روزگار سياسی ما
محمود ذکاوت
۱) در الگوهاي اجتماعي «فرهنگ» اصل و اساس جامعه است. برخي نيز چنين جايگاهي را براي «اقتصاد»قايل اند. هنوز هم بر سر ضريب اهميت اين دو نسبت به هم بحث و جدل است. در اينجا نميخواهم جانب طرفي را گرفته و ديگري را رها کنم. ميخواهم به عرصه ديگري نگاه کنم. «سياست» از هر دو عرصه ديگر کم اهميتترجلوه ميکند، اما در عمل خاصه در تجربه ايران معاصر به دفعات تجربه شده اين«سياست» و «قدرت» است که پيشران فرهنگ و اقتصاد بوده است. در يک نگاه منطقي بايد اهميت هر يک از عرصهها را در نظر گرفت. اين را هم بايد لحاظ کرد که در هر دوره و مرحلهاي هر يک از اين عرصهها نسبت به عرصههاي ديگر اهميت مضاعف مييابد. پس بايد ديد در چه دوره و مرحلهاي هستيم تا نسبتِ فرهنگ، سياست و اقتصاد را بهتر فهم و درک کنيم و تصور دقيقتري از وضعيت و ميدان داشته باشيم.
۲) دانش سياسي همواره بر مؤلفههاي يکساني که نشان دهنده بلوغ سياسي يک ملت است تأکيد دارد. مؤلفههايي نظير تحزب، پاسخگويي، گردش نخبگان و غيره که اگر ملتي آن مولفه ها را دارا نباشد در قاموس علم سياست رتبه نازلي خواهد يافت. البته در اين ميان مؤلفههايي نيز در نظر گرفته شده که هر ملتي را در مختصات و شرايط خاص خودش بسنجد. باوجود اين قدر مسلم و در نهايت دانش سياسي الگوي يکساني براي سياست در چنين جهان ناهمساني پيشنهاد ميکند. در يک نگاه همه جانبه و کلي،الگوهاي پيشنهادي بلکه املايي دانش سياسي براي مردم ملتها برخلاف مشهور نه تنها متنوع و متکثر نيست بلکه عموما قالبي و اکثرا بدون در نظر گرفتن شرايط ساير ملتها ست. يکي از مشکلهاي اساسي سياست در خاورميانه به همين مسئله بر ميگردد.
۳) در ايران و اساسا در خاورميانه جايي که در حالا آن را غرب آسيا و شمال آفريقا ميناميم نيروها و بازيگران سياست متفاوت اند. اساسا بازي سياسي در اينجا قوانين خاص خود را دارد. اشتباه نشود اين به معناي بيگانگي ما با سياست و اصول و چارچوبهاي جهاني آن نيست. مراد من نيروهاي تأثيرگذار در قدرت و شيوههاي کسب قدرت است. بيشک حالا انتخابات به شيوهاي جهان شمون براي اخذ قدرت بدل شده است و انديشيدن درباره کسب قدرت بدون توجه به انتخابات نتيجهاي جز خطا و زوال نخواهد داشت. در شرايط کنوني منطقه و جهان به چنين شيوهاي است که ميتوان به تحقق عدالت اميدوار بود. گو اينکه برآمدن موجودات عجيب و غريبي همچون هيتلر و ترامپ و نتانياهو نيز محصول همين انتخابات و مردمسالاري است.
۴)انتخابات يعني قدرت را مردم مشخص ميکنند. رأي و نظر مردم به شخص و گروه و دستهاي و جناح و حزبي متمايل ميشود و قدرت توسط آنها نقش جديد ميگيرد. رأي و نظر مردم چطور به گروه و جريان و دستهاي متمايل ميشود؟ عقل و دين و ديدة مردم در انتخاب آنها نقش دارد. اين روزها نان و جيب و خيلي چيزهاي ديگر نيز اضافه شده است. به عبارت ديگر عوامل دخيل در انتخاب مردم متعدد است. در اين بين اما مؤلفهاي نيز به عنوان حکم تعيين کننده در نظر و انتخاب مردم دخيل است. چيزي که به عامل تعيين کننده مشهور است. از قضا اين عامل نيز متکثر است. براي مثال براي عدهاي نظر فلان شخصيت سياسي يا شخصيت علمي و فرهنگي مهم است. براي بخشي از مردم نيز ديدگاه علما و براي برخي نيز نظر آن بازيگر يا آن فوتباليست مهم است. در هر صورت آنچه در رأي افراد تأثير دارد يک شخصيت يا گروه «مرجع»است.
۵) بنابراين سياست مهم است و انتخابات در مرحلهاي خاص مهمترين نمود سياست است. در انتخابات مردم تصميم ميگيرند کدام حزب و گروه و دسته را انتخاب کنند. انتخاب آنها نيز به شدت تحت تأثير احوال شخصي و دروني و گروههاي مرجع و ديگر عوامل است. سرمايهگذاري در انتخابات بر روي قشري خاص، گروهي خاص، به وسيله ابزاري خاص نتيجهاي جز شکست نخواهد داشت. در گاهِ انتخابات بايد همه عوامل تأثيرگذار در سياست را مشاهده و براي آن برنامه داشت. در دوران کنوني که تحولات به سرعت در حال سپري کردنِ ما هستند، به مؤلفهها و نيروهاي تأثيرگذار در قدرت نيز افزوده شده است. بايد همه عوامل را ديد و براي آنها برنامه داشت.
۶) در ايران و خاورميانه «خيابان» مهم است اما گاهي عنصر تأثير گذار بر قدرت نه در خيابان که پشت «دوربين» و «تريبون» و «صفحه کليد» و يا «کاربردان» فضاي مجازي هستند. هر جرياني در عين نگاه به عناصر و ابزارهاي عام تأثيرگذار در قدرت بايد به ابزار و عناصر خاص جريان خود نيز نظر کند و اساسا بيشترين توان خود را بر روي آن متمرکز کند. در کنار اين وضعيت نبايد متعصبانه بر يگانه راه خود و مشي خود در اين مسير تأکيد کند و اصرار بيجا بورزد. تجربههاي پيشين نشان داده اگرچه مولفهها، عناصر و نيروهاي شکل دهنده در قدرت و سياست ايران تداوم داشتهاند اما نيروها و عناصر و عوامل و ابزارهاي تعيين کننده جديدي به قدرت و سياست در ايران وارد شده است. بدون در نظر گرفتن آنها سياست معنايي ندارد. سياست گاهي در خيابان، گاهي در تلويزيون، گاهي در تلفن همراه و گاهي در ميدان فوتبال رقم ميخورد. با توجه با توضيحات بيان شده قدرت و سياست جزو عرصههاي اساسي حيات اجتماعي کنوني ما است و جرياني که براي بازيگري در سياست ايران برنامهاي نداشته باشد صرفا يک زنگ تفريح و موج زودگذر خواهد بود. براي ورود به سياست و جدال انتخابات نيز ضمن حفظ الگوهاي جريان نبايد بر مسير و مدار و عناصر و مؤلفههاي تکراري پيشين تأکيد داشت. حداقل آنکه براي ورود عناصر و دغدغهها و ابزارها و شيوههاي جديد بايد گشودهتر عمل کرد. در اين شکي نيست که تکثر جزو مؤلفههاي اساس سياست و قدرت در روزگار سياسي است اما تجريه نشان داده پيروزي در سياست حاصل اتفاق و اتحاد جريانها ست تا تفرق و تکثر آنها. بنابراين مهمترن برنامه جريانهاي مختلف براي رسيدن به نتيجهاي بهينه در سياست بايد حول محور اتحاد باشد و اين به هيچ وجه به معناي يک دستگي ظاهري نيست.
اقتصاد , فرهنگ , محمود ذکاوت
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.