ایران بهشت اپوزیسیون و جاسوسهاست
محمد کاظم انبارلویی، یکی از شناخته شده ترین روزنامه نگاران عصر ماست که صراحت و صلابت قلمش، در طول سالیان، مسئولان دستگاه های مختلف کشور را وادار به پاسخ گویی کرده است. مواضع انقلابی او به ویژه در گردنه های ۷۸ و ۸۸، زبانزد عام و خاص است و سابقه روشنش در روزنامه رسالت به عنوان سردبیر، از او چهره ای ساخته که حرف هایش به ویژه در عرصه سیاست و رسانه، بسیار خولندنی باشد. متن حاضر، خلاصه گفت و گوی مجله تصویری رسالت با این روزنامه نگار کهنه کار است:
به عنوان اولین سوال میخواهم بپرسم که سابقه روزنامه رسالت و شما در ارتباط با روزنامه رسالت چیست؟ از چه زمانی شما وارد روزنامه شدید؟
تقریباً سال ۶۴ که اختلافات بین برخی از رجال سیاسی دولت و مجلس و حوزهها بیرون زد، به فکر این افتادند که روزنامهای به نام رسالت را تاسیس کنند که برخی از رجال سیاسی–مذهبی آن دوران و ۴ فقیه حوزه علمیه قم که شامل حضرت آیتالله آذری قمی، حضرت آیتالله راستی، آقای شرعی و حضرت آیتالله خزعلی میشد، بیانیهای صادر کردند و اعلام کردند چنین روزنامهای اعلام موجودیت کرده، کمک مالی تقاضا کردند و بالاخره روزنامه رسالت تاسیس شد.
این ۴ فقیه مسئولیت محتوای آن را میپذیرفتند؟
بله. صاحب امتیاز آقای آذری قمی بود که آن زمان دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود. بعد تغییر پیدا کرد و صاحب امتیاز خود رسالت به عنوان بنیاد شد و مدیر مسئول آقای نبوی شد. اینها پرکارترین افراد در روزهای اول تاسیس بودند. سرمقاله داشتند و مقالاتی به عنوان دیدگاههای خود مطرح میکردند. در حقیقت رسالت آن زمان گفتمانی بود که بخشی از جریان سیاسی کشور را پوشش میداد و در اندازه یک حزب ظاهر شد، نه در اندازه یک رسانه باشد که به سرعت در سراسر کشور، کسانی که رسالت میخواندند میگفتند رسالتی هستند. اینها بخشی از نیروهایی بودند که در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردند، چون این حزب منحل شده بود و ارگان نیروهای دیگر روزنامه رسالت شده بود. روزنامه رسالت علاوه بر این که یک رسانه بود، ارگان یک حزب بدون نام و نشان بود که بعدها رسالتی تلقی میشد.
شما از چه زمانی وارد روزنامه شدید؟
من شش ماه قبل از تاسیس روزنامه رسالت وارد روزنامه رسالت شدم.
یعنی از ابتدای تاسیس جزو موسسین بودید؟
خیر. من جزو موسسین نبودم ولی جزو همین کارگرانی که چایی و قند میآوردیم بودیم.
از چه زمانی سردبیر شدید؟
سردبیر که از سال ۷۶ سردبیر بودم.
بعد از آقای احمد توکلی؟
خیر. بعد از آقای سرافراز بودم. سال ۷۶ که آقای سرافراز برون مرزی صداوسیما رفت من از ۷۶ تا ۹۶ سردبیر رسالت بودم.
به مدت ۲۰ سال بود. قبل از رسالت هم سابقه روزنامهنگاری یا کار خبر داشتید؟
قبل از انقلاب سال ۵۶ و یا ۵۷ یک گروه مخفی بودیم.
حرف این است که شما چطور روزنامهنگار شدید؟
الان توضیح میدهم. ما یک گروه مخفی بودیم که با انتشار مصاحبه امام با لوموند کار خود را شروع کردیم. بعد از مدتی یک ماهنامهای تحت عنوان ماهنامه حزب الله قبل از انقلاب منتشر کردیم که اخبار نهضت را آنجا منعکس میکردیم، بیانیههای امام را تکثیر میکردیم. تا پیروزی انقلاب ۱۲ شماره از این ماهنامه منتشر شد. بعد از این حزب جمهوری اسلامی که تاسیس شد ما به این حزب ملحق شدیم و همان ۶ ماه اول چون در قزوین محیط کارگری بود یک نشریه کارگری درآوردیم که با مارکسیستها و گروههای چپ مقابله میکردیم که در کارخانجات فعال بودند. ۶ شماره هم از این نشریه منتشر شد.
آن زمان تصور شما این بود آینده کاری شما به صورت حرفهای روزنامهنگاری باشد؟
خیر. بعد از آن دبیر حزب جمهوری اسلامی بودیم.
در قزوین؟
بله. بعد دبیر حزب جمهوری اسلامی در آذربایجان شرقی شدیم تا این که حزب منحل شد. حزب که منحل شد بلافاصله به رسالت پیوستیم. در رسالت هم آن اوایل افرادی که سرمقاله مینوشتند چهرههایی در سطح ملی بودند، چهرههایی همانند آیتالله راستی، آیتالله آذری قمی، آقای نبوی و غیره بودند و نوبت به ما نمیرسید. یک بار آقای پرورش گفت شما هم یک چیزی بنویسید. گفتم ما سواد درست و حسابی نداریم. با این حال نوشتیم و از آن زمان نویسنده شدیم. اولین مسئولیت من در روزنامه مسئولیت اتاق خبر بود. در واقع خبرنگاری میکردیم. کار خود را با خبرنگاری شروع کردیم و به نوشتن سرمقاله از آن زمان تا الان گرفتار شدیم.
در مدت حدود ۳۵ سال که به صورت حرفهای روزنامهنگار هستید، چند مطلب نوشتید که حس میکنید این به شدت تاثیرگذار بود یا خودتان راضی بودید از چیزی که نوشتید؟ تاثیرگذارترینها یا آنهایی که خودتان بیشتر از همه لذت بردید و احساس کردید به تکلیفی عمل شده کدام موارد بود؟
روزهای اول که درگیر جنگ بودیم و بیشتر سرمقالات اختصاص به جنگ داشت که یک سرمقالهای را من آن روزها نوشتم که ایران آغازگر جنگ بود. بعد دلایل این را بیان کردم که در عراق صدام دستور داد که ذخیرهها احضار شوند و لشگر را تا مرز آورد و در ایران سربازی از دو سال به ۱۸ ماه تقلیل پیدا کرد و بعد رهبران دولت در مقام پس دادن سلاحهای امریکایی بودند. این دلایل این بود که ما به عراق حمله کردیم.
خود این تیتر تکان داده است.
بله. یک قطعنامه تجاوز از نظر حقوقی داریم. آنجا مطرح میکند کشوری که اول آغازگر جنگ است مسئولیت جنگ را برعهده دارد. یک مطلب مفصلی است که من کامل به یاد ندارم ولی کل قطعنامه را آوردم و اتفاقاً در قطعنامه ۵۹۸ هم این مسئله آغازگر جنگ خیلی مهم است. چه کسی حمله کرد؟ ما اصلاً محیای حمله نبودیم چون صدام ادعا میکرد ما میخواستیم به آنها حمله کنیم. اگر محیای حمله بودیم در دقایق اول اینها هزار و ۲۰۰ کیلومتر مربع پیشروی نمیکردند. آن دلایل را آورده بودند و از رسانهها اعلام شده بود دولت در شرایطی که صدام ذخیرهها را احضار کرده بود، مدت سربازی را به ۱۸ ماه کاهش داده بود. من از آن مقاله خیلی خوشم آمد. دفاع از مظلومیت ملت ایران بود. یکی از مقالاتی که زیاد از آن راضی هستم در نقد کتاب حکمت و حکومت مرحوم حائری بود. کتاب حکمت و حکومت مرحوم حائری در نقد یا رد ولایت فقیه بود. این کتاب را به وزارت ارشاد زمان آقای میرسلیم داده بود. به دلایلی اینجا چاپ نکردند و از او خواستند دو سه قطعه از کتاب را حذف کنند تا اینجا چاپ کنند، اینجا چاپ نکردند و به لندن بردند و چاپ کردند. همان روزی که در لندن چاپ شد ایشان مصاحبهای با BBC کرد. من از قبل این کتاب را از وزارت ارشاد گرفته بودم و یک ماه روی این کتاب کار میکردم. سه سرمقاله در دفاع از ولایت فقیه نوشتم و از مقالاتی است که من فکر میکنم باید کپی کنم و در کفنم بگذارم و در روز قیامت نشان دهم که در دفاع از ناموس انقلاب و نوامیس فکری نظام اسلامی بود. این مقاله را چاپ کردیم.
فردای آن روز یکی از شاگردان ایشان تماس گرفت که شما اصلاً کی هستید که ایشان را نقد میکنید؟ شما ایشان را میشناسید؟ مدتها استاد دپارتمان فلسفه در هاروارد بوده است. شما اصلاً عددی نیستید. من گفتم عددی نیستم و اگر ایشان عددی هست و یا شما عددی هستید پاسخ این سرمقاله را بدهید و ما در همانجا چاپ خواهیم کرد. به هر حال بحث مفصل است و این جزو مقالاتی است که به عنوان توفیقات در دفاع از نظام و شهیدان نوشتم. بحث دیگر من در کارنامه کاری در رابطه با دو نبرد نرم امریکا علیه ایران در ۱۸ تیر ۷۸ و سال ۸۸ بود که قدم به قدم و وجب به وجب این فتنه را بودم و علیه فتنهگران موضع گرفتم. در جهت روشنگری بودم. این هم بخشی از کارنامه فکری من است. بخش دیگر درباره مسائل اقتصادی، بودجه و نفت است که شاید الان تقریباً بخشی از اینها را که چاپ کردم سه جلد کتاب درباره نقد بودجه است که متاسفانه هیچ پاسخی از طرف دولتهایی که مورد نقد بودند و یا وزارت نفت که خود طرف نقد ما داده نشد. دلیل این است که پذیرفتهاند که اگر میپذیرفتند باید به این نقدها عمل میشد اما شاید بتوان اسم آن را نقدهای بی پاسخ بگذاریم. بخشی هم در رابطه با سروشیسم بود که یک زمانی در دانشگاه مطرح بود. مقالات سروش هم نقد کردم و آن هم کتاب جداگانه چاپ شده است. به یاد دارم دومین نقدی که به سروش نوشتم ایشان با آقای پرورش تماس گرفت.
آقای پرورش چه سمتی داشتند؟
آن زمان آقای پرورش سردبیر رسالت بودند. پیغام دادند که کاری با شما نداریم و شما هم کاری با ما نداشته باشید.
به او فشار آمده بود.
بله. گفته بود به فلانی بگویید …
شما باید میگفتید اتفاقاً ما به کار شما کار داریم چون شما به دین ما کار دارید.
بله. آن هم یک مجموعه مقالاتی که در نقد آرای سروش هست، چاپ شده است.
سروش جوابی داد؟
خیر. هیچ کدام جوابی ندادند. به محض این که طرف جواب میدادف جوابیه را چاپ میکردیم. اگر جواب قانعکننده بود پاسخی نمیدادیم و اگر قانعکننده نبود پاسخ میدادیم.
تا الان در مجموع حساب کردید در عمر روزنامهنگاری چند مطلب نوشتید؟ چند مطلب از شما منتشر شده است؟
فکر میکنم بیش از ۲ هزار مقاله نوشتم و الان بخشی تقریباً ۴ جلد است، نیمی از آنها که نتوانستم چاپ کنم یعنی بنیه مالی نداشتیم، همینطور مانده است. فکر کنم بیش از دو هزار مقاله باشد.
بوده در این دو هزار مقاله که به اصطلاح گاف هم داده باشید؟
آن مقالات اولی که مینوشتم مشکل تصحیح داشتیم و گاف ما در این غلطهای چاپی بود. باز تعریف شما را از گاف نمیدانم چیست.
این که موضع اشتباهی بگیرید یا مطلب اشتباهی بفرمائید که بعد بفهمید خلاف حقیقت بوده است و یا مطلبی بنویسید که تکذیب شود.
خیر. مطالبی که من خودم مینوشتم یکی دو روز درباره آنها مطالعه میکردم. اسناد و مطالبی را آماده میکردم، اگر ادعایی داشتیم برای دادگاه آماده میکردیم چون بالاخره شکایت میکردند و ما سعی می کردیم مستند حرف بزنیم.
چند بار دادگاه رفتید؟
ما دادگاه نرفتیم اما مطلبی که …
یعنی چند بار از مطالب شما شکایت شده است؟ مدیرمسئول دادگاه رفته باشد.
فکر میکنم دو بار شکایت شده و دو بار هم ما محکوم شدیم.
موضوعات را به یاد دارید که چه چیزهایی بود؟
یکی مربوط به مسائل مالی بود که برای یکی از نویسندگان بود و اخیراً هم اتفاق افتاد که اول قاضی به عنوان نشر اکاذیب و تشویش اذهان و افترا گفته بود که نشر اکاذیب را قبول کرد که نشر اکاذیب نیست چون همه آن چه نوشتیم مستند بود. البته این مطلب برای من نبود، برای نویسندگان ما بود. بعد ما گفتیم اگر قبول دارید این نشر اکاذیب نیست پس افترا هم نیست اما آنها نپذیرفتند و علی رغم این که هیات منصفه به نفع ما حکم داده بود قاضی ما را محکوم کرد. محکوم به یک میلیون تومان جریمه در وجه دولت کرد.
در واقع دادگاه مطبوعات بود یا دادگاه کیفری بود؟
دادگاه مطبوعات بود.
مورد دوم را به خاطر دارید؟
یک مورد هم بود که بهزاد نبوی شکایت کرده بود یا خیر. به یاد ندارم چون برای خیلی وقت پیش و شاید ۲۵-۲۰ سال پیش بوده است. آن هم دقیق یادم نیست. البته مدیرمسئول دادگاه میرفت.
شما در عالم روزنامهنگاری چه کسانی را شایسته لقب استاد میدانید یا چه کسانی در داخل و خارج هستند که از قلم اینها یا نوع نگاه اینها تاثیر گرفتید؟
من آقای رحیمپورازغدی را چون قبل از این که رو به سخنرانی بیاورد، در کیهان مطلب مینوشت، یک آدم مطلع و مسلط میدانم و نثر فوقالعاده قوی دارد. آقای شریعتمداری، آقای محمد ایمانی که کیهان مینویسد. اینها ستارگان آسمان روزنامهنگاری ایران هستند. اینها برای نسل گذشته هستند و نسل جدید همین خود شما هستید، آقای مسعود پیرهادی و اخوی ایشان، آقای حسین قدیانی و غیره هستند که من احساس میکنم باید در حضور شما شاگردی کنم. من فکر می کنم جهشهایی که نسل جدید در روزنامهنگاری داشتند چون کار اصلی ما روزنامهنگاری نبوده مثلاً آن تیمی که روزنامه رسالت را مدیریت میکرد، در واقع لیانشامپویی درست کرده بودیم و هر جا از دولت بیرون میانداختند به رسالت میآمدند و دو مقاله مینوشتند. کسی پای کار مقاله به صورت جدی نبود. آقای احمد توکلی بود که الان هم یکی از روزنامه نگاران برجسته است که هم در رسالت مطلب مینویسد و هم در الف مطلب مینویسد. آقای آذری قمی در دفاع از ولایت مطلقه فقیه و نوامیس فکری امام مطالب خوبی نوشتند. آقای پرورش هم کم مینوشت اما …
از جریان رقیب هم کسی را سراغ دارید که بگویید خط او را قبول ندارم ولی قلم و نحوه استدلال را میپسندم؟
چون من از ریخت آنها هم خوشم نمیآید اسم نمیتوانم ببرم چون اینها جنبه ملی ندارند. اگر جنبه ملی داشتند حتماً اسم میبردم. برخی سردرآخور سروش دارند و بالاخره بخواهم اسم ببرم زشتترین اینها مسعود بهنود است که مدتی در روزنامههای ما مطلب مینوشت و الان سخنگوی BBC است. من کسی که دغدغه ملی و مذهبی و دینی داشته باشد الان نمیبینم.
اتفاقاً مسعود بهنود الان مرتب از مطالب شما تعریف میکند.
از ایشان احساس خطر میکنم و باید اعلام برائت از ایشان کنم. بالاخره ایشان الان برای ملکه کار میکنند و ما برای ملت محروم و مظلوم کار میکنیم. افتخار ما همین است که این کار را میکنیم. مسعود بهنود بالاخره روزنامهنگار برجستهای است که در تور انگلیسها است و برای ملکه کار میکند. ما نمیتوانیم مناسبتی با او داشته باشیم.
به عبدالکریم سروش و دیگران اشاره کردید. بیشترین جوابیه یا بیشترین نقد را به چه جریان یا شخصی به صورت خاص به فلان دولت یا فلان وزیر داشتید؟
بیشترین مقالات ما در حوزه اقتصاد بود. آن هم به این صورت شروع شد که در دوره آقای خاتمی خیلی بحث از حقوق اساسی ملت میکردند، حقوق سیاسی ملت می کردند و بعد میدیدیدم انتهای این حقوق سیاسی که اینها میگویند ۱۵-۱۰ زندانی هستند که به تعبیر آنها سیاسی هستند. حقوق ۵۰-۴۰ نفره را در نظر میگرفتند. ما در قانون اساسی دیدیم که بخشی مربوط به حوزه اقتصاد و مالی است حقوقی برای مردم تعریف کرده و گستره این حقوق ۵۰-۴۰ نفر نیست بلکه ۸۰ میلیون ایرانی است. ما از این زاویه وارد بحثهای اقتصادی شدیم و رئیس دولت اصلاحات را خطاب قرار دادیم که اگر غیر از سیاست در اقتصاد هم حقوقی برای ملت قائل هستید پاسخ دهید که چه کار کردید؟ با تکیه بر اصل ۵۳ قانون اساسی که همه درآمدهای دولت باید به خزانه ریخته شود ما آمار و اطلاعات و اخبار و مستنداتی دادیم که بخشی عظیمی از درآمدهای دولت به خزانه ریخته نمیشود و در واقع حقوق اقتصادی ملت ضایع میشود. قبل از این که گزارش تفریق بودجه دولت بیاید ما میزان این عدم واریزی را در مقالات مختلف بیان کردیم که سال ۸۳ تفریق بودجه بیرون آمد، به صراحت گفتند ۶ میلیارد دلار در سال ۸۳ به خزانه واریز نشده است.
معلوم شد که چه شده است؟
شرکت نفت رفته بود و در آنجا برخلاف قانون رسوب کرده بود. اینها پاسخ ما را ندادند و سالهای قبل اصلاً تفریق نفت را نمیدادند. برای اولین بار تفریق نفت را در ۱۰۰ صفحه دادند. در تفریق بودجه، گزارش کرسنت و استات اویل بیرون آمد.
گزارش تفریق سال ۸۳ بود؟
بله.
قبل از آن از استات اویل در محافل رسانهای بحث بود.
گزارش رسمی که نظام تائید کند و سند ملی تائید کند نبود. میتوان خیلی ادعاها کرد اما وقتی ادعای شما مستند به سند رسمی از نهادی همانند دیوان محاسبات است خیلی فرق میکند. در آن گزارش ۱۰۰ صفحهای نفت از استات اویل، تخلفات آن، تخلفات درباره خرید و فروش بنزین بیرون آمده است. منتهی همین دیوان محاسبات باید به این تخلفات رسیدگی میکرد که این کار را نکردند و در دادگاه مهدی هاشمی گذاشتند بعد از این که این مسائل در خارج علنی شد بخشی مربوط به محاکمه مهدی هاشمی بود. به هر حال آن چیزی که زیاد در این سالها متمرکز بودیم حقوق اقتصادی ملت، مستند به احکام و نص صریح قانون اساسی است. لذا من آقای خاتمی دادگاهی تشکیل دادم که دادگاه قانون اساسی بود و ان کسانی که زندان میرفتند و مدعی بودند نقض حقوق بشر شده، به آن دادگاه شکایت میکردند که حقوق ما ضایع شده و من هم به آن دادگاه شکایت کردم و علاوه بر آن به کمیسیون اصل ۹۰، مرحوم فاکر، شکایت کردم.
نماینده مشهد؟
بله. آن زمان رئیس کمیسیون اصل ۹۰ بودند. کمیسیون اصل ۹۰ ادعاهای ما را بررسی کرد و طبق قانون وقتی بررسی میکنند باید از تریبون قرائت کنند. با وجود این که در مجلس مقاومت شد آن را قرائت کردند و گفتند این ادعاها درست است و این پرونده دستگاه قضائی میرود که رسیدگی شود و به دستگاه قضائی رفت و رسیدگی هم نشد. آقای افتخار جهرمی کتاب قطوری درآورده که بعد از پایان دولت آقای خاتمی است. مشروح این نامههایی که زندانیان سیاسی به عنوان نقض حقوق بشر دادند را آورده و پاسخها را آورده است و در بخشی ظاهراً ۱۸-۱۷ صفحه است که نامه من را آورده و پاسخ نهادهایی که باید به این پاسخ میدادند را آورده است. آنجا ثبت شده که ادعاهایی که ما داشتیم، آن جنبه نامهنگاری داشت و جنبه پیگیری …
یعنی جهت ثبت در تاریخ بود.
بله. الان این موجود است. کتاب قطوری است که افتخار جهرمی درآورده است. اسم آن را صیانت از قانون اساسی گذاشتهاند چون آقای خاتمی خود را مجری قانون اساسی میدانست اینها را در مجلد قطوری منتشر کردند.
با ۶-۵ دولت یا تقریباً با همه دولت های بعد از انقلاب کار کردید، در کدام دولتها دست برای نقد بازتر بود و کدام دولت ها در مقابل نقد بستهتر عمل میکردند؟
ما کاری نداشتیم دولت بسته و یا باز عمل میکند. یعنی دولت آقای موسوی که دولت در حال جنگ بود، هیچ ملاحظهای در نقد نداشتیم.
میگفتند حضرت امام فرموده بودند روزنامه رسالت جبههها ندارد…
خیر. آن هم محل مناقشه است و به آن هم میرسیم. ما ۴ اصل داشتیم و به نویسندگان خود میگفتیم نباید دروغ بنویسید، نباید به کسی اهانت کنید، نباید تشویش اذهان کنید، نباید به کسی افترا بزنید. غیر از این هر چه میخواهید بنویسید. هیچ محدودیتی برای نوشتن نداشتیم البته ادب و اخلاق نگارش را باید رعایت کنند. این چهارچوب نظری برای نوشتن بود و هیچ سدی برای این نبود که مثلاً ملاحظه دولت را کنیم یا غیره نداشتیم. در دوره آقای مهندس موسوی مطالبی مینوشتیم که مورد تقدیر امام بود و از طریق سید احمد آقا منعکس هم میشد. گاهی مطالب تندی مینوشتیم که مورد نهی امام میشد و علنی اعلام میشد.
امام معمولاً چه چیزهایی را نمیپسندیدند؟
آن چیزی که در حوزه سیاست خارجی و منافع ملی بود، همین موضوعی که شما فرمودید فکر میکنم زمان آمدن مک فارلین و این قضایا بود.
سال ۶۵ بود.
بله. عدهای هم در مجلس میخواستند به سمت استیضاح وزیر خارجه بروند. یک مطلبی نوشته بودند و امام در آنجا خیلی نهی کردند و فاین تذهبون فرمودند. بعد هم آقای موسوی اردبیلی خیز برداشته بود که روزنامه را تعطیل کند.
به عنوان رئیس شورای قضائی آن زمان
بله، که ظاهراً از سوی دفتر گفتند چنین بساطی نیست و روزنامهای منتقد ما باشد چون آن موقع ۴ روزنامه بیشتر نبود. دو خبرگزاری و ۴ روزنامه بود.
آقای موسوی اردبیلی بعد از عتاب امام فکر کرده بود فرصت خوبی است که روزنامه تعطیل شود.
بله. که ظاهراً از دفتر یا خود آقا استمزاج کرده بودند فرموده بودند چنین چیزی نیست. برخی از مسائل ما که روزنامه ما جبههها نمیرفت که اینها بگویند جبههای شده است چون بیشتر در مناقشه داخل داشتیم البته دو الی سه صفحه جنگ داشتیم و بدان میپرداختیم. این که الان میگویند امام فرموده بود به جبههها نرسیدید را من اطلاع ندارم.
قول شایعی است.
بله. البته ما هم ادعایی نداشتیم که با دیدگاه تند انتقادی روزنامه در سنگرها برود و خوانده شود. اصراری بر این نداشتیم. روزنامه ما بیشتر نخبگانی بود. برای نخبگان حوزه، دانشگاه و بچههای حزباللهی بود. خیلی حاضر نبودیم در حوزه جنگ و سیاست خارجی و جاهایی که منافع ملی و این مسائل است وارد شویم. به هر حال این دیدگاه انتقادی روزنامه در تمامی دولتها، چه دولتی که با آن موافق بودیم و چه دولتی که با آن مخالف بودیم، وجود داشت و هیچ ملاحظه ای از سوی آقای نبوی که آن زمان مدیرمسئول بودند وجود نداشت. برخی از مطالبی که احساس میکردیم تند است را به آقای نبوی میدادیم و ایشان میگفتند مشکلی نیست و بزنید.
در بین دولتها در مواجهه با رسانهها، نه صرفاً رسالت، کدام دولت سعه صدر بیشتری داشت؟ دولت دوره جنگ واضح است که بنا به دلایلی نباید خیلی باز عمل کند، شاید نمیتوانست ولی مشخصاً در دولت آقای روحانی، آقای احمدینژاد، آقای خاتمی و دولت مرحوم هاشمی اگر بخواهید در باب گشاده رو بودن نسبت به نقد نظر شما چیست؟
چون من سردبیر بودم و مطالبی که اعتراض میشد به مدیرمسئول منتقل میشد و گاهی مواقع به ما منتقل نمیکردند که مثلاً چه کسی خوشش میآید و چه کسی خوشش نمیآید. یک آتش به اختیاری به ما داده بودند و ما میکوبیدیم و جلو میرفتیم و هیچ سدی هم نمیشناختیم. همین قضیه نقد کتاب مهدی نبوی که ایشان یکی از رجال بزرگ حوزه و دانشگاه بود. یکی میگفت یک بار به خانه ایشان بیایید، ایشان لب باز میکرد ۲۰ نفر استاد دانشگاه مینویسند. گفتیم کاری به این چیزها نداریم. لذا خیلی به بدنه منعکس نمیشد که چه کسی خوشش آمد. به هر حال ما نفهمیدیم کدام دولتها بیشتر از ما ناراحت یا خوشحال هستند اما تیغ نقد سرمقاله ما همیشه برقرار بود و هیچ باری من احساس نمیکردم مشکلی ایجاد میشود چون از قبل کنترل میشد یعنی مدیر مسئول خود در جریان قرار میگرفت و خود دفاع میکرد و چون لحن ما لحن تند گزنده و بیادبانه و موهن نبود، آنها مجبور بودند ما را تحمل کنند و به این نقدها تن بدهند لذا ما در تمامی دولت ها این را داشتیم. برخی منتقدین ما میگویند چرا هر چه مینویسند کسی کاری به اینها ندارد. ما رعایت میکردیم. یکی از دلایل تعطیلی روزنامههای آنها نشر اکاذیب و اهانت بود. این دو مورد و ورود به حوزههای امنیتی بود. این در همه نظامهای حقوقی دنیا تحمل نمیشود. به کسی اهانت نمیکردیم بنابراین طرف نمیتوانست از ماشکایت کند. ما به کسی دروغ نمیبستیم. دروغهای شاخداری بیان میکردند که طرف شکایت میکرد و اینها در دادگاه گیر میکردند. در نتیجه روزنامه آنها تعطیل میشد. بنابراین ما آن چهارچوبهای حقوقی و قانونی و به خصوص اخلاقی را رعایت میکردیم. همواره آقای نبوی میگفتند حدود اخلاقی را رعایت کنید. چون اینها را رعایت میکردیم هیچ زمانی از ما شکایت نمیکردند. از میان ۷۰۰ مقاله اقتصادی که شمشیر را از رو بسته بودیم و به نقد اقتصادی دولتهای خاتمی و حتی دوره هاشمی داشتیم هیچ شکایتی از ما در دادگاه نبود چون شکایت میکردند شاکی یا باید آویزان به نشر اکاذیب میشد یا اهانت میشد که چنین چیزی در مقالات ما پیدا نمیکردند.
یک چیزی که مرتب بحث میشود و مخصوصاً جریان اپوزیسیون میگوید این است که روزنامهنگاری در ایران به شدت درگیر تیغ سانسور و فیلتر است. این را تا چه حدی قبول دارید و چقدر را قانونی میدانید و چقدر را سلیقهای میدانید؟
این یک دروغ تاریخی است و آنهایی که این حرف را میزنند روزنامهنگاری هستند که از سرویس های بیرون حقوق میگیرند و به اینها میگویند شما فلان چیز را بنویسید و فلان چیز را بگویید و اگر با شما برخورد کردند زندان بروید و به ما نشان دید تا به شما پناهندگی بدهیم. الان شما در BBC، رادیو فردا، رادیو هلند و غیره میبینید که معمول است طرف میداند فلان مطلب را بنویسد با او برخورد میکنند. مخصوصاً مینویسد چون سند پناهندگی او این است که یک مجازات و سابقه محکومیت داشته باشد. مخصوصاً مینویسد و همینها ادعا میکنند تیغ سانسور است. تیغ سانسوری وجود ندارد. به عنوان یک روزنامهنگار مستقل که نه دولتی بودیم و نه دولتی هستیم، ۳۵ سال است که مطلب مینویسیم و هیچ کسی نتوانسته به ما بگوید این مطلب را ننویسید و آن را بنویسید. خود ما حدود مسائل امنیت ملی را میدانستیم و میدانیم یعنی کسی که دغدغه ملی دارد امنیت ملی را هم میفهمد به چه معنی است.
چند بار در نقد به حاکمیت نوشتید یعنی حرف آنها این حرف را میزنند که نقد به حاکمیت میکنیم با ما برخورد میکنند و آقای انبارلویی اصلاً نقد به حاکمیت نمیکنند.
پس مطالب ما را نخواندند. نقد به حاکمیت چیست؟
نقد به دولت با نقد به حاکمیت متفاوت است. یعنی ما یک دولت داریم که میآیند و میروند. گاهی همان دولت اپوزیسیون حاکمیت میشود. ولیکن اپوزیسیون حاکمیت نبودید، علیه حاکمیت ننوشتید.
من تفکیک بین دولت و حاکمیت را قائل نیستم. این دولت و مجلس و قوه قضائیه زیر نظر ولی فقیه و حاکمیت است. نقد دولت به نوعی نقد حاکمیت میشود. حتی خودم نقد به این معنا که میگویند حاکمیت است نقد به رهبری هم کردم. در زمینه اموال مطالب نوشتم.
این بازخوردی هم داشت؟
بازخورد به این معنی که تذکر بدهند وجود نداشت.
به این معنی که تشکر کنند یا تذکر دهند یا واکنشی باشد.
خیر. این نشانه این است که اندیشه آزاد است و هر کسی بخواهد میتواند بنویسد. تا زمانی که یک اندیشه و فکری صادر میشود که از صحت و سلاکت برخوردار است کسی با آن برخورد نمیکند اما یک اندیشهای صادر میشود که وابستگی کشور را نمایندگی میکند، نوکری ایران را نسبت به بیگانگان نمایندگی میکند. شورشی در کشور دامن میزند. حاکمیت این طور نیست که کاری نداشته باشد بلکه دم طرف را میگیرد و به زندان میاندازد و برخورد میکند. قانون و مقررات داریم و شوخی نیست. پس اینهایی که این حرف را میزنند کاسب هستند.
چرا از جریان رقیب مرتب خبرنگار داریم که رسانههای خارجی میرود؟ این پدیدهای که از جاسوس-خبرنگار نام میبرند را قبول دارید؟ این چقدر شایع است؟ چرا فقط برای یک جریان است؟ اگر یک سرویس خارجی بخواهد جاسوس پروری کند قاعدتاً برای آن مطلوب است که از هر دو جریان با پول اگر بشود قلم یا خبرنگاری را بخرد.
متاسفانه اسناد وزارت اطلاعات را مهر سری و محرمانه گذاشتند و نمیگذارند رونمایی شود که چه اتفاقی افتاده است. مثلاً خانم زاغری که میگویند ایشان برای آموزش خبرنگاران ایرانی آمده است. الان در کشور چندین دانشکده روزنامهنگاری داریم. احتیاج داریم یک جاسوس مثلاً فوقالعادهای از لندن بیاید روزنامهنگارهای ما را تربیت کند یا آموزش دهد؟ مثلاً جیسون رضائیان با خبرنگاران ما ارتباط داشتند و اصلاً به اسم خبرنگار آمده بود و از طریق کار میکرد. پس این مطلب را منتفی ندانیم. یک واقعیتی است که اگر اینها به لندن نمیرفتند، اگر به پاریس نمیرفتند میگفتیم اینها آدمهایی هستند که حرفهای کار میکنند ولو با حاکمیت هم کاری نداشته باشند. اما به محض این که از اینجا میروند به لندن و به BBC میروند، باکس کاری آنها در سازمان BBC مشخص است. احمقترین آدم را در نظر بگیرید هم می فهمد ارتباطی بین اینها وجود دارد. کشوری که ۱۵۰-۱۰۰ سال است که ضربات خود را به این ملت میزند و هنوز دست بردار نیست. به محض این که یک روزنامهنگار از اینجا به آنجا میرود میگویند در ایران قتلعام روزنامهها است. چند هفته پیش، آقای رئیسی روزنامهنگارها را جمع کرده بود. نمیگویم یکی دو تا از روزنامهها گفتند که در ایران قتل عام خبرنگاران و روزنامهها است. روزنامهها را تعطیل میکنند.
چرا اینها را شفاف بیان نمیکنند و یا پروندهها را روی میز نمیگذارند که محل سوال هم نباشد؟
سردبیر کسی که این حرف را میزد، فرار کرده و در خارج در یکی از روزنامهها کار میکند و رادیو فردا همواره با او مصاحبه میکند. این قدر پررو است که این را مطرح میکند. نظام هم اقتداری دارد. میگوید اجازه بدهید بگوید، مسئلهای نیست.
در حد خودش خراشی به صورت نظام میاندازد. بالاخره ذهن دو نفر را هم منحرف کند که واقعاً در ایران آزادی بیان و آزادی قلم نیست، دستگاه متولی باید پیگیر این موضوع باشد.
نظام هم منطق درستی در برابر اینها دارد که اگر میخواهید حرف دشمن را بزنید در همان BBC بروید و بیان کنید. چرا در روزنامه داخلی باشد که تهدید امنیت ملی کنید، نشر اکاذیب کنید. نشر اکاذیبی که اینها در داخل مرتکب میشوند BBC مرتکب نمیشود. اینجا مخصوصاً این کار را میکنند و تهمتی میزنند و دروغی میگویند، تحقیر و اهانت میکنند که اینها حتماً دادگاهی شود. بگویند موضوع این است. اگر ما را گرفتند خارج میرفتیم و آرزوی ما است که به وطن اصلی خود برویم. اگر نگرفتند ما هم حساب این نظام را از بالا تا پائین میرسیم.
به ظن خودشان بازی دو سر برد است.
بله. این بازی را علیه ما دارند. انگلیسها هم خیلی پنهانکاری نمیکنند و میگویند زاغری ایران رفته و خبرنگاران ایران را جمع میکند. میگوید چنین کاری نمیکنیم و توریست است ولی پنهان هم نمی کنند. اینها میآیند و بحث آموزش نیست.
چرا برخی از اینها مخاطب هم دارند؟ مسیح علینژاد در جامعه ما تا حدودی مخاطب هم دارد. شاید شما این را تائید نکنید. یعنی من نظر برخی را که می گویند بیان میکنم.
ما نباید منکر شویم.
یا باید پرونده مسیح علینژاد را شفاف روی میز بگذاریم که این خانم خبرنگار پارلمانی کدام روزنامهها بوده و چه کار کرده و این سابقه آن است و الان هم نانخور رسمی فلان دولت است. که این مقدار شفاف بیان نمیشود که یا دیر گفته میشود و اجازه میدهند طرف چهره شود و بعد بیان میکنند. یعنی کسی را کتمان کنیم که در او اثر نمیبینیم. کسی که احساس میکنیم اثری در جامعه ایجاد میکند حتی تا حدود محدودی باشد.
به هر حال یک عده ناراضی هستند. یک عده اپوزیسیون هستند. یکی میگوید چرا مخاطب دارد، همه آنهایی که مطلب ایشان را میبینند لزوماً مخاطب او نیستند. می خواهند ببینند چه توطئهای دارد. وقتی عکس با پوپمئو میگیرد میخواهند بدانند رابطه پوپمئو با دخترخانمی که سرتاپای او در ایران دو زار نمیارزید چیست. مثلاً پروژه کشف حجاب و این حرفها است. برای این که مطلع شوند چه میگذرد. اینها بالاخره عروسکهایی هستند که امریکا و انگلیس به این روز افتادهاند که با اینها بازی میکنند. شما مقایسه کنید در زمان پهلوی اول و دوم و یا قاجار اینها با کل نظام بازی میکردند. با دولت و مجلس و افکار عمومی ما بازی میکردند. در اوج ضعف و استیصال هستند که سرباز را به مرحله ژنرالی میرسانند و بعد استفاده خود را نکردند بیرون پرتاب میکنند. آقای طنزنویس روزنامههای خارج، ابراهیم نبوی، یک روز ستاره آسمان روزنامهنگاری بود. همه میگفتند آقای نبوی را دیدید چه نوشته است؟ یک روز مطلبی علیه نبوی نوشته بودم و تماس گرفته بود که به فلانی بگویید من به امام علاقه دارم. گفتم وضع شما خراب است.
آن نبوی الان رسماً پولبگیر جایی است؟
خیر. نبوی الان کجا است؟
الان صفر است.
اصلاً نیست. اینها تاریخ مصرف دارند.
اینها چه شدند؟ الان نبوی کجا است؟
نمیدانم. هیچ اثری از او نمیبینید.
شاید خیلی به درد آن سیستم نخورده است.
یک زمانی خیلی استفاده میکردند. جیره جنگی داشت اما الان جیره او قطع شده که چیزی نمینویسد. برخی هم به بدبختی دچار شدند. یک مدتی از اینها استفاده می کنند و تاریخ مصرف اینها گذشت دور میاندازند.
اینها پلهای پشت سر را خراب کردند و نمیتوانند به ایران برگردند چون با آنها برخورد میشود. یک روایتی و یا حرفی است که به نقل از خیلیها اعم از شهید آوینی میگویند که ایران بهشت اپوزیسیون است. اگر در ایران فرض کنید در همین شغل روزنامهنگاری اگر روزنامهنگار مودب و ساکت و آرامی باشید به جایی نمیرسید، اگر این و آن را به حق و ناحق بزنید، این پیشرفت در آن وجود دارد و دعوت میکنید و دیده میشوید و ممکن است در ایران دیده شوید و پیشرفت کنید و در مسئولیت قرار بگیرید یا ممکن است در خارج از کشور دیده شوید. این را قبول دارید؟
ایران علاوه بر این که بهشت اپوزیسیون است بهشت جاسوسان هم هست. به یاد دارم آن زمان که قتلهای زنجیرهای اتفاق افتاده بود وزیر اطلاعات آن زمان آقای دری نجفآبادی بود. کاری داشتم و نهار هم خدمت ایشان داشتم. در اتاق ایشان نشستم دیدم کارتابلهایی روی میز ایشان میگذارند و روی این گزارش منابع سیا در ایران نوشته است. یعنی سیا در تهران آنقدر منبع دارد که کنترل میکردند که چه کارها کردند و چه گفتند. خیلی تعجب کردم که سیا چقدر منبع دارد که اینقدر کارتابل روی میز این میگذارند. اخیراً ضربهای که وزارت اطلاعات زد.
۱۷ نفر را بازداشت کرد.
شاید بیشتر باشد و در منطقه و برخی کشورهای دوست هم اینها را پیدا کردند و به آنها دادند و ضربه خیلی مهلکی به شبکه سیا در ایران و منطقه و کشورهای دوست زدند. ایران بهشت جاسوسان هم هست. بهشت از این جهت میگویند که به اصطلاح جیره خود را از این نظام نمیگیرد بلکه جای دیگری تامین میشود. با این حقوق و دستمزدی که در مطبوعات هست و یا ادارات است این فرد زندگی خود را اداره نمیکند. میگویند چند میگیرید؟ میگوید n ریال میگیرم و میگویند ده برابر را به شما میدهیم و شما منبع ما بشوید. قضیه مطبوعات که یک زمانی مطبوعات جزو حرف اول در رسانه بود. الان مطبوعات حرف اول را نمیزند. به دلیل همین گسترش اطلاعات و ارتباطات است. ارتش امریکا غیر از لجستیک ارتباطاتی و اطلاعاتی کاری نمیتواند انجام دهد. اینها جزء تفنگداران امریکایی هستند. ایده جنگی میگیرند و خوب تغذیه میشوند و به میزانی که اثرگذاری در افکار عمومی دارند حقوق میگیرند.
فکر میکنید الان ما در رسانه خود همچنان جاسوس داریم؟
باید به این سوال شما وزارت اطلاعات جواب دهد.
من این را از حسین شریعتمداری قبلاً پرسیدم. گفت اگر به من بگویید اثبات کنید من نمیدانم چه کسی در گوش چه کسی چه چیزی گفته است و سند محرمانه ندارم و وزارت اطلاعات باید جواب بدهد اما من از کنش رسانهای میفهمم این اشکالی دارد. این روند سالمی نیست.
درباره این اطلاعات میدهم، تحلیل نمیکنم. هر از گاهی وزارت اطلاعات روزنامهها را جمع میکند که اعم از اصلاحطلب و غیر اصلاحطلب است. آنجا معاون وزیر اطلاعات یا مقامات صحبت میکنند. دو الی سه نفر صحبت میکنند. مسئول روابط عمومی جلسه یک سال پیش گفت به برخی مدیران مسئول تذکر میدهم که اگر فلان خبرنگار را گرفتیم گله نکنید و بگویید چرا تماس با فلان و بهمان میگیرند.
یعنی تمام اطلاعات روی میز آنها بود.
بله. داشت هشدار میداد که بعداً گله نکنید. یعنی معلوم است ارتباطاتی بین روزنامه توسط خبرنگار آنها وجود دارد.
انگیزه این خبرنگاران بیشتر مالی است؟
بله. غیر مالی چیز دیگری نیست.
پول چطور به آنها میرسد؟ از طریق سرپل و یا کسی نقد به آنها میدهند؟
بالاخره آنها که توانستند خانم و آقایی را کشف کنند رساندن پول کاری ندارد. مملکت مملو از جیسون رضائیان است و میتواند به آنها جیره جنگی بدهد. واژه جیره جنگی را که استفاده میکنم، سرباز جنگ نرم در این طرف جیره جنگی میگیرد که اعتقادی به خون شهدا و حیثیت انقلاب، امام و نظام ندارند و جیره مشخصی دارند که یا انگلیسی، یا فرانسوی، یا امریکایی هستند و سرویسهای آنها مشخص است. سفارتخانهها در ایران چه کار میکنند؟ کفتر هوا میکنند؟
جاسوسی رسمی میکنند.
بله. کار آنها این است. غیر از این کاری ندارند. اینها وابسته فرهنگی دارند. همین دعوتی که اخیراً سفارت انگلیس کرده بود.
و خیلیها رفتند. اینها به طمع پول و اینها میروند؟
این طور که تحقیق کردم اینها سه هزار نفر را دعوت کرده بودند. سرویسهای امنیتی با اینها تماس گرفته بودند که نروید. ۳۰۰ نفر رفته بودند و از این تعداد بخشی آنهایی بودند که بچههای اطلاعات گفتند بروید ببینید چه خبر است. فراخوانی برای BBC داده بودند که شمار زیادی گفته بودند حاضر هستیم خبرنگار BBC در ایران باشیم. اینها وجود دارد.
خبرنگاری برای BBC در ایران جرم است؟
بله.
رسانههای خارجی یکسری در ایران خبرنگار دارند، صرفاً BBC جرم است یا رسانه دیگری هم داریم که جرم است؟
BBC فارسی ظاهراً جرم است و BBC انگلیسی را نمیدانم.
CNN در ایران خبرنگار دارد و اشکالی هم ندارد. چرا BBC صرفاً جرم است؟
به خاطر سابقه BBC است. BBC یک رسانه کودتای نرم و سخت است. سابقه این چنینی دارند. به این دلیل سیاستهای نظام است.
از همکاران شما بودهاند کسانی که به سمت BBC بروند؟
اصلاً . نان حلال به خبرنگاران میدهیم.
از نان حلال BBC در نمیآید.
بله.
BBC چقدر پیشنهاد میدهد؟ عدد و رقمها چقدر است؟ چه میشود که جذب این فضا میشوند؟
من نمیدانم. من اطلاعی ندارم. اینها را باید از بچههای بالا بپرسید.
با مفهوم رسانه مستقل موافق هستید؟ چیزی به اسم رسانه مستقل داریم؟
چیزی به نام رسانه مستقل نداریم. رسانه مستقل یعنی این که روی هوا باشد و به هیچ جایی بند نباشد.
رسانه مستقل رسانه بی خط و بی رگ است؟
اینها توضیح نمیدهند. رسانه مستقل توضیح واقعی که میدهند یعنی رسانهای که وابسته به نظام نیست و اهداف آنها را دنبال میکنند و اسم خود را رسانه مستقل گذاشتهاند. اینها واقعاً وابستهترین رسانهها هستند که ادعای استقلال هم میکنند. یعنی اینها علیه حاکمیت، علیه مردم، علیه نظام موضع میگیرند و اسم خود را مستقل گذاشتهاند. کسی که واقعاً دغدغه ملی دارد، دغدغه حفظ منافع ملی دارد نمیتواند مستقل باشد. باید نسبت به نظام احساس برادری کند نه احساس خصومت کند. آن زمان رسانهای که نسبت به نظام و مسئولین نظام خصومت میکند را به نام رسانه مستقل گذاشتهاند. مثل این است که به کچل بگویند زلفعلی! اصلاً چنین چیزی نیست.
برای همین جایزه میدهند.
به نتانیاهو و یا کسان دیگر میدهند.
مثلاً نتانیاهو جایزه صلح نوبل گرفته است.
یعنی خونریزترین افراد را جایزه صلح نوبل دادند. هر ۲۴ ساعت یک قصابی راه میاندازند، فلسطینی کشته و حمله به کشور عربی کرده را میگویند شما پیامآور صلح هستید. چیزهایی است که نمیشود روی اینها حرف زد.
اگر بخواهید نقدی به عملکرد رسانهای صداوسیما داشته باشید چه میفرمایید؟ صداوسیما ۴۰ سال کار کرده و دورههای مختلف را با افکار مختلف اداره شده است. یک دوره آقای علی عسگری، دوره آقای سرافراز بود که البته کوتاه بود، یک دوره آقای ضرغامی و یک دوره آقای لاریجانی بود. یک دوره محمد هاشمی بود و دیگران! شما دورهها را چطور ارزیابی میکنید؟
صداوسیما رسانه ملی است. رسانه جناحی و گروهی نیست.
واقعاً ملی عمل میکند؟
به عقیده من ملی عمل میکند. اینها هیچ زمانی در هیچ دوره از ادوار نبوده که بگوییم یک جناح خاص یا گروه خاص یا حزب خاصی آنجا حاکم بوده است. این چنین نیست. این چیزی که از شبکهها بیرون میآید نشان می دهد چنین شبهه ای درباره آنها وارد نیست.
در مورد صداوسیما چند شبهه وجود دارد که البته این نشان قوت صداوسیما است که میگوید هر کسی از ظن خود شد یار من! شاید هم نقطه ضعف باشد. یک جریانی میگوید صداوسیما اصلاً جریان ملی نیست. این رسانه جریان راست است و خیلی نزدیک به آن چیزی است که مراجع میخواهند. یک گروه دیگر که حزب اللهیهای سفت و سخت هستند میگویند این صداوسیما اصلاً انقلابی عمل نمیکند یا در خیلی حوزهها انقلابی عمل نمیکند. شاهد مثالهایی هم دارند و میگویند صداوسیمای انقلابی نباید این خروجی را داشته باشد، نباید این کارکنان را داشته باشد، نباید این برنامه ها را داشته باشد. این وسط صداوسیما واقعاً حد وسط را گرفته که از هر دو طرف نقد میشود یا اشکالاتی به صداوسیما است؟
اتفاقاً همین دلیل بر ملی بودن صداوسیما است چون هم از این جریان و هم از آن جریان و هم از جریانات دیگر در صداوسیما دکان و دستگاه دارند. این هم که می گویند برای حاکمیت و جریان خاصی است، اطلاع دارم در ایام انتخابات سال ۸۸ شمار زیادی از بچههای صداوسیما به کاندیدای شکست خورده رای دادند. اشکال هم ندارد.
این نقد همان بچههای حزباللهی است که این رسانه انقلابی نیست یا غیر از این که انقلابی هست یا خیر، خواست این رسانه خواست اکثریت نیست چون خیلی از آنهایی که آنجا کار میکنند به آن حرفهایی که شب در اخبار و برنامهها و تحلیلهای خود بیان میکنند معتقد نیستند چون کنش شخصی آنها چیز دیگری است.
همین دلیلی که آنها چنین انتظاری دارند، رسانه ملی نمیشود. رسانه ملی این است که حتی مخالفان هم به نوعی در آن حضور داشته باشند.
الان چنین چیزی هست؟
الان هست. همین مزدک که الان پناهنده شده را ببینید، معلوم نیست چند نفر همانند این باشند. یعنی رسانه به او سرویس داده و چنین چیزی در آنجا وجود دارد. این طور نیست که بگوییم خالص همه در خدمت نظام هستند. یک چیز بازی آنجا است.
یعنی نقدی به صداوسیما ندارید؟
بله دارم.
نقد موردی نباشد. مثلاً فلان شبکه و فلان سریال اشتباه کرد، نباشد. نقد اساسی به صداوسیما دارید؟
این سوال طبیعی و عقلایی نیست.
چطور؟
شما یک مجموعهای که کارنامه وسیعی در حوزههای مختلف دارد را نمیتوانید با یک چوب بزنید.
در یک حوزه خاص صحبت کنید. در حوزه عملکرد سیاسی صداوسیما در ایام انتخابات ۸۸ صحبت کنیم که عملکرد صداوسیما را چطور میبینید؟ نقدی به آن دارید؟
این عملکرد به همین ترتیبی برمیگردد که در مناظرهها داشتند. این هم اتاق فکری داشت. همه اطراف قضیه بودند و توافق شده بود چه بگویند و چه نگویند. کنترل شده بود و ان جاهایی که کنترل نشده بود وجود داشت. اینها برای این که سطح مشارکت و هیجان سیاسی را بالا ببرند تن به چنین مناظرهای دادند.
لازم بود این میزان هیجان سیاسی بالا برود؟
این چیزی نیست که بگوییم آقای عسگری یا مسئول صداوسیما بله یا خیر بگوید. این در اتاقی بحث میشود. اتاق فکری است. پشت آن رضایت میدهند چنین چیزی باشد یا نباشد. فرض کنید دوره انتخابات سوم و چهارم ریاست جمهوری چنین بساطی نبود. مردم هم میآمدند و رای میدادند.
همان دوره مشارکت ۵۱ درصد آرا بود. آقای هاشمی با درصد پائینی رای آوردند.
بله.
اگر الان شما باشید و انتخابات ریاست جمهوری بخواهد برگزار شود مناظره دو به دو بین کاندیداها برگزار میکنید؟
من در کلاسی نیستم که به این سوال پاسخ دهم. نمیدانم جوانب قضیه چیست. یعنی شما از یکسری اخبار و اطلاعات را تسلط داشته باشید و حکمی صادر کنید که مناظره باشد یا نباشد. یا این تئوری را بپذیرید که سطح مشارکت چقدر باشد، نقش مناظرات در افزایش مشارکت سیاسی مردم چقدر است. این مطالعات میدانی و علمی، روانشناختی و جامعهشناختی میطلبد تا اظهارنظر کنید. من در آن مقام نیستم.
شما در مجموع به سیاستهای رسانهای حاکمیت چه نقدی دارید؟ به عنوان یک خبرنگار کارکشته و پیشکسوت بفرمائید. اگر من مثالی بگویم نقد هم لازم نیست از موضع ضدانقلاب باشد. مثلاً حضرت امام گویا یک بار مسئولین تبلیغات جنگ یا مسئولین تبلیغات دولتی در حوزههای اقتصادی را جمع کردند و فرمودند مرغ وقتی تخم می گذارد عالم و آدم را خبردار میکند، شما چرا به مردم نمیگویید چه کار میکنید؟ این یک نقد است. همین الان ما میگوییم به صداوسیما نقد نداریم و رهبری که متولی اصلی هستند میگویند نقدهای اصلی به این مجموعه دارم. مثلاً در حوزه فرهنگ نقد دارم، در حوزه موسیقی نقد دارم. در خیلی از حوزهها نقد دارند. یک بار ایشان فرمودند تا حالا آن کرسی آزاداندیشی که مورد نظر من هست در صداوسیما و دانشگاه برگزار نشده است. آن زمانی بود که آمار میدادند نزدیک به هزار کرسی آزاداندیشی برگزار شده است. نقد اساسی به سیاستهای رسانهای حاکمیت دارید؟
ما یک خبر، یک رویداد، یک پیوست رسانهای آن رویداد داریم. مثلاً اتفاقی در کشور رخ میدهد ما پهباد امریکایی را میزنیم. یک کشور جهان سومی هستیم، مدرنترین سلاح دشمن را میزنیم اما این که پیوست رسانهای باشد که از آن اقتدار و عزت اسلامی و ظهور یک قدرت جدید را نشان دهد، چون این همانند توپ در جهان صدا کرد، ممکن است نداشته باشیم یا ابعاد طراحی این پیوست اساسی این پدیده را نداشته باشیم. من معتقد هستم ضعف ما هم در رسانه مکتوب و هم رسانه تصویری به این برمیگردد که طراحی پیام و پیوست رسانهای نسبت به پدیدههایی که حساس هستیم و باید ترویج و تبلیغ کنیم، نداریم. در آن اتاق هر ننه قمری نباید بنشیند. آن اتاقی است که روانشناس، جامعه شناس، متخصص علوم سیاسی و غیره ابعاد قضیه را بیان میکند. الان هم نمیدانیم ضربهای که وزارت اطلاعات به جریان جاسوسی زده است که در غرب بزرگترین ضربه قرن گفته میشود، چه ابعادی دارد. مردم ما خبر ندارند چطور با این ابزار …
یک مستند متوسطی ساخته شد و مردم خیلی خبر ندارند چه شده است.
بله. یک چیزی بر اساس آن اتاق فکر ساخته میشود همانند سریال گاندو ضد آن موضعی میگیرند. یعنی اجماعی وجود ندارد که آیا نتیجه پخش گاندو به اقتدار نظام برمیگردد یا تضعیف دولت است؟ این اصلاً ربطی به تضعیف دولت ندارد.
گاندو در مجموع پروژه موفقی است و در یک جاهایی یکسری نقدها به دولت گلدرشت است. ما نقد به دولت داریم و اشکالی ندارد یک سریال دولت را نقد کند.
آن جایی که نقد شود نقطه قوت گاندو است یعنی دولت امریکا با آن اقتدار نظامی و جاسوسی و ضدجاسوسی در ایران در تور است و تا حساسترین جاها میرود و لو میرود و در نهایت شکست میخورد. این دستگاه اطلاعاتی ما که برخورد کرده و مقتدرانه پشت یک سرویس جاسوسی را پائین آورده جزو دولت است. دولت به ماهوی دولت کل نظام است. بنابراین اگر ضعفی داریم در طراحی پیام برای انعکاس است. فرض کنید الان شاید حدود ۲۰ سالی است که زیر شدیدترین تحریمهای اقتصادی هستیم اما مسافر خارجی که وارد بازارهای ایران میشود اصلاً این را حس نمیکند. تعجب میکنند و میگویند شما تحریم هستید؟ ما هنوز نتوانستیم بگوییم وقتی هفدهمین اقتصاد جهان یا بیستمین اقتصاد جهان هستیم، آن هم در شرایطی که شدیدترین تحریمها از سوی امریکا هستیم، نشانه اقتدار ملی ما است. یک اتاق فکری در گوشه باید باشد که در آن اتاق فکر این را توضیح دهد اما در افکار عمومی همه مردم میگویند وضع ما خراب است و وقتی جلوی فروشگاهها می روید مردم انبوهی از سبد کالا را پر کردند و بعد ناراضی هستند. بالاخره یک حد یقفی برای این نارضایتی باید تعریف کرد.
یونانی که تازه مورد تحریم اقتصادی نیست یک شب مردم خوابیدند و بیدار شدند ده درصد همه حسابهای بانکی را بلوکه کرد. چنین چیزی در ایران حتی متصور هم نیست که یک روز حاکمیت ما بخواهد چنین کاری کند.
دو جنگ نرم را پشت سر گذاشتیم. یک جنگ ۸ ساله را پشت سر گذاشتیم پس این قدرت و اقتدار و تولید ملی و این تولید ثروتی که در کشور میشود کجا باید بازتاب پیدا کند. در صداوسیما و در رسانهها باید جایی باشد که هنرمندانه نسبت به تبلیغ ترویجی این قدرت بتوانیم حرف بزنیم. یک طوری حرف بزنیم که الان قحطی در ایران است. یکی به من میگفت الان در ایران قحطی شکر هست. دو هفته قیمت شکر نوسان داشت یا در فروشگاهها کم بود. قحطی شکر کجا بود؟ شما هر جا میروید این را میبینید.
خیلی از اینها را احساس میکنیم طراحی پشت خود دارد.
همان طراحی است.
زمانی که روی پوشک بچه تاکید می کردند، احساس میشد جناس اختلافی با کلمه موشک بعداً بهرهبرداری رسانهای به دست جریانی بدهد وگرنه چرا باید پوشک را برجسته کنند؟ دستمال کاغذی میگفتند. یکباره همین پوشک و موشک را میخواستند کنار یکدیگر قرار دهند که این کار را هم کردند.
اینها همه در طراحی پیام آن سوی مرزها است و محاسبات دقیق دارد. این طرف که بنشینیم که این بحث در رسانهها یا صداوسیما صورت گرفت که حملات آنها را پاسخ دهند یعنی گفتمانی که مسلط در کشور باشد گفتمان مقاومت باشد، طراحی بیان نیاز دارد و همه پشت این باید بایستند. یکی این را لق نکند. گاهی دولت این را لق میکند و فکر میکند نقد دولت مطرح میشود. این طور نیست. وقتی نظام مقتدرانه وارد میشود، یک زمانی در خانههای خود نشسته بودیم و دیدیم از زمین و آسمان به مملکت ما حمله شد. هزار و ۲۰۰ کیلومتر مربع از خاک ما را تصرف کردند اما الان یک متر در آبهای خلیج فارس که اقیانوسی از آب است، اگر دشمن وارد شود ما میزنیم. اگر پهباد یا کشتی وارد شود این رفتار میشود. نمونه همین دو کشتی انگلیسی است که توقیف شد. در مرز آبی یک خطی نیست که تشخیص بدهید چه زمانی آمدند ولی گرفتهاند. این خیلی مهم است چرا که الان از نظر نظامی به اقتداری دست پیدا کردیم که هنوز اندیشکدههای نظامی دنیا نفهمیدند حدود این قدرت چقدر است. این را در غزه اندازهگیری کردند و برای آن بازدارندگی تعریف کردند. در لبنان اندازه گیری کردند، در سوریه اندازهگیری کردند و در ایران هم در خلیج فارس و دریای عمان و آسمان ایران هم اندازه گیری کردند و نمیتوانند تکان بخورند. اگر میتوانستند واقعاً با این قدرتی که دارند حمله میکردند. در جزیره ای که پایگاههای مهم اینها است و فاصله زیادی با خلیج فارس و دریای عمان دارد، میتوانستند ما را بزنند ولی نزدند. میدانند اگر یکی بزنند ده تا میخورند. در ده تایی که میخورند باید به ماقبل تاریخ بازگردند. من اینجا ادعا میکنم اگر قبول ندارند امتحان کنند. ضربهای خواهند خورد و این امکان برای ایران فراهم هست که ضربهای بزند … چون الان سوار بر جنگهای متقارن و نامتقارن هستیم. جنگ متقارن از بین رفت.
دوره آن تمام شد.
آنها حتی الان محاسبات کردند به التماس میافتند که جنگ نخواهیم کرد و در دستور کار ما نیست. ادعای مذاکره و گفتوگو میکنند به خاطر همین است. والا اینها این قدر ضعیف نبودند. اگر یک تو میگفتیم ایران را با خاک یکسان میکردند و کردند. در این ۸ سال جنگ با بمب و موشک کشور را شخم زدند اما الان چرا نمیتوانند انجام دهند؟ این اقتدار را میخواهیم نشان دهیم باید کجا نشان دهیم؟ بسیاری از اطلاعات ما در اینجا محرمانه و سری است.
رسانه نداریم. رسانههای خارجی و بینالمللی ما را خیلی مواقع به سخره میگیرند. مثلاً رسانه انگلیسی زبان داریم که تا چند سال پیش محتوای این رسانه خوب نبود و به درد آدم انگلیسی زبان نمیخورد. در واقع محملی نداریم که این پیام را منتقل کنیم.
البته پیچیدگی بحث ارتباطات و اطلاعات به گونهای است که چه رسانه داشته باشیم و چه رسانه نداشته باشیم، مهم نیست. مثلاً الان سید حسن نصرالله خود یک رسانه است. وقتی حرف میزند کل دنیا میفهمد.
شخصاً یک رسانه است.
بله. کارکردهای رسانه الان تغییر کرده است. باید ببینیم رسانه چیست. اینها مطالعات علمی دقیقی میخواهد که در دانشکدههای روزنامهنگاری و ارتباطات باید بنشینند و همان علما و دانشمندانی که به دستاوردهایی در این زمینه رسیدند باید در اتاق فکر صداوسیما بنشینند و در اتاق طراحی پیام بنشینند که بتوانند از رویدادها و اخباری که در کشور وجود دارد طراحی داشته باشند. هر رسانهای در تولید محتوایی که انجام میدهد، غیر از بازنشر که الان اغلب خبرگزاریهای ما یک جایی تولید و یک جایی بازنشر می دهند، باید دنبال تولید محتوا برویم و باید این تولید محتوا متکی به اتاق فکر باشد. خوشبختانه الان در رسالت این اتفاق افتاده است یعنی با تغییر کادر کاری ما هر کسی روزنامه رسالت را باز میکند تولید محتوا است. قبلاً چنین سطحی از تولید نداشتیم. من فکر میکنم هر چقدر روزنامهها و رسانههای خبری و دیجیتالی به سمت تولید محتوایی بروند که ناظر به تهاجم خبری باشد.
از بین رسانههای خبری فعلی کدام را دنبال میکنید؟
من فکر میکم رسانه ملی، صداوسیما در صف اول است. آخرین نظرسنجیهایی که توسط نظرسنجیهای بیطرف انجام شده بیش از ۸۰ درصد مردم مخاطب صداوسیما هستند. قبلاً میگفتند مخاطب ندارند و همه BBC نگاه میکنند. این دروغ بزرگی بود که در نظرسنجیهای اخیر مشخص شد و فقط ۷ درصد هستند که اصلاً صداوسیمای ما را نمیبینند. بقیه میبینند. برخی مدام میبینند و برخی مقطعی میبینند و برخی برنامهای میبینند. الان رسانه ملی ما ۴۰ سال تجربه دارد و من نمیخواهم بگویم بی عیب و بی نقص هستند اما به هر حال توانستهاند مخاطب خود را داشته باشند.
شیرینترین و تلخترین دوره روزنامهنگاری خود را چه دوره یا روزی میدانید؟
من شیرینی و تلخی را نمیتوانم بیان کنم چون ذائقه من به سمت شیرینی و تلخی نمیرود. البته تلخ ترین روز برای من وفات حضرت امام بود. وضع عجیبی بود. گویی کل قلب ملت از کار افتاده است. همه در آن زمان به فکر این بودند که چه اتفاقی رخ میدهد و همه پیشبینی میکردند این اقتدار و عظمت و ثبات مربوط به امام است و بعد از امام همه چیز از هم میپاشد. به یاد دارم وقتی روزنامه آمدم همه گریه میکردند. یک ساختمانی بنیاد شهید داشت که خواهران آنجا کار میکردند. کل این ساختمان ۵ طبقه همه شیون و داد و فریاد بود. من شب قبل یک چیزی نوشته بودم و خیلی احساسی بود و آقای نبوی گفت همه چیز تمام شد و نزد آقای عسگر اولادی برویم ببینیم چه میشود. گفتم شما بروید و من هستم. گفتند کشور تعطیل است و روزنامهای درنمیآید. گفتیم به هر حال هر چه باشد باید یک ورقی هم دربیاوریم.
بیرون آمد؟
بله.
همان ۱۴ خرداد بود؟
یک ورق درآمد و در تیراژ وسیعی بردیم چون دکهها تعطیل بودند و بردیم توزیع کردیم. یکی از سرمقالههایی است که با احساس تمام نوشتم. از BBC فرداشب زنگ زدند که ظاهراً تصمیم گرفته بودند رهبری را تعیین کردند و ما هم اینها را سرکار گذاشتیم و من در اتاق خبر بودم یکی از بچهها گفت از BBC زنگ زدند و گفتم بگویید پشت خط باشند. همین طور پشت خط میماندند و ما کارهای خود را میکردیم.
اینها زنگ میزدند که چه ؟
میخواستند بدانند چه خبر است. ما از طریق آقای خزعلی با مجلس خبرنگان ارتباط داشتیم.
چرا BBC به شما زنگ میزد؟
میگفتند قاعدتاً اینها خبر دارند.
فکر نمیکردند اینجا کسی با آنها همکاری نمیکند؟
اتفاقاً میگفتند با فلانی هم کار داریم.
یعنی شما؟
بله. بعد میگفتم بگویید پشت خط باشند.
چرا با شما کار داشتند؟ چه چیزی از شما دیده بودند؟
نمیدانم. بعد یک ساعت بچهها میگفتند قطع کرده است. مصاحبهای با آقای خزعلی کردیم و آقای خزعلی گفتند رهبر انقلاب آقای خامنهای انتخاب شدند البته ما در این ویژهنامه تیتر زده بودیم. رهبر انقلاب یعنی آیتالله العظمی خامنهای به عنوان موقت انتخاب شدند و ما تیتر زدیم که دائمی هستند. آنها به خاطر این زنگ زده بودند چون هیچ روزنامهای این مصاحبه را نداشت که در مجلس خبرگان چه گذشته است. ما هم تیتر زدیم و به علاوه عکس عزاداران و غیره را زدیم. خیلی عجیب بود. یعنی بدترین روز ما این بود و خوش ترین روز ما این بود طراحی و ساختی که برای قانون اساسی داشتند جواب میداد.
میگفتند هیچ کسی نمیتواند این اقتدار و عظمت را حفظ کند و یا داشته باشند یا تصمیمی نمیتوانند بگیرند. واقعاً هم هیچ کسی نمیدانست رهبر چه کسی است. همه میدانستند آقای منتظری است و آقای منتظری هم عزل شده بود. با این سرعت و دقت و عجیب تر این که آن کسی که انتخاب شده اولین مخالف جدی این سمت است، اینها جزو عجایب روزگار است. شیرینی این که ما ثبات داریم و ما یک نظام هستیم. کسی که نسبت به انقلاب و نظام خویشاوندی داشته باشد همانند خانوادهای که الان به خانواده خود علاقهمند هستید، بدانید الان از هم میپاشد حال بدی خواهید داشت ولی وقتی میبینید خودتان مسلط هستید و خانم و بچه های شما اهل هستند و حیثت و آبروی شما در مقابل دشمنان عظیم در خارج اعم از شوروی و امریکا و شرق و غرب عالم روی پا ایستادهاید، حس این مطلب شوقانگیز است. وقتی رهبری به میدان آمدند، خدا مرحوم عسگر اولادی را رحمت کند، یکبار میگفت وقتی آقای بروجردی فوت کردند برخی از علما میگفتند شیعه مرجعیتی به این استحکام و اقتدار نخواهد دید چون آقای بروجردی کسی بود که همه مراجع عصر ایشان رساله ندادند و ایشان مرجعیت واحد بود. میگفت همه این تز را قبول داشتند. وقتی اما در افق دیگری ظهور کرد، آقای بروجردی در مقابل امام که موسس نظام الهی بود، قابل مقایسه نیست. البته از نظر شان و مرتبت الهی در مورد هر دو حرفی نیست اما نقشی که امام دارد قابل مقایسه با آقای بروجردی نیست.
امام احیاگر تاریخ است.
الان بعد از سی سال میبینیم آنهایی که میگفتند نمیشود، مملکت از هم میپاشد، الان منسجمترین نظام در منطقه پرآشوب کنونی و جاهای دیگر هستیم. مقتدرترین نظام هستیم، روپا هستیم و مملکت را اداره میکنیم.
سال ۷۸ شعاری مطرح بود و حسین قدیانی هم چند وقت پیش در رسالت نوشته بود که خیلی میگفتند کیهان، رسالت عامل هر جنایت! این را شنیده بودید؟
بله.
زیاد میگفتند؟
بله.
بازخورد و حس شما چه بود؟
خوشحال بودیم که موثر است.
خوشحال بودید که جای درستی را زدید.
بله. یعنی کیهان و رسالت البته رسانههای دیگر هم بودند که دفاع از نظام و انقلاب و رهبری میکردند.
آن زمان دو سال بود که شما سردبیر بودید.
بله.
میگفتید بعد از دو سال روزنامه ما را سر دست گرفتند و در خیابان های تهران شعار دادند.
بله. همین عمله BBC بودند که این کارها را میکردند.
از شما خیلی ممنون هستم.
خواهش میکنم.
من یکسری اسم از شما بپرسم و اگر چیزی به ذهن شما رسید بفرمائید. حسن روحانی؟
پاسخ دادم.
محمود احمدینژاد؟
کسی که خوب شروع کرد اما بد تمام کرد.
مرحوم هاشمی رفسنجانی؟
آقای هاشمی حق بزرگی به گردن انقلاب دارد به خصوص قبل از انقلاب و امام به ایشان اعتماد کرد، مردم هم به ایشان اعتماد کردند اما او حق این اعتماد را ادا نکرد.
حسامالدین آشنا؟
با این که با او آشنایی دارم باید اعتراف کنم هیچ اطلاعی از او ندارم.
آشنایی در چه سطحی است؟
میشناسم.
رفتوآمد دارید؟
خیر. استاد دانشگاه بودند و یکی دو بار با آقای نبوی نزد ایشان رفتیم. داماد آقای دری هستند.
حسین شریعتمداری؟
استاد ما در روزنامهنگاری!
مرتضی نبوی؟
معلم اخلاق و طرفدار واقعی آزادی قلم!
سید ابراهیم رئیسی؟
کسی که برای حفظ اقتدار قضائی نظام خوب میدرخشد.
محمدباقر قالیباف؟
قالیباف هر جا ظاهر شده به عنوان یک مدیر موفق اجرایی ظاهر شده، در نیروی انتظامی، در نیروی هوایی، در شهرداری تهران نشان داده مدیر موفق و لایقی است.
محمد سرافراز؟
دوست قدیمی و الان ارتباطی با ایشان ندارم.
چند وقت است ارتباطی ندارید؟
البته از آن زمانی که ایشان از سردبیری رفتند گاهی مواقع ارتباطی داشتیم ولی موضعگیریهای اخیر ایشان را خیلی معقول نمیدانم.
روزنامه رسالت؟
ارگان کسانی که ارگان ندارند.
ارگان بی ارگانها؟
بله.
آیتالله العظمی خامنهای؟
مراد ما و رهبر و مولا و مقتدای ما!
امام خمینی؟
همین تعاریف را درباره امام دارم. ما همه مقلد امام هستیم. از طریق آقای خامنهای مقلد امام هستیم.
خبرنگار , روحانی , سرافزار , مجله تصویری رسالت , محمد کاظم انبارلویی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.