سعی کردم زندگیام ننگ جمهوری اسلامی نباشد
۷۲ ساله است؛ در رزومه کاریاش از وزارت پست، تلگراف، تلفن و نمایندگی حوزه تهران در مجلس شورای اسلامی ثبت شده است تا عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و مدیرمسئولی روزنامه رسالت. سادگیاش شهره است. از آن سالها که جلوی دانشگاه امیرکبیر زمین خورد، همچنان با پراید روزنامه رسالت رفتوآمد میکند. چیزی چراغ خاموش هم ندارد. در خانهاش باز است برای جلسات هفتگی قرآن کریم. برای هماهنگی مصاحبه که با دفترشان تماس گرفتم، صدایی گرم و گیرا جواب مثبت داد و در مرکز پژوهشی تحقیقات راهبردی توسعه قرار مصاحبه گذاشت. بعد که خدمتشان رسیدم، متوجه شدم خودشان بودهاند که بیهیچ تکلفی جواب دادهاند و در انتهای مصاحبه فهمیدم این بیتکلفی را از همراهی با شهید رجایی به همراه دارد. برایش سخت بود از خودش و زندگیاش تعریف کند. با به هم دوختن زمین و زمان، راضیشان کردم که گوشهای از دفتر ساده زندگیشان را نشانم دهد. ساده ساده! باورش سخت است. آنقدر که شاید شما هم فکر کنید این سطح از زندگی برای مهندس سیاستمداری که تمام عمر خود را در قدرت بوده، افسانه است! دست به خیر هم است و خیلی خوب توانسته این نوع از زندگی را به فرزندانش یاد دهد تا خدایی نکرده آقازاده نشوند؛ هرچند که خیلی آقاست. گپوگفت با او یک ساعتی به طول انجامید که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
اگر بخواهیم مفهوم سادهزیستی را به درستی درک کنیم، میتوانیم نقطه مقابلش را که مفاهیمی از جمله تجمل، اشرافیگری و اسراف است، تعریف کنیم. این مفاهیم شاید در فرهنگهای مختلف متناسب با شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مقداری متفاوت باشد، اما در هر جامعهای زندگیای که با زندگی متوسط جامعه همخوانی ندارد و با سطح عامه مردم فاصله چشمگیری دارد، به قول معروف با عنوان اشرافیت و تجملپرستی «تو ذوق میزند.» به این مهم در تعالیم زندگی ما که از قرآن کریم و معارف اسلامی اتخاذ شده است، تحت عنوان زیبای «زُهد» پرداخته شده است. حضرت علی (ع) در مورد «زُهد» میفرمایند: «همه زُهد و پارسایی میان دو کلمه از قرآن قرار دارد؛ خدای سبحان فرموده است: بر آنچه از دستتان رفت اندوه نخورید و بدان چه به شما میدهد، شاد نگردید.» در واقع حضرت به ما یاد میدهند که دلبسته امکانات و داراییهای این دنیا، چه مادی و چه مقام و تشریفات نباشیم و در هر حالی احساس کنیم بنده خدا و محتاج او هستیم و هر آنچه داریم از اوست و اعتبار و ماندگاری مستقلی ندارد.
باید به عرف جامعه مراجعه کرد. در عرف جامعه میزان هزینههای یک خانواده متوسط و متوسط رو به پایین مشخص است. این خیلی محل اختلاف نیست. در یک جمله سادهزیستی یعنی وقتی مردم وضع زندگی مسئولی را میبینند، نگویند چقدر اشرافی است.
من خیلی در زندگی افراد دقیق نشدهام و واقعاً نمیدانم. ولی الگوهایی که ما داریم نشان میدهند میتوان تولید ثروت داشت، اما در عین حال ساده زندگی کرد. بارزترین نمونه این حرف حضرت علی (ع) هستند. ایشان از جمله کسانی بودند که بیشترین درآمد را در زمان خودشان داشتند. مرتب قنات حفر و باغ آباد میکردند ولی هیچ کدام را برای خودشان خرج نکردند و به آنها دل نبستند. هر چه داشت و هر چه درمیآورد برای توانمندی جامعه خرج کرد. نقل است چند سالی که ایشان در کوفه زندگی میکردند، تقریباً همه مردم کوفه را که در آن زمان وضع خوبی نداشتند، به خودکفایی رساند.
بله؛ الان خیرین بسیاری هستند که درآمدهای بالایی دارند ولی منشأ خیرهای بسیاری هم هستند و از قبل درآمدشان گرههای مختلفی را از ازدواج، جهیزیه، درمان و معیشت جامعه گشودهاند. بسیاری از پزشکان و جراحان ما اینطور زندگی میکنند.
من از قدیم کارمند مخابرات بودم، اما از زمانی که به مجمع تشخیص مصلحت منتقل شدم، حقوق مجمع را میگیرم.
تقریباً هشت تومان در ماه.
من اصلاً راه دستم نیست میوه گران قیمت بخرم. الان هم نزدیک خانهمان یک بازار هست از همانجا خرید میکنم.
علت اینکه آن زمان قسط وام داشتم این بود که من از خودم خانه نداشتم. مرحوم ابوی ما یک خانه چند طبقه در تهران خریده بودند و ما برادران و خواهران با هم در آنجا زندگی میکردیم. با گذشت سالها که آن خانه کلنگی شده بود، میخواستیم بازسازی کنیم که مجبور شدم وام بگیرم.
بله ما از قبل از انقلاب همانجا هستیم.
کمی پایینتر از میدان منیریه در کوچه شهید پیران (انتظام سابق) زندگی میکنیم.
بله، الان هم همچنان قسط وام دارم، منتها اگر برداشت به تظاهر و ریاکاری نشود، قسطهای امروز بیشتر مربوط میشود به کسانی که برای کمک به بنده مراجعه کردهاند و من، چون چیزی نداشتم و از طرفی هم نمیخواستم رویشان را زمین بیندازم، وامی برایشان گرفتم و قسطشان را پرداخت میکنم.
بله، اصولاً، چون همسر بنده به واسطه مجالس هفتگی قرآن که در منزل ما برگزار میشود با خانوادههای نیازمند در ارتباط است، حتی اقوام هم که میخواهند کار خیر کنند و کمکی انجام دهند، به خانم بنده میسپارند.
(با خنده) نه؛ به اندازه کافی مشتری داریم. خوشبختانه از دورانی که نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی بودم، شماره و آدرسم را همه دارند و رجوع میکنند.
بله، آن دوران با موتور رفتوآمد داشتم تا اینکه یک بار زمستان جلوی دانشگاه امیرکبیر زمین خوردم و چندتا از دندههایم شکست. حقیقتاً آنجا چشمم ترسید. آن زمان مدیرمسئول روزنامه رسالت بودم. روزنامه یک پیکان در اختیار ما قرار میداد که من هم، چون از آن حادثه موتور ترسیده بودم، این پیکان را قبول کردم. بعدتر این پیکان تبدیل شد به پراید و همچنان هم از همان پراید استفاده میکنم.
نه، حقیقتاً میتوانستم متفاوت از این زندگی کنم. ما حتی در تمام این سالها تلاش کردهایم در رفتوآمدهایمان هم دقت کنیم و با خانوادههایی بیشتر معاشرت داشته باشیم که سطح زندگیشان با ما فاصله چندانی نداشته باشد؛
بله که توقع ایجاد نشود. بسیاری از کسانی که منزل ما تشریف میآورند واقعاً توقع دارند زندگی ما از این بالاتر باشد ولی ما سعی کردهایم که سبک زندگی را رعایت کنیم تا کارگزاری باشیم در جمهوری اسلامی که سبب عیب و ننگ نظام نباشیم و مردم که میبینند به انقلاب و اسلام بدبین نشوند و احساس کنند فشارهای معیشتی فقط برای مردم نیست.
من همیشه این جمله آیتالله احمدیمیانجی را که از اساتید جامعه مدرسین بودند و چند سال پیش مرحوم شدند، در خاطر دارم. میدانید ایشان خیلی زندگی سادهای داشتند و تا آخر هم این سادگی را حفظ کردند. مردم هم ایشان را فوقالعاده دوست داشتند. ایشان میفرمودند برای مسئولان جمهوری اسلامی و بهویژه روحانیت، رعایت زُهد واجب است. این حرف واقعاً قابل تأمل است. آنچه ما از تعالیم و زندگی ائمه معصومین هم داریم، مؤید این نکته است که طوری زندگی کنید که حرفتان در مردم مؤثر باشد. مسئولان جمهوری اسلامی نباید طوری زندگی کنند که وقتی مردم بعد از یک دوره مسئولیت آنها را رصد میکنند بگویند اینها به قدرت رسیدند تا قدرت را وسیله ثروت قرار دهند.
بله؛ مثلاً فرض کنید من در دورهای که وزیر بودم، میتوانستم ماشین بگیرم یا آن زمان در بهترین و گرانترین نقاط تهران زمین میدادند ولی من نه ماشین را گرفتم و نه زمین را. در دورهای هم که نماینده بودم باز امکانات مختلفی من جمله ماشین به نمایندگان میدادند که من در هیچ کدام از دورهها ماشین را نگرفتم.
خوشبختانه مخالفتی ندارند. خواست خدا بود که ما سراغ خانواده آنچنانی نرفتیم و برای ازدواج دنبال خانواده متوسطی بودیم. الحمدلله ایشان هم متأثر از تعلیمات منزل پدری همین سطح از زندگی مقبولشان است و بیشتر دغدغهشان گشودن گره از مشکلات مردم است. همانطور که اشاره کردم ما یک جلسه خانوادگی قرآن داریم که در آن جلسه صدقاتی جمع میشود و از طریق همسر بنده برای اموری مثل تأمین معاش نیازمندان یا جهیزیه تخصیص داده میشود.
بله، بچهها هم خدا را شکر همینطور هستند.
امیدوارم این را تعریف از خود قلمداد نکنید، اما تربیت بچهها برای عادت کردن به این نوع از زندگی، مهارت است و نیازمند برنامهریزی و توجه. بچهها باید به گونهای در خانواده یاد بگیرند تا فقط توجهشان به خودشان نباشد و دغدغه سایر همنوعانشان را نیز داشته باشند. بچهها باید بفهمند و درک کنند که دیگرانی هستند که نیازمند کمکهای آنها هستند. خدا را شکر بچههای ما الان اهل کار خیر و دستگیری هستند و به اطرافیانشان بیتوجه نیستند. گاهی که میتوانند خودشان حل میکنند گاهی هم به ما مراجعه میکنند و ما اگر بتوانیم کمک یا وامی برایشان درست میکنیم.
به نظرم مهمترین چیز این است که بچهها مزه و لذت کار خیر و گشودن گره از زندگی دیگران را چشیده باشند. این تجربه اگر در خانواده اندوخته شد آن وقت بچهها بزرگ که میشوند، خودشان را جدا از جامعه نمیبینند و اگر ثروتی هم به دست بیاورند به جای راه انداختن تجمل و اشرافیگری به فکر نیازمندان هستند.
یکی از بهترین برکات زندگی ساده راحتی روان و نداشتن دغدغه مادی است. اینکه هی آدم بگوید فرشم چی باشد؟ مد الان چه است؟ چه تشریفاتی برای فلان مجلس و فلان مهمانی داشته باشم؟ مهمان میآید چه پذیرایی کنم؟ و از این دست دغدغهها که الان متأسفانه در جامعه زیاد شده است. اگر زندگی ساده شد آن وقت نه فقط برای خود انسان راحتی و آسایش میآورد حتی آنهایی که با انسان معاشرت دارند نیز راحت خواهند بود. وقتی میآیند مهمانی فکر نمیکنند الان باید جلوی ایشان چه تشریفاتی را رعایت کنیم؟ اینطور پذیرایی کرد ما مدیون شدیم؟! ابزار زندگی برای راحتی است، اما ما با چشم و همچشمیها و تشریفات غیرضروری آنها را وسیله عذاب کردهایم. باید واقعاً فکر کنیم آدم این همه تشریفات و تجملات را میخواهد چه کار کند؟ واقعاً چه فرقی دارد روی فرش چند میلیونی بنشینیم یا روی موکت. البته این حرفها را که میزنیم برخی فکر نکنند ما اهل ریاضت و سختی هستیم. نه، ما هم چه از نظر غذا و چه از نظر زندگی به خودمان سخت نمیگیریم ولی خودمان را اذیت هم نمیکنیم.
بله، زیاد از این نمونهها در زندگیام بوده است.
الان چیز روشنی به ذهنم نمیآید، اما بارها دیدهام که در عین نداری وقتی توانستم مشکل کسی را حل کنم، در عوض درآمد یا کمک بلاعوضی از جایی برایم حاصل شده که فکرش را هم نمیکردم. مثلاً خود من در مسئله ساختمانسازی که برایتان گفتم، مشکلاتی داشتم. وقتی به کسانی مراجعه کردم که کمک بگیرم، اینها کمک کردند و وامی برایم جور شد. این واقعاً خواست خدا بود که ما در قسطش هم نماندیم. نکته مهم این است که خیلی چیزها با پول حل نمیشود، گاهی ممکن است وسایل طوری در کنار هم قرار گیرند که مشکل آدم بدون نیاز به پول حل شود.
واقعیتش این است که انتظار میرفت عموم مسئولان در ردههای مختلف سادهزیستی را رعایت کنند و از قدرت، مناصب و رانتهایی که به واسطه مردم در اختیارشان قرار گرفته، سوءاستفاده نکنند. مردم وقتی دیدند یکدفعه زندگی بعضی از مسئولان عوض شد، تعجب کردند. به نظرم بهترین دوران، دوران دفاع مقدس بود. این ارزشها در آن دوران خیلی رعایت میشد. بعد از این دوران یکدفعه بعضی از مسئولان ریل عوض کردند و خودشان را متمایز از مردم معرفی کردند. متأسفانه فکر کردیم خیلی از ارزشها فقط برای دوران دفاع مقدس است. به تعبیر رهبری اشرافیت جدیدی شکل گرفت و مدیران استانداردهای مختلفی از دفتر کار گرفته تا ماشین، خانه و پوشش برای خود به اسم مدیریت و مسئولیت تعریف کردند. خب این در ذهن جامعه تأثیر گذاشت و به نوعی سوءاستفاده از قدرت تلقی شد. در حالی که زندگی مسئولان به قول آقای میانجی واجب است که با زُهد همراه باشد. یکسری اشتباهات هم کردیم. مثلاً مسئولی که خانه نداشت، یکدفعه در شمال تهران به او زمینی دادند و خانه آنچنانی بنا کرد که اینها باعث شد انگشتنما شود. یک بخشی هم بازمیگردد به نبود شفافیت در کشور. اگر شفافیت بود خیلی از این اتفاقات تلخ رخ نمیداد. اما به نظرم عامل اصلی، بینشهای غلط اعتقادی و غفلت از تذکر، اخلاق و یاد خداست.
بخشی از این به خاطر چشم و همچشمیهایی است که در جامعه وجود دارد. وقتی چشم و همچشمی باشد دیگر مذهبی و غیرمذهبی ندارد. یک بخشش هم به سیستمها و فرهنگ اجتماعی ما بازمیگردد. شما ببینید رسانهها و صداوسیمای ما چه نوع سبک زندگیای را رواج میدهند؟ ما باید تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم. باید تصمیم بگیریم چه نوع سبک زندگی را قرار است در مدرسه، صداوسیما و رسانه تبلیغ کنیم.
عروسی بچههای ما هم همینطور مثل زندگیمان ساده بود. کسانی که برای خواستگاری یا وصلت به منزل ما میآیند، وقتی وضعیت زندگی ما را میبینند، از همان ابتدا میفهمند که ما چه خانوادهای هستیم. ما هم این ملاک را برای دادن پاسخ مثبت در نظر داریم. مثلاً برای دختر بزرگم همان جلسات اول شرط کردیم که باید عروسیشان ساده باشد. جهیزیه را هم خیلی معمولی گرفتیم. فکر کنم آن زمان کلاً ۲ میلیون دادم به دخترم و گفتم این چیزی است که میتوانم برای جهیزیه شما هزینه کنم. جشنشان هم در حد یک پذیرایی عصرانه و شیرینی بود.
نه، فقط در حد ۱۰، ۲۰ نفر از نزدیکمان برای شام ماندند که در منزل غذا درست کردیم.
برای پسرمان هم همین شرط را برای خانواده عروس گذاشتیم و در خانه خودمان مجلسی برایشان گرفتیم و یک رقم شام درست کردیم.
بله، دیگر دغدغه و قیدوبند هم نداشتیم که بدویم دنبال وام و قرض و خیلی راحت در حد وسعمان مجلسی را گرفتیم و بچهها رفتند سر خانه و زندگیشان.
برای مهریه همه بچههایمان سقف ۱۴ سکه را که آقا شرط گذاشتند، رعایت کردیم. عقد دو تا از بچههایمان را حضرت آقا جاری کردند. عقد یکی از فرزندانمان را هم آقای مکارم خواندند، چون دامادمان از بستگان ایشان بود و آقای مکارم تشریف آوردند منزل ما.
شهید رجایی برای سادهزیستی مسئولان الگویی بسیار عالی هستند. یک موقع بنیصدر ایشان را قبول نداشت و به او میگفت کفیل آموزش و پرورش. بعد شد وزیر آموزش و پرورش و بعد هم به رغم میل بنیصدر شد نخستوزیر و بعد هم رئیسجمهور، اما در همه این مراحل در زندگیاش، اخلاقش و نوع برخوردش هیچ تغییری ایجاد نشد و همان رجایی بود که بود.
ایشان دبیر ما در دبیرستان بودند. بعدها هم از طریق خانممان با خانواده ایشان رفتوآمد داشتیم. یک شب در زمستان بعد از آزادی ایشان از زندان، رفتیم همین منزلی که الان موزه شده است. باور میکنید هیچ وسیلهای برای گرمایش نداشتند؟ خانمها همه رفتند در یک اتاق و یک پتوی مندرسی هم آورد برای من گفت بینداز رویت که سردت نشود! یک بار دیگر هم در زمان نخستوزیری ایشان من برای انتقال نکتهای به دفترشان زنگ زدم که نبودند. مسئول دفترشان مرحوم آقای محمدیزاده وقتی آقای رجایی آمده بود گفته بودند نبوی زنگ زده و کارتان داشته است. نزدیکهای اذان مغرب من منزل بودم که گوشی زنگ خورد. برداشتم دیدم آقای رجایی است! گفت: نبوی چه کار داشتی زنگ زده بودی؟ یعنی اینطوری در مقام نخستوزیری هم بدون تکلف بود.
(سکوت و لبخند)
من خواهش میکنم اگر این کار پوپولیستی هم هست، بعضی آقایان زحمت بکشند و انجام دهند. اشکالی هم ندارد این یک کار پوپولیستی را انجام دهند. چون واقعاً اشرافیگری بعضی از آقایان دارد نسبت به جمهوری اسلامی بدبینی ایجاد میکند. هر اسمی میخواهند بگذارند ولی در زندگی و منششان رعایت کنند و آن امکانات و نعماتی را که در دستشان است برسانند به نیازمندان.
ساده زیستی , قناعت در زندگی , مسئولان کشور , مشکلات مردم
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.