بیرحمانهترین مهربانی!
دلنازکی بیجا و بیخود، مهربانی نیست؛ بیایمانی است. منبرهای سکولار از بس خوشاخلاقی و نرمخو بودن پیامبر(ص) را برایمان تعریف کردهاند، این شد که هر که هوای همراهی با پیامبر(ص) داشت، تصمیم گرفت نرمخوتر شود و آهسته برود و بیاید و کاری به کار کسی نداشته باشد! و این شد که هر کس سربهزیرتر بود، انگار بهتر بود و دیندارتر! انگار نه انگار که آیه مشهور قرآن، مهربانی و خوشبرخوردی، آن هم با خوبان و خودیها را نصف لازمه همراهی با پیامبر(ص) میداند؛ نصف دیگرش سرسختی با کفار است (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم) [فتح۲۹]
دلنازکانِ مثلا مهربان و دلرحم، کم خسارت به اسلام و مسلمین نزدند و دلنازکیِ نابجایشان کم چوب لای چرخ اسلام نکرد. خدا دو بار به پیامبر(ص) با لحنی قاطع و بیتعارف دستور داد و شاید بشود گفت نهیب زد که با کفار و منافقین جنگ کن؛ یواش هم نه؛ خشن و سخت! (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم) [توبه۷۳] چه میدانیم؛ شاید خدا میخواست به در بگوید که دیوار بشنود. شاید میخواست سفت و محکم به پیامبر(ص) این دستور را بدهد که حساب کار دست بقیه بیاید؛ که جمع کنند خودشان را و کمتر ادای دایهی مهربانتر از مادر در بیاورند.
رد پای دلنازکیهای نابجا در قرآن زیاد است. یکیاش آنجا که خدا حکم زناکاران را مقرر میکند که باید هر کدام را صد تازیانه حد زد و پشت بندش میگوید اگر واقعا ایمان به خدا و روز قیامت دارید، بیخود برایشان دلرحمی نکنید! لابد همیشه بودند کسانی که یادشان میرفت آخرِ رحمت و مهربانی، خودِ خدا است و بعدش پیامبرش(ص). کسی که یک دفعه از خدا و رسول مهربانتر میشود مهربان نیست؛ شارلاتان است.
از جمله خون دلهایی که حضرت پیابر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) خوردند، از دست مهربانان دلنازکِ احیانا شارلاتان بود! همانهایی که تا خون میدیدند حالشان بد میشد. همانهایی که دل دیدن دست و پای قطع شده را نداشتند. همانهایی که تا صدای جیغ زن و بچهای را میشنیدند، دلشان آتش میگرفت. همانهایی که تا سر بریده میدیدند فشارشان میافتاد. همانهایی که تیغ برّان محمد(ص) و علی(ع) را گاهی کند میکردند و آنگاه که پیامبر(ص) و وصیاش(ع) غضب میکردند، دم از مهربانی و عفو و بخشش میزدند. همانهایی که گاهی وسط جنگ از بالا رفتن تعداد بچههای یتیم و زنان بیوه بیتاب میشدند و از سر دلسوزی برای زن و بچههای مردم از ادامه جنگ و خونریزی جلوگیری میکردند. همانهایی که همیشه شعار میدادند: جنگ نه! همانهایی که به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: در ریختن خون مسلمانان اسراف کردی! همانهایی که به علی(ع) گفتند: شمشیری به ما بده که بین مسلمان و غیر مسلمان فرق بگذارد و خون مسلمان بر زمین نریزد! همانهایی که آزارشان به مورچه نمیرسید. همانهایی که نگذاشتند پیامبر(ص) هفتاد اسیرِ جنگ بدر را طبق حکم خدا گردن بزند. همانهایی که نزد پیامبر(ص) میآمدند و برای کسانی که حضرت، امر به قتلشان داده بود امان میگرفتند! اگر شواهد تاریخی این جملهها به ذهنتان نمیآید، شاید دستِ دلنازکهای شارلاتان در کار است که تاریخ را سانسور شده به خوردتان دادهاند.
اگر گفته شود بزرگترین ضربه را همین دلرحمهای دلنازک، با اهرم فشار جذابی به نام مهربانی به ریشه دین زدهاند، نه عجب که خیلیها نپذیرند. از بس که مهربانی و نرمش نابجا ارج و قرب و آبرو دارد، کسی باورش نمیشود که در طول تاریخ اسلام، رذلترین آدمها با ادبیات و گفتمان مهربانی و صلح و صفا کمر اسلام را شکستند. این فرمایش امیر المؤمنین(ع) است که فرمود: از بین هفتاد و دو گروه، مسلماننمای جهنمی، گروهی که از همه بدتر و نزد خدا مبغوضترند، سامریهایند که میگویند: جنگ نه! [کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۶۶۳]
هنوز جنگ طوفان الاقصی شروع نشده و شیربچههای غزه، هنوز الف انتقام را ادا نکردهاند که فشار بعضیها افتاد و دلشان به حال زن و بچه مظلوم اسرائیلی سوخت. این مهربانهای نامرد، گیرم اگر بتوانند برای حسینِ مظلوم اشک کمارزش بریزند، تاب همراهی با مهدیِ منتقم را قطعا نخواهند داشت. مهربانی همه جورش خوب نیست؛ بعضی از انواعش راست کار منافقان و پدرسوختگان تاریخ است.
سيد مقدام حیدری
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.