراهم مي سازد.
براي اينکه آگاهي کمتري نسبت به مشارکت داشته و آقايان ايمان ندارند. ما زماني که مشارکت را مطرح مي کنيم به معناي «باهم انديشيدن»، «باهم برنامه ريزي کردن»، «باهم اجرا کردن»، «باهم متنعم شدن» و «باهم نظارت کردن» است. کساني که شعارهاي مشارکتي را سر مي دهند فقط به بخش هايياز اين مشارکت توجه مي کنند و کمتر به «باهم متنعم شدن» و «باهم انديشيدن» و «مدارا کردن» توجه دارند. عدم آگاهي و آگاهي کمتر از يک طرف و شايد هم عدم ايمان به فضاهاي مشارکتي مي تواند يکي از دلايل و بسترهاي مهم اين امر باشد. منتها نگاه مسئولين ما به بحث مشارکت و شورايي عمل کردن به نگاه هاي روانشناختي هم بازمي گردد. در نگاه هاي روانشناختي ما مشورت ها و مشارکت ها را از بابت اينکه مشورت بگيريم و بعد خودمان تصميم بگيريم چه کنيم، معنا مي کنيم و مثال هاي تاريخي هم ذکر مي شود، در صورتي که مشارکت گسترده در حکمروايي خوب؛ بيشتر جنبه ها و بن مايه هاي جامعه شناختي دارد يعني بايد به عنوان يک عمل مشترک انجام بگيرد. در واقع اين تفکر روانشناختي به جاي تفکر جامعه شناختي، يکي از گودال هاي عميقي بوده که به صورت نگران کننده، دارد ما را در خودش مي بلعد و متاسفانه نظام رسانه اي و رسانه ملي و مسئولين هم به اين تفکر روانشناختي نزديک است. اما ما نبايد به سوال هاي جامعه شناختي، پاسخ هاي روانشناختي بدهيم. مشارکت و مشورت در حال حاضر جنبه جامعه شناختي دارد، پاسخ روانشناختي به آن دادن، تبرئه برخي کساني است که احساس مسئوليت نمي کنند و بيشتر به فکر منافع فردي و گروهي و جناحي خودشان هستند و مي خواهند خودشان را تطهير کنند، طبعا وعده پوپوليسمي هم مي دهند.
پوپوليسمي كه به وجود مي آيد به خاطر جذب آراي جمعيت خاكستري است و وقتي در انتخابات، شعارهاي پوپوليستي براي كسب آرا افزايش مي يابد، ديگر رقبا نيز به ناچار در اين مسير حرکت مي کنند و اين امر اشتباه همه طرف هاي حاضر در رقابت هاي انتخاباتي است و به جرئت مي توان گفت که مشكل از جامعه سياسي ماست كه به دليل عملکرد غيرعقلاني، گاه بازنده بازي هاي
پوپوليستي هم مي شوند يعني اين ها ممکن است با همين ديدگاه هاي پوپوليستي وارد عرصه سياسي و رقابت هاي انتخاباتي رياست جمهوري شده و راي نيز بياورند اما در دوره اي ديگر جامعه آنها را پس مي زند چون دستشان را خوانده و باز گروهي ديگر با وعده هاي پوپوليستي خوش آب و رنگ تر وارد مي شوند. در صورتي مي توانيم از پوپوليسم فاصله بگيريم كه نيروهاي سياسي باشناسنامه شوند، در غير اين صورت در مقاطعي پوپوليسم به ميدان مي آيد.
هر کدام از جريان هايي که موفق به تشکيل دولت شدند گفتماني را در زمان به دست گرفتن قدرت هدايت کردند. سازندگي، اصلاحات، عدالت محوري و اعتدال از جمله گفتمان رايج اين جريان ها بوده است. هر کدام از اين گفتمان ها را در آينده سياسي ايران چگونه ارزيابي مي کنيد و اينکه آيا هريک از اين گفتمان ها بر شعارهاي پوپوليستي متکي بوده اند.
اولا ما داراي پشتوانه هاي حزبي نيستيم و بيشتر اين تشکل ها، داراي ساختارهاي حزبي نيستند، بنابراين خيلي دوام و عمق نداشته اند. نکته دوم اينکه، ساختارهاي تشکيلاتي، گفتمان هايي را آغاز کردن و به رغم بن مايه هاي حزبي، پشتوانه هاي جدي مردمي نداشتند، حتي خود اين گفتمان ها نيز باهم انسجام نداشته و نتوانستند به يک گفتمان مخرج مشترک نزديک تر شوند و نکته سوم اينکه، بسياري از صاحبان اين گفتمان ها که در قالب تشکل ها از آنها نام برديد، چون مدتها بود که از مديريت و حکومت کنار بودند بيشتر به دنبال سهم خواهي بودند تا حل مشکلات و مسائل مردم و دنبال اين بودند که برخي از اعضاي حزب خودشان را که مدتهاي مديدي از منافع ميز بهرهمند نشده را به ميزهاي رانتي نزديک تر بکنند لذا کمتر دغدغه حل مسائل جامعه را داشتند، اين سه عامل به اضافه عواملي که از خارج از کشور بر ايران عارض شد و ما را در تکانش هاي جدي قرار داد، باعث شد اين گفتمان ها در سطح روزنامه ها و محفل هاي خصوصي تر و محدودتري پيگيري شود و نتوانند تفکرهاي مختلفِ موجود در جامعه و مردم را نمايندگي کنند. من ادامه اين وضعيت و گفتمان را در انتخابات بعدي، کمرنگ مي بينم، مگر اينکه اتفاقات خاصي رخ بدهد. يعني قادر نخواهند بود ادامه مسير بدهند لذا به يک پوست اندازي جدي نيازمنديم که شايد شکل بگيرد، اگر شکل بگيرد ما مي توانيم به سمت ايجاد ساختارهاي حزب واقعي برويم و احزاب سياسي ما قادر باشند، گفتمان هاي واقعي که مردم و منافع مردم را نمايندگي مي کنند، راه اندازي نمايند نه گفتمان هايي توام با منافع فردي و گروهي برخي از تشکل ها که نام حزب بر خود نهاده اند و صرفا براي جلب آرا شعارهاي پوپوليستي مي دهند. البته پوپوليسم در ساير کشورها هم وجود دارد و نسبت آن در کشورهاي درحال توسعه بيشتر از کشورهاي توسعه يافته است. طبعا هنگامي که نابرابري و بي عدالتي و مشکلات معيشتي به اوج خود مي رسد، مردم خواهان تحولات عميق و سريع اجتماعي مي شوند، در اينجاست که پوپوليست مناسب ترين بستر را براي حضور فراهم مي بيند، گفته مي شود، معمولا سياستمداران دست راستي به اين مسئله گرايش دارند ولي معتقدم چنين پديده اي در سياستمداران چپ نيز قابل مشاهده است و آنها از طريق طرح خواسته هايي که امکان تحقق فوري آنها نيست، براي جلب آرا اقدام مي کنند.
انتخابات , انتخابات مجلس , پوپوليست , دولت , سياستمداران , مرضيه صاحبي
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.