حدیث عدالت از زبان ولایت
درست ۱۰ سال پیش در مسجدالحرام و درحالیکه نگاهم به کعبه بود، خدا را شاهد گرفتم تا با عدالتطلبترین نیتها نامهای خطاب به آیتالله آملی- رئیس وقت قوه- نویسم و خب! آن وجیزه مرا تا حد یک قهرمان بالا برد و تقریبا تمام مجازستان را پر کرد! در میان حزباللهیها، کم تر وبلاگی را میدیدی که آن نامه را پوشش نداده باشد! از قبلش هم علیه فتنه و نیز علیه مماشات با فتنهگران زیاد نوشته بودم، اما ذیحجه خیلی زود به محرم رسید و من هم که دیگر عوض مکه، در فکه بودم، شبعاشورایی را یادم میآید که هرندی و انبارلویی با ضعیفترین آنتن ممکن در لبمرز در پی جاانداختن تلفنی این مهم به حقیر بودند که «با این ریش، نمیشه رفت تجریش!»
یعنی: مراقب باش به بهانه عدالتخواهی دچار بیعدالتی نشوی! نه که بگویی درجا تسلیم شدم، اما وقتی در خلوت خودم و با دقت بیشتری آن نامه را بازخوانی کردم، حق دادم به اساتیدم؛ بعضی جاهای متن ابدا قابل دفاع نبود و بیآنکه صحیح باشد، فقط صریح بود. این شد علت آن متنی که چندی بعد در «کیهان» نوشتم و علنی از آیتالله آملی عذرخواهی کردم. شگفتا! شماری از رفقایی که تا همین چند روز پیش مدح ما را میگفتند، ناگهان بنا کردند طعنهزدن که «قهرمان ما را باش! چه زود ترسید!» انشاءالله ملاک برای نوشتههای این قلم، نظر حضرت حق باشد، نه مدح و نقد این و آن! البته این و آن داریم تا این و آن! یکوقت این و آن، انبارلویی و صفارند که برای من اول استاد اخلاقاند، بعد معلم روزنامهنگاری؛ یکوقت شماری از همین دوستان عدالتخواه فعلی که خوب باید حواسشان به تفاوت «مطالبهگری» و «طلبکاری» باشد! من البته جماعت را درک میکنم! این عزیزان همان ۱۰ سال پیش خود من هستند و احتمالا دیر یا زود- خدا کند خیلی دیگر دیر نشود- خواهند فهمید که عدالتطلبی یک چیز است و بیاخلاقی یک چیز دیگر! همین مداقهها بود که سبب شد روز خداحافظی آقای آملی از دستگاه قضا، متن «خداقوت قاضیالقضات» را بنویسم؛ با آنکه خوب میدانستم فضای کامنتها ابدا به نفعم نخواهد بود! حتما به آیتالله آملی نیز مثل هر مدیر دیگری نقد وارد است، لیکن جریانی دوست دارد که فضای این نقدها در بدنه جوانان مؤمن نیز سوق پیدا کند به رفتارها و گفتارهای جریان انحرافی! یک چیزی را علم کنیم تحت عنوان «خاندان لاریجانی» و همچنان دوگانه بسازیم و ببریم و بدوزیم و… اما فیالواقع لگد بزنیم به عدالت به بهانه عدالتخواهی! رفقای گرامی ما متوجه باشند که فرزندان آقای هاشمی در کدام دوره از قوه قضا بنا به حکم عدل رهسپار محکمه و حتی محبس شدند! آنقدر این اقدام بزرگ، بعید بهنظر میرسید که یکی میگفت: «اگر م. ه راهی زندان شود، من ریشم را میترشم!» لطفا یادمان نرود این چیزها! اجرای عدالت در حق بعضی آقازادهها و شکستن تابوهایی که شکستناپذیر بهنظر میرسید، دقیقا و عمیقا زیرنظر و با اراده شخص آیتالله آملی بود که از قضات میخواست مبادا در صدور حکم، تحتتأثیر نام خانوادگی متهمین و مجرمین قرار بگیرند. مرحوم هاشمی علاوه بر آنکه بالا بروی و پایین بیایی «مرحوم هاشمی» بود و به قولی «استوانه نظام» در جلسات مجمع تشخیص نیز مافوق آیتالله آملی مینشست؛ شوخی بود مگر دست گذاشتن روی مهدی و فائزه هاشمی؟! رک بنویسم: هدف جریان انحرافی در تخریب رئیس پیشین قوه ذیل عناوینی چون «خاندان لاریجانی» فضادادن، مجالدادن و بلکه چشمکزدن به امثال «م. ه» و «ف. ه» است. کاش فریب پوپولیسم را نخوریم و «عدالتخواری» را «عدالتخواهی» نخوانیم. از قضا برخورد با بعضی اعوان و انصار جریان حقیقتا منحرف انحرافی، برگ زرین دیگری در کارنامه آملی است. فساد فلان قاضی هرگز جرائم مالی، عقیدتی و امنیتی بهاریها را پاک نمیکند. این را نیز باید در نظر داشت؛ قضاوت آیتالله آملی درباره ماجرای دانشگاه آزاد که یکسویش آقای هاشمی بود و سوی دیگرش برادر خود ایشان یعنی آقای علی لاریجانی در مقام رئیس مجلس. جز این بود که حکم صادره از طرف آیتالله آملی دقیقا به ضرر مرحوم رفسنجانی و آقای علی لاریجانی بود؟! حتی در باب این دادگاههای اخیر- اگرچه جای گله از مدیران سابق قوه به قوت خود باقی است- باز هم میبینیم که جرقه کشف فساد و شروع رسیدگیهای مقدماتی در همان دوره آیتالله آملی کلید خورد؛ آنجا که متوجه نقش رسول دانیالزاده در پرونده حسین فریدون شدند و با کمی دقت بیشتر به اکبر طبری هم رسیدند. گاه میبینم بعضی رفقای جوانتر ما تحتتأثیر سخنرانان جوزده، بیاطلاع و بعضا بیاخلاق و بیتقوا، عجیبوغریبترین احکام ممکن را صادر میکنند و فراموش میکنند که اصلا و اساسا ورود اکبر طبری به قوه، به دوره قبل از آیتالله آملی برمیگردد. الغرض!
مقابلههای اینچنین با مظاهر فساد، خود نشان میدهد که ما در جمهوری اسلامی «فساد سیستماتیک» نداریم، بلکه عزم برای اجرای عدل و داد داریم، ولو قصورها و تقصیرهایی داشته باشیم. نکته مهم اینجاست: ما عاقبت دنبال عدالت هستیم یا خیر؟!
اگر آری، پس چرا خداقوت به قاضیالقضات بابت اجرای عدالت در حق گردنکلفتترین آقازادهها با آنهمه کامنت منفی از ناحیه شماری از دوستان حزباللهی مواجه شد؟! واقعا در پی عدالت میگردیم یا پوپولیسم؟! گاه عین سخن ما را رسانههای دشمن هم میتوانند تکرار کنند، از بس صریح است و صحیح نیست! واقعامر این است: نه جریان اصلاحات لایق این است که به حضرتآقا اصول آزادی را یاد بدهد، نه بعضی از تشکلهای اینسو لایق این هستند که به حضرت ماه اصول عدالت را آموزش بدهند. آن روزی که رهبر انقلاب در نخستین سالیان رهبری و در همین حسینیه امام خمینی علیه بریز و بپاش و تجمل سخن گفتند
هرگز دادگاههایی مثل دادگاههای سالیان اخیر را نداشتیم و هنوز انداختن لباس بیرون شلوار میان خیلی از مسئولان نظام رواج داشت، ولی ولیفقیه از دیروز همین امروز را میدید. دقت شود که موضوع سخن مربوط به سالها قبل از پیام معروف به «پیام ۸ مادهای» است و هنوز حتی حاجاحمدآقای خمینی هم در قید حیات بودند. خندهدار است جوجهاصلاحاتچیها بخواهند برای تبعیدی زمان شاه آنهم به ایرانشهر کلاس آزادی بگذارند، اما این هم خندهدار است که یکی چون من توهم بزند که بیش از سیدعلی، دغدغهمند عدالت است. دفاع دیروز رهبر انقلاب از آیتالله آملی، دگربار ثابت کرد که در منش و روش رهبر انقلاب ابدا پوپولیسم محلی از اعراب ندارد، اما راستش در عجبم از بعضی رفقا که چرا درباره دادگاه اکبر طبری همه حرفی زدند
الا یک تشکر خشک و خالی از قاضیالقضات فعلی؟! گیرم با آملی حسابتان صاف نیست؛ رئیسی را دیگر چرا حمایت نمیکنید؟!
آیا شما آفریده شدهاید تنها برای نقزدن و انتقاد؟! و آیا با این روحیه مبرای از تقدیر و تشکر از اقدامات درست علیه فساد حتی در بدنه خود قوه، شما را میتوان حقیقتا طالب عدل و داد دانست؟!
ابتر نگذارم این متن را؛ تشکلهای دانشجویی اقدامات فراوانی چه در جهت مقابله با فساد و چه در جهت محرومیتزدایی انجام دادهاند و به معنای درست کلمه فرزندان نهضت و نظام و شخص رهبر انقلاباند و برای حضرتآقا، عزیز… لیکن حتی مقابل رکن یمانی واقع در مسجدالحرام هم میتوان نامه را جوری نوشت که بعدش عذرخواهی لازم باشد. همه بترسیم از روزی که یومالعیار است و در آن هنگامه، دیگر پوپولیسم جواب نمیدهد! دفاع حضرتآقا از آملی، نه دفاع از یک شخص، بلکه دفاع از جریانی است که در جهت اجرای عدالت، قدمهای بلندی برداشت، ولی عوض تقدیر، تخریب شد! اگر ما دلسوز پوپولیسم هستیم، ولیامر دلش برای خود عدالت میسوزد… و عدالت با شعار و جوزدگی و هیاهو و بیاخلاقی اجرا نمیشود. کاش همگی در سکنات و آنات خود، کمی عمیقتر باشیم و دقیقتر. و کاش هرگز نخواهیم سر خودمان را کلاه بگذاریم! این را بنویسم و خلاص! آقایی که حکم مشاوره به علی لاریجانی داد، همان آقایی است که برای احمدینژاد نیز حکم جلوس در صندلی مجمع زد!
اگر به علت یک حکم شک داریم و به دیگری نه، یعنی با عرض معذرت، نه ولایت را شناختهایم و نه عدالت را! نه! آنچه خواندید «حدیث نفس» من نبود؛ حدیث عدالت بود از زبان ولایت…
لطف میکنیم اگر به سیدی که به نشستن روی گلیم ساده حسینیهاش افتخار میکند و بیشترین داراییاش کتاب است و از وقتی که عدالتطلبی مد نبود، عدالتطلب بود؛ درس عدالت یاد ندهیم!
آیتالله آملی , حسین قدیانی , عدالت , مسجدالحرام
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.