تحولات افغانستان؛ پروژه یا پروسه؟
وحید عظیمنیا
افغانستان این روزها شاهد تحولاتی است که غالبا هرکسی از ظن خود با آن مواجه و به تحلیل و تفسیر آن میپردازد و آنچه بیشازپیش مایه تأسف است اینکه برخی رسانههای حزبی داخلی بیش از آنکه «منافع ملی» را در نظر بگیرند بر اساس «قضاوتهای حزبی» عمل میکنند، اما اینهمه ماجرا نیست چراکه صحنه واقعیت متأثر از «بایدونباید»هایی است که سیاست خارجی با استناد به آن و بهمنظور تأمین «منافع ملی» فارغ از چگونگی نگرش افراد و گروههای حزبی ترسیم میشود. فارغ از این داستان که سر دراز دارد این سؤال اساسی درباره تحولات امروز افغانستان مطرح است که آیا این تحولات و به دست گرفتن حکومت توسط طالبان یک پروژه از پیش طراحی شده بود یا یک پروسه که با طی زمان به این مرحله رسید؟ قبل پاسخ به این پرسش باید به مقدمهای کوتاه اشارهکنیم.
زمانیکه در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ دو برج سازمان تجارت جهانی فروریخت شاید کمتر کسی حدس میزد که قرار است بهجای دو برج دوقلو فروریخته در غرب جهان که از آجر، آهن و سیمان ساخته شده و ازقضا هزینه آن از جیب سرمایهداری پرداختهشده برای انتقام در اینسوی زمین یعنی شرق دو برج با همان ابعاد ساخته شود، اما با این تفاوت که مواد تشکیلدهنده آن کودکان و زنان غیرنظامیانی هستند که هر شب با رؤیا سر بر بالین میگذاشتند، اما روز بعد با همان رؤیا دفن شده بودند. برجی به بلندای برجهای منهدم شده توسط شاهزاده عربستانی در منهتن نیویورک، در خاک افغانستان از انسانها ساخته شد تا انتقام گرفته شود درحالیکه یک منطقه صفر در قلب نیویورک است منطقه صفر دیگری در جای دیگر شکل بگیرد البته تفاوت میان این منطقه صفر با آن منطقه صفر زمین تا آسمان است. منطقه صفر نیویورک که پس از ۱۱ سپتامبر به مکان برجهای دوقلو اطلاق میشود حالا به یک یادمان تبدیل شده و هر از چند گاهی برخی افراد رمانتیک دستهگلی را به یاد رفتگان آن روز بر روی سنگهای سیاه میگذارند، اما منطقه صفر شکلگرفته در افغانستان به معنای واقعی عدد صفر را به نمایش گذاشته است کشوری که ۲۰ سال پیش به بهانه حملات ۱۱ سپتامبر به زیر پوتینهای سربازان آمریکایی رفت تا انتقام گرفته شود! امروز به صفر در امنیت، توسعه، اقتصاد و عزتنفس حتی سیاستورزی رسیده است. مینورو یامازاکی زمانی که قلم بر روی کاغذ میکشید تا برجهای منهتن را که نمادی از سرمایهداری و ثروت بود را ترسیم کند هیچگاه حتی در مخیله خود هم تصور نمیکرد که این ساختمانها روزی دلیل فرار بر روی بالهای هواپیمایی خواهد شد که ازقضا روی آن نوشته شده ۱۱/۹!
۲۰ سال حضور آمریکا در افغانستان در حالی به پایان رسیده که این کشور در طی این مدت به آزمایشگاه سلاحهای مدرن آمریکا تبدیل شد تا جاییکه رژیم آمریکا «مادر بمبها» بزرگترین بمب غیرهستهای آمریکا را در افغانستان آزمایش کرد و از انفجار موفقیتآمیز آن سرمست شد! فردی دلیل حضور نظامی آمریکاییها در افغانستان شد و با یک نظارت پهپادی در درههای سخت و صعبالعبور افغانستان کشته شد آیا نیاز به یک حضور ۲۰ ساله داشت؟ آموزش ارتش افغانستان هم اگر بهانه پاسخ به ادامه حضور باشد میتوان گفت ارتشی که امروز حتی توان تأمین امنیت داخلی را ندارد آیا آموزش درست دیده است؟ استفاده از کودکان برای پاکسازی تلههای انفجاری، انواع رفتارهای غیراخلاقی در قبال زنان آسیبدیده از جنگ، استفاده از سلاحهای حاوی مواد شیمیایی نظیر اورانیوم و شیوع بیماری مرگبار سرطان در جامعه افغانستان، غارت معادن بهخصوص تالک و تأمین پودر بچه شرکت جانسون آمریکا به کمترین و ارزانترین قیمت! افزایش قاچاق مواد مخدر و الی تنها و تنها گوشه کوچکی از جنایات آمریکاییها در افغانستان است و امروز پس از ۲۰ سال پیکر نحیف و نیمهجان آن را رها کرده و میروند. طبق آمار از شروع جنگ آمریکا در افغانستان بیش از ۲۴۰ هزار افغانستانی جان خود را ازدستدادهاند تا مواد لازم برای ساختن برجهای دوقلو تأمین شود.
میتوان گفت افغانستان نماد واقعی و عینی انتقام سخت و تلخ سرمایهداری است درحالیکه برجهای تجارت جهانی در منهتن در آمریکا فروریخت آنهم به دست دستنشانده! باید وحشت به جان کودکان افغانستانی میافتاد و اموال این کشور غارت میشد و جوانان آواره چرخهای هواپیمای مرگ میشدند، زیرا سنگی بر شیشه سرمایهداری خورده بود. رابطه افغانستان و آمریکا در طی این ۲۰ سال رابطه همان راهزنی است که در خانهای مهمان است و آن را از ترس دزدی و غارت میهراساند و خود را در نقش یک محافظ معرفی میکند، اما ای دریغ که دزد واقعی و راهزن حقیقی همان مهمان است! درک و فهم چنین موضوعی حداقل برای سیاستمداران افغانستان نباید موضوع سختی میبود. شاید امروز از افغانستان بهعنوان باتلاق، ویتنام-۲ و هر عنوان دیگری یاد شود، اما آنچهکه اهمیت دارد آینده این کشور است که با ابهام و ترس گره خورده است.
اما به سؤال ابتدایی برگردیم؛ تحولات افغانستان یک پروژه از پیش طراحی شده بود یا یک پروسه که با طی زمان به این مرحله رسید؟ برای پاسخ به این سؤال باید بگوییم هر دو، یعنی پروبال دادن به طالبان ابتدا پروژه رژیم آمریکا بود و بنا داشت با استفاده ابزاری از آن به دولت مرکزی افغانستان یعنی دولت اشرف غنی فشار وارد کند و طرح تقسیم قدرت بین «طالبان و دولت» در افغانستان را پیاده کند، اما بعد از مدتی مدیریت این پروژه از دست آمریکا خارج شد و طالبان در مسیری قرار گرفت که یک پروسه بود و با طی مدتزمان مقتضی به وضعی رسید که شاهد آن هستیم. حتی خوشبینی چند ماه قبل رئیسجمهور آمریکا نیز که معتقد بود طالبان به این زودیها امکان تسلط بر افغانستان را ندارد، در همین زمینه قابلتحلیل است. البته خود طالبان هم باور نمیکرد به این زودی حکومت را در دست بگیرد چراکه امکان مقاومت در ورود به کابل وجود داشت، اما اینگونه نشد و پروسه در مسیری قرار گرفت که نتیجه آن تسلط طالبان بر افغانستان شد.
اما تصاحب کرسی قدرت در افغانستان از سوی طالبان نباید بهمنزله کم شدن شر آمریکا از سر مردم افغانستان تلقی شود چرا آنکه حسن کاظمی قمی سرکنسول پیشین ایران در هرات نیز معتقد است «مفهوم خروج آمریکا از افغانستان به مفهوم خروج از منطقه نیست؛ آنها یک حالت دور ایستایی در رابطه با افغانستان به خود دادند. چراکه امید دارند از طریق یک آنارشیسم و هرجومرج امنیتی بتوانند اوضاع افغانستان را براساس آنچهکه میخواهند مدیریت و مجددا فضایی را ایجاد کنند تا به اهدافشان برسند». اما آنچه بدیهی است اینکه آمریکا برای مهار ایران، چین و روسیه از گذر حضور در افغانستان ناکام ماند و در داخل این کشور نیز دچار یک تنفر عمومی و بیاعتمادی مسئولین شده و از نگاه مردم افغانستان، آمریکا جز تخریب این کشور و چپاول معادن آن کاری نکرده است که تصور مقرون به صحت است.
در کنار تحلیلهای ریزودرشتی که این روزها از تحولات افغانستان به گوش میرسد باید دقت کنیم که ایران با هیچیک از طرفین یعنی آمریکا، دولت اشرف غنی و طالبان توافقی برای وقع رخدادهای فعلی نداشته و آنچه مطلوب کشور ماست آنکه باید «دولت فراگیر مؤثر» در افغانستان شکل بگیرد. ایران هرگز طالبان را تطهیر نکرده و اعتقادی هم به تحریک آن ندارد؛ آنچه در این راستا مهم است «تأمین منافع ملی» کشورمان بوده و باید این راهبرد محقق شود. به گفته کاظمیقمی «طالبان بخشی از واقعیت افغانستان در کنار دیگر قومیتهای این کشور است؛ اظهارات طالبان مبنی بر تغییراتش را مثبت ارزیابی میکنیم، اما اگر راهبرد کلان در پی تشکیل دولت ملی فراگیر با مشارکت همه سلایق نباشد، این کشور به سمت آرامش نخواهد رفت». بههرروی طالبان معتقد است همان طالبان ۲۰ سال پیش نبوده و رفتار دیگری در پیش خواهد گرفت. این ادعایی است که زمان ،صحت آن را مشخص خواهد کرد.
افغانستان , طالبان , وحید عظیم نیا
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.