تقي‌زاده از وابستگي فکري به وابستگي سياسي رسيد - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 1695
  پرینتخانه » سیاسی تاریخ انتشار : 17 فروردین 1398 - 22:16 |
روايت سليمي‌نمين از تقي‌زاده‌هاي جديد

تقي‌زاده از وابستگي فکري به وابستگي سياسي رسيد

مکتب و جرياني در کشور ما تنفس مي کند که به اصل «خودباوري»، «منافع» و «فرهنگ ملي» اعتقاد و پايبندي ندارد. به تعبير ديگر اين جريان مرعوب غرب است و خودباختگي در ذاتش نهادينه شده و آن طور که مقام معظم رهبري فرموده اند: اين ها «معرف الگويي مخالف گفتمان انقلابي گري، آگاهي سياسي و اعلام مواضع به‌هنگام در جنگ سخت و نرم هستند.»
تقي‌زاده از وابستگي فکري به وابستگي سياسي رسيد
ماني عقيلي
مکتب و جرياني در کشور ما تنفس مي کند که به اصل «خودباوري»، «منافع» و «فرهنگ ملي» اعتقاد و پايبندي ندارد. به تعبير ديگر اين جريان مرعوب غرب است و خودباختگي در ذاتش نهادينه شده و آن طور که مقام معظم رهبري فرموده اند: اين ها «معرف الگويي مخالف گفتمان انقلابي گري، آگاهي سياسي و اعلام مواضع به‌هنگام در جنگ سخت و نرم هستند.» اين ها اساسا بر اين باورند که رشد، تعالي و ترقي و پيشرفت از مظاهر تمدن غرب است و به عبارتي معتقدند «از فرق سر تا نوک پا بايد غربي شد.»
بنا به فرموده رهبر انقلاب اين افراد همان تقي زاده هاي جديد هستند که به عنوان يک مکتب فکري تمام قد در مقابل مکتب انقلاب ايستاده اند. عباس سليمي نمين 
در گفت وگو با رسالت معتقد است: «برخي از اين ها پيش از اين صرفا متاثر از فرهنگ غرب بودند، اما امروز کاملا وابسته شده اند و آنقدر در اين وابستگي هم افراط کرده اند 
که مشمئز کننده شده است. اين ها متاسفانه در اين راه بسيار بسيار خيانتکار عمل مي‌کنند. افرادي نظير محسن سازگارا و يا محسن کديور هم که به خارج کشور رفته اند تلاش دارند امام راحل را به عنوان يک اسوه در جامعه ما بشکنند. طبيعتا در اين وادي هيچ تعلق خاطري به منافع ملي ندارند و به حقيقت هم ندارند، با اينکه خودشان در يک زماني واقف بودند که امام اسوه پايداري و پاکي است، اما امروز با تمام توان براي شکستن اين اسوه پاکي و صلابت مقابله 
مي‌کنند. بله اين ها مثل تقي زاده ها هستند که امروز فقط وابستگي شان، وابستگي فکري نيست و وابستگي سياسي هم هست.»
آنچه در ادامه مي آيد، مشروح اين گفت‌وگوست. 
* همان طور که مي دانيد در جامعه ما جريان ها و افرادي حضور دارند که اعتقاد قلبي به باورها و توانمندي‌هاي داخلي نداشته و تحت تاثير غرب اند و حتي پا را از اين فراتر گذاشته و به خادمان غرب بدل شده اند. از سوي ديگر مطابق تعبير مقام معظم رهبري برخي رسانه ها و افراد هم نمي‌خواهند متوجه باطن شرارت آميز دولت هاي ظاهرالصلاحي همچون انگليس و فرانسه شوند
تحليل شما از اين مسئله چيست؟ 
ببينيد براي روشن شدن اين موضوع بايد به گذشته برگشت. قبل از پيدايش نظام فکري مارکسيست عمده کساني که نگاه به بيرون داشتند، الگوي ذهني‌شان 
غرب بود. يعني بدون اينکه شناختي از غرب داشته باشند يا اگر سفري هم به غرب داشتند، غرب را با ظواهرش شناخته بودند. لذا براي تغيير و بهبود پيروي از دستاوردها، غرب را تجويز مي‌کردند. اين عده، آدم‌هاي وابسته اي نبودند هرچند در کنار اين ها آدم‌هاي وابسته هم شکل گرفتند و برخي از خود اين ها 
بعدها از وابستگي فکري به وابستگي سياسي سوق پيدا کردند، اما عمده اين افراد کساني بودند که تصور ذهني شان اين بود اگر ما در مسير پيروي از غرب به لحاظ فکري و به لحاظ الگوي حکومت داري قرار بگيريم
 مي توانيم از بيچارگي و فلاکت و بدبختي و فقر رهايي پيدا کنيم، خب اين مدل فائق شد بر کشور به خصوص بعد از کودتاي ۱۲۹۹  و همه امور را در مسير غرب قرار داد. متاسفانه خود اين افراد اولين قربانيان آن وابستگي شدند، يعني افرادي مثل «تيمورتاش»، «داور»، 
«فرزند فرمان فرما؛ نصرت الدوله» و خيلي از اين ها تصورشان اين بود که اگر ما به طرف غرب برويم و دست غرب را در ايران باز بگذاريم، آنها براي ما مثل جامعه خودشان دموکراسي، آباداني و آزادي مي آورند و در واقع اين نوع ايده آل ها در جامعه ما شکل خواهد گرفت. خب همان طور که اشاره کردم اين ها خودشان اولين قربانيان شدند  و به محض اينکه غرب در ايران مسلط شد، نه تنها آن دستاوردهاي مدني خودش را در ايران پياده نکرد، بلکه استبداد را به صورت بسيار قوي تر حاکم کرد، چرا که تنها استبداد مي توانست، مطامع حداکثري او را تامين کند. بعد از اينکه چهره غرب که در آن موقع سمبل و سردمدارش انگليس بود، در ايران روشن و مشخص شد، برخي از اين نوع افراد که نگاهشان براي بهبود در ايران به بيگانه بود، روي آوردند به سوي شرق. يعني همزمان شد با پيدايش يک نظام سياسي به نام کمونيسم. اين ها نگاهشان به طرف کمونيسم شد و کمونيسم را به عنوان راه برون رفت از مشکلات ترويج کردند. آن طرفداران غرب به مرور به حاشيه رفتند، چرا که در عمل چيزي براي عرضه نداشتند و کارنامه عملي غرب در ايران سياه بود. بنابراين موجي جديدي شکل گرفت از کساني که نه غرب را خوب 
مي شناختند و نه شرق را و نه جامعه خودشان را. اين ها هم آزموني پس دادند و ابتدا جامعه را دعوت کردند به اينکه پيرو مسکو باشند. يعني اتحاديه جماهير شوروي را به عنوان مدل مطرح مي کردند. حتي تبليغ مي کردند که بايد اتحاديه جماهير شوروي بر نفت شمال مسلط شود و اگر انگليسي ها هم در جنوب باشند، ايرادي ندارد، به شرط اينکه اتحاد جماهير شوروي، نفت شمال را در اختيار داشته باشد. با صراحت از منافع اتحاديه جماهير شوروي دفاع مي کردند، اين عده بعد از اينکه مسکو، منافع خودش را در اين ديد که با شاه سازش کند، يعني به رژيم پهلوي نزديک شود، به طرف چين رفتند و چين را به عنوان الگو مطرح کردند. بعد از مدتي چين هم ترجيح داد که به شاه نزديک شود و از سفره نفت در ايران به حد خودش بهره بگيرد، لذا اين نيروها که تا پيش از اين الگو و قبله شان مسکو بود، به طرف پکن روي آوردند. پکن هم وقتي با رژيم پهلوي سازش کرد، اين‌ها طرف آلباني رفتند و آلباني را به عنوان الگوي حکومتي معرفي کردند. آن موقع «انور خوجه» حاکم بود بر آلباني. لذا گرچه 
مي دانستند وضعيت آلباني چگونه است و چه فلاکتي در آلباني حاکم است اما در عين حال ترجيح مي دادند که يک الگوي ذهني به جوانان ارائه بدهند. در واقع سران مارکسيست ايراني به آلباني رفت و آمد داشتند و آنجا آموزش چريکي مي ديدند و مي دانستند که چه فلاکتي در آنجا حاکم است اما هرگز اطلاعاتي از داخل آلباني به جوانان ارائه نمي دادند. از آلباني يک قبله و ايده آلي درست کرده بودند که اين براي جوانان، جاذبه اي داشته باشد، بعد که ماهيت آلباني براي جوانان مشخص شد، البته نه فقط براي جوانان ايراني براي همه جوانان. موجي از بازگشت به خويشتن در ايران و در کشورهاي اسلامي شکل گرفت. اين بازگشت به خويشتن ناشي از يک تجربه بود، يعني هم تجربه غرب و هم تجربه شرق که روي آوردن به اين مدل ها 
جز فلاکت، بدبختي و وابستگي چيزي را عايد ملت ها نمي کرد. لذا در مصر و خيلي از کشورهاي اسلامي، موج بازگشت به خويشتن به راه افتاد، يعني اينکه بازگرديم و آنچه که در اختيار داريم و متعلق به خودمان است را به کار بگيريم و جامعه خودمان را براساس توانمندي هاي فرهنگي خودمان اداره کنيم. اين باعث شده که در ايران انقلاب اسلامي شکل بگيرد و در خيلي از کشورها هم تحولاتي براين اساس شکل گرفت. امروز چون احساس عده اي اين است که ديگرآن جواناني که غرب را تجربه کردند، از صحنه خارج شدند و وجود ندارند، مي توانند دوباره غرب را در ايران تبليغ کنند متاسفانه اين عده اي 
که چنين مي کنند، هيچ موقع گرايشي به فرهنگ ملي نداشتند.

تقي‌زاده از وابستگي فکري 
به وابستگي سياسي رسيد
*آيا اين ها همين تقي زاده هاي جديد هستند که رهبر انقلاب مطرح کردند؟
در واقع همين طور است. البته تقي زاده يک مرحله بالاتر رفت. او از وابستگي فکري به وابستگي سياسي هم ارتقاء جايگاه يافت؛ يعني هم وابسته فکري و فرهنگي بود و هم وابستگي سياسي و تشکيلاتي در قالب فراماسونري پيدا کرد. مثل داور؛  او فرد خيرخواهي براي ايران بود اما همان طور که اشاره داشتم، تصور غلطي از غرب داشت. لذا وقتي خودش سعي کرد، منافع ملي را دنبال کند، توسط خود انگليسي ها به دستور رضا خان کشته شد. حتي تيمورتاش هم همين طور. وقتي رفت با انگليسي ها و سر قيمت نفت چانه زد، بلافاصله به ايران برگشت و براساس يک برنامه ريزي دستگير شد، به زندان افتاد و در زندان کشته شد. اين ها 
غرب گرا بودند اما از غرب گرايي نوعي تحول خواهي و
 نسخه‌ پيچي براي مشکلات ايران را دنبال مي کردند. غافل از اينکه آنها نيامدند براي اينکه وضعيت سياسي را در ايران بهبود ببخشند، چون با اين کار، قطعا ملت ايران خودشان بر سرنوشت خودشان حاکم مي شدند و نمي گذاشتند که بيگانه چپاول کند. آنها براي چپاول آمده بودند و طبعا وقتي با اين نيت آمده باشند، 
نمي‌گذارند دموکراسي حاکم شود. با نهادهاي قانوني مقابله مي‌کنند، مجلس و دولت را از محتوا تهي کرده و دست نشانده مي سازند، بنابراين افرادي مثل داور تصورشان اين بود که انگليس همان عمراني که در کشور خودش انجام داده و در ايران هم همان عمران را انجام مي دهد. اگر در انگليس در حدي نهادهاي قانوني شکل گرفته، در اينجا هم نهادهاي قانوني را تقويت خواهد کرد اما بعد ديدند خير تصورشان نابه جاست و روز به روز بر ديکتاتوري رضا خان افزودند تا اينکه او همه چيز را قلع و قمع کرد و ديگر هيچ صداي متفاوتي حتي از دکتر مصدق هم نبايد شنيده مي‌شد. 
عده اي، شأن و شخصيت خود را
 در نگاه به بيرون مي بينند
*اين افرادي که نگاه به غرب دارند، همچنان هم هستند.
بله امروز ما همچنان طيفي را داريم که شأن و شخصيت خودشان را در يک نوع نگاه به بيرون مي بينند، يعني اينکه نمي خواهند با توده هاي مردم همگون باشند. همان حرفي را بزنند که توده هاي مردم مي زنند. اين ها 
مي خواهند خودشان را متمايز نشان دهند و هيچ موقع هم به فرهنگ خودي توجه نکردند و به فرهنگ خودي اصلا اشراف ندارند. بنابراين قبل از انقلاب اسلامي گرايش به جامعه سرمايه داري داشتند و بعد از آنکه کارنامه جامعه سرمايه داري در ايران تيره و تاريک شد به طرف مارکسيست رفتند و بعد از اينکه مارکسيست شدند و از شرق هم نااميد شدند، دوباره به طرف غرب برگشتند. خيلي از نويسندگان، 
مارکسيست هاي دو آتشه بودند، بعد که شرق نه در ايران بلکه کل جهان شکست خورد، عوض اينکه به نداي بازگشت به خويشتن لبيک بدهند، دوباره به طرف غرب رفتند. در سال ۵۸-۵۷ بسياري از افرادي که کارنامه بسيار پررنگي در دفاع از شرق داشتند حتي مثل شاملو يک شبه طرفدار غرب شدند.
اين ها ماهيت اصلي شان اين نيست که غرب را خوب شناخته باشند و يا شرق را خوب بشناسند. 
خير اين گونه نيست. اين ها با داشته ها و فرهنگ خودشان بيگانه اند لذا تمايز و شاخص خودشان را در حرف‌هاي متفاوت زدن مي بينند. لذا هرگز سر آشتي با توانمندي هاي ملت ندارند و انقلاب اسلامي هم که پيروز شد، اين ها ساز مخالفت را نواختند و امروز هم چون ايده آلشان غرب است و براي دعوت جوانان به غرب بايد يک مدل ارائه بدهند، طبعا آن مدل ها هرچه افتضاح و نژاد پرستي و ظلم به جهان را از خودشان بروز مي دهند، اين ها سعي مي کنند اين مسائل را پنهان کنند. در حالي که همين ها وقتي توجه به آلباني کردند، مي دانستند به لحاظ سياسي چه ديکتاتوري در آن حاکم است، ولي به جوانان در داخل و خارج کشور به گونه اي آلباني را معرفي مي کردند که گويا بهشت برين است و بايد الگوي جوانان باشد. امروز با اينکه کاملا از ماهيت سرمايه داري اطلاع دارند که يک نژاد پرستي فاجع آميز 
است، يک مدل برتري طلبي است، ولي در عين حال چون حاضر نيستند به فرهنگ خودشان برگردند و شأن خودشان را در ترويج يک مسئله متفاوت مي بينند، همواره مخالف کرده اند.
اين ها ازيک طرف با فرهنگ ملي بيگانه اند و از طرف ديگر سعي کرده اند، آن فاجعه اي که امروز در غرب رخ مي‌دهد که جز ظلم به جهان، جز غارت، جز برده داري و تبعض نژادي چيزي ندارد و از بالاترين مدل نژاد پرستي يعني اسرائيل با تمام توان حمايت کنند و با ساختن نيروهايي نظير داعش، جنايت به بار آورند. تمام بلايايي که امروز بر سرش نازل مي شود ناشي از زياده خواهي هاي سرمايه داري است، يعني هر بحران و ناامني و قتل و کشتاري که امروز در جهان رخ مي دهد ناشي از زياده خواهي نظام سرمايه داري است 
اين ها معلوم است که اين مسائل را مخفي کرده و پوشش نمي دهند. 
«کديور» و «سازگارا» هيچ تعلق خاطري به منافع ملي ندارند
*مقام معظم رهبري از تقي زاده هاي جديد هم صحبت کرده اند، به اعتقاد شما اين ها چه خسارت هايي را توانسته اند به نظام وارد کنند؟ 
ببينيد بعضي از اين ها تقي زاده هاي جديد شده اند. يعني پيش از اين صرفا متاثر از فرهنگ غرب بودند اما امروز کاملا وابسته شده اند و آنقدر در اين وابستگي هم افراط کرده اند که مشمئز کننده شده است، حتي تيپ هايي مثل بني صدر که مقداري گرايش به غرب دارد، وقتي خبرنگار راديو فردا نزد او رفته ، گفته بود من از شما متنفرم چون در خدمت غرب قرار داريد و وابسته ايد و حقوق بگيريد. يعني اين ها متاسفانه در اين راه بسيار بسيار خيانت کار عمل مي کنند. افرادي نظير محسن سازگارا و يا محسن کديور هم که به خارج کشور رفته اند و امروز يکي از آنها در عرصه سياسي و ديگري در عرصه قلم در خدمت آمريکايي ها قرار گرفته اند، تلاش دارند امام راحل را به عنوان يک اسوه در جامعه ما بشکنند. طبيعتا در اين وادي هيچ تعلق خاطري به منافع ملي ندارند و به حقيقت هم ندارند، با اينکه خودشان در يک زماني واقف بودند که امام اسوه پايداري و پاکي است، اما امروز با تمام توان براي شکستن اين اسوه پاکي و صلابت مقابله مي کنند. کديور با گرفتن پول از آمريکايي ها تلاش مي کند که امام را در ذهن جوانان بشکند. بله اين ها مثل تقي زاده ها هستند که   امروز فقط وابستگي شان، وابستگي فکري نيست و وابستگي سياسي هم هست. 

نویسنده : ماني عقيلي |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای تقي‌زاده از وابستگي فکري به وابستگي سياسي رسيد بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.