سین - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 12367
  پرینتخانه » یادداشت تاریخ انتشار : 25 آبان 1398 - 8:35 |

سین

چند «سين» ابزار نوشتن اين حقيرند از جمله «سفر» که ارزان هم مي‌شود رفت! سفر مثل زندگي است؛ خيلي نبايد سختش گرفت!
سین

|حسين قدياني|
چند «سين» ابزار نوشتن اين حقيرند از جمله «سفر» که ارزان هم مي‌شود رفت! سفر مثل زندگي است؛ خيلي نبايد سختش گرفت! در بعضي سفرها که اصلا مخالف برنامه‌ريزي‌ام، مثل اربعين که الحق بايد صفر تا صد کار را بسپري دست ارباب، بگذاري خود آقا برايت قصه بچيند؛ خودش معين کند مختصات سفر و سفره‌ات را و مشخصات عمود و خيمه‌ات را! سفر عشق است ديگر! حساب و کتاب را بسپر دست عباس و حتم کن که ضرر نمي‌کني! بين‌الحرمين چشمم خورد به پارچه‌نوشته‌اي پشت چادر يک پيرزن قدکمان که فارسي دري بود، هندي بود، چي بود؛ هرچه بود، داد مي‌زد «اعزامي از دهلي‌نو» است! و کل بساطش يک عصاي چوبي که از فرط قدمت مي‌خورد از حضرت حوا قرض گرفته باشد و يک مشمع مشکي بزرگ! همين! متر کن فاصله‌ دهلي را تا کربلا! چند کيلومتر است؟ آن‌جا به ذهنم رسيد که حسين امام عاشقان است؛ امام ديوانه‌ها و شمع‌ها و گل‌ها و پروانه‌هايي که با دل‌شان زندگي مي‌کنند و با دل‌شان سفر مي‌روند، گور پدر محاسبه! راستش عمرسعد را همين افراط در «محاسبه» زمين زد! گمانم شب‌ها خواب مصاحبه در ملک ري را مي‌ديد و شمارش کم و زياد گندم ناب پاي البرز! کجا بودم؟ داشتم مي‌نوشتم که سفر جوهر اين قلم است و الان هم چند روزي است مشهدم! زياد مي‌آيم مشهدالرضا! دوستي دارم که اقلا فصلي يک‌بار مي‌تواند بيايد ديار طوس اما مدام گله دارد؛ «آقا مرا نمي‌طلبد!» ياد آن عاقل خل افتادم که رفته بود امام‌زاده‌اي و حاجتش برنده‌شدن در جشنواره‌ بانک بود! امام‌زاده آمد خواب طرف؛ «مشتي! حداقل مي‌رفتي يک حساب هم باز مي‌کردي!» آري! از تو حرکت، از خدا برکت! اي بسا که ما قصور خود را مي‌نويسيم پاي عدم دعوت! رفيقي دارم که ماهي يک‌بار با اتوبوس، دو شب مي‌آيد مشهد! پيک‌موتوري است! فاصله را عشق پر مي‌کند، ولو به درازاي شرق و غرب آسيا! کمرمان که خم‌تر از کمر شيرزن سطور بالا نيست! بگذريم که براي من، سفر از اسباب کار است! به‌خصوص سفر به وادي خراسان که آفتابش عاشقانه مي‌تابد! عاشق آفتاب‌گرفتنم در صحن انقلاب! «و بکم ينزل الغيث» دم باران! کبوتر جلد، گنه‌کار هم باشد، باز آشيانه‌اش را گم نمي‌کند! پنجره‌فولاد خانه‌ ماست! و سقاخانه لانه‌ ما! بي‌خود نيست اين‌جا همه‌ ايراني‌ها عکسي به يادگار دارند! اين از سفر! «سين» بعدي «سلام» است! عارفي مي‌گفت: «ارث از محمد برده‌اند آل محمد! اول سلطان به تو سلام مي‌کند!» يا رضا! قفل مي‌کند اين قلم، مي‌شکند اين قدم، اين دل، اگر زودبه‌زود سلامت را نشنود! و اگر زودبه‌زود جوابت ندهد که اي جان! صلي‌الله عليک يا سلطان…

نویسنده : حسين قدياني |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای سین بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.