از وزارت تا رسالت
پس از ناکامی در انتخابات ریاست جمهوری حزب جمهوری این شــهید بهشتی و پرورش بودند کــه موافق حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی بودند در این خصوص توضیح بفرمایید.
در اوایــل پیروزی انقالب حزب جمهوری اعلام موجودیت کرد اگرچه تفکر تأسیس آن به قبل از انقلاب برمیگــردد. اولین دوره انتخابات مجلس شــورای اسلامی متعاقب با اولین دوره ریاست جمهوری بود. حزب جمهوری از قافله عقب ماند و جلالالدین فارسی که منتخب حزب بودند. به دلیل شبهه ایی که پیش آمد حذف شدند. در نتیجه بنی صدر پیروز انتخابات شــد. قرار شد انتخابات اولین دوره مجلس برگزار شــود. بنی صدر سعی داشــت اکثریت مجلس را به دست بگیرد. حزب هم با توجه به شکســتی که در انتخابات ریاست جمهوری خوردند مردد بود که در انتخابات مجلس کاندید داشته باشد. بزرگان حزب مثل مرحوم شهید بهشتی، موسوی، اردبیلی و جمعی دیگر در خیابان سرچشمه جلسه گذاشتند و در این خصوص بحث و گفتوگو داشتند.
در این جلسه موســوی اردبیلی مخالف حضور کاندیــدای حزب در انتخابات مجلس شــورای اسلامی بود. ولی شهید بهشتی موافق بود. میگفت در انتخابات شرکت میکنیم. سپس از میان جمع مرحوم آقای پرورش بلند شدند و با سبک خاص خودشان با ادبیات فاخر و شفاف صحبتهای آقای بهشتی را تائید کرد. در آن جلسه صحبت های ایشان من را مجذوب کرد.
پس جمع تصمیم گرفت در انتخابات شرکت کند؟
بله تصمیم گرفته شــد در انتخابات حضورداشته باشیم. بنی صدر هم دفاتر حمایت از رئیس جمهوری تشــکیل داده بود تا اکثریت مجلس را به دســت بگیــرد. تجربه اختلاف بین حــزب جمهوری و روحانیت مبــارز تهران در زمــان و رای آوردن بنی صدر موجب ائتلافی شــد که محور آن حزب بود. این ائتلاف روحانیت مبارز، انجمن اسلامی، انجمن معلمین و یک سری تشکل های دیگر مثل مجاهدین انقالب اسلامی بودند. به هرحال اکثریت مجلــس اول از طرفداران حــزب و ائتلاف بود. به هرحال تشکیل آن جلسه مقدمه موفقیت شد.
جنابعالی یک گروه هفت نفره بودید که تقریبا ًبا مواضع مشــترک در حوزه اقتصاد و سیاست داشــتید این مواضع و اعتقاد همسو از درون حزب شکل گرفته بود؟
ما و جمع دوستان به مرور باهم هماهنگ شدیم. قسمتی از آن بی ارتباط با حزب نبود. این هفت نفر عبارت بودند از دکتر ولایتی، رفیق دوست اگرچه در حزب نبود، آقای پرورش، دکتر توکلی که یک حالت سمپاتی یا پشــتیبانی از حزب مجاهدین انقالب اسلامی داشت، آقای عسگراوالدی، آقای غرضی و خود بنده.
شــما و مرحوم پرورش چه طور وارد کابینه شدید؟
پــس از انفجاری که در حزب جمهوری رخ داد برخی از وزراء ازجمله آقای قندی وزیر پســت و تلگراف، به شهادت رسیدند. قبلا آقای رجایی دبیر ریاضی ما در دبیرستان بود و از من شناخت داشت. در دوران دانشــگاه و جریانات انقلاب ارتباط داشتیم. آقای رجایی به محسن رضایی گفته بودند که من به وزارتخانه بروم جهت همکاری با آقای قندی من هم رفتم. پس از انفجار، بحث جایگزینی مطرح شــد که بنــده به عنوان یکی از کاندیداها معرفی شدم و به واسطه شناخت ایشان از من وارد کابینه شدم. در خصوص آقای پرورش هم به واســطه ارتباطاتی که با حزب و ارکان آن داشتند و سوابق ایشان هم در اصفهان که به دبیری برمیگردد. به هرحال ایشان شخصیت چند وجهی و جامع داشتند. به زبان ادبیات فارسی، عربی و به تفسیر قرآن آشنایی داشتند. ایشان یک شخصیت انقلابی و یک رکن مهم انقلاب در اصفهان بودند.
حزب جمهوری و اســتاد پــرورش در مقابل بنی صدر موضع گیری داشت. توضیح بیشتر بدهید.
روزنامه حزب در معرفــی منافقین، بنی صدر و ملی گراها به جامعه و در مقابله با آنها خیلی نقش داشت. استاد پرورش انحرافات این جریان ها را خیلی خوب میشناختند این را من از دوستان خود نقل میکنم که ایشــان جزو هسته اولی هایی بودند که شکل گرفت تا تصمیم استیضاح بنی صدر را عملی کند. این هســته اولیه توانستند تعدادی از نمایندگان را همراه کنند که وقتی طرح عدم کفایت بنی صدر مطرح میشــود به رأی کافی برســد.
این نشــان میدهد که ایشــان شناخت خوبی از گروه های انقلابی داشتند و بسیار پرتلاش بودند.
آقای پرورش همچون شهید بهشتی خیلی اعتقاد به کار تشکیلاتی داشتند تا به نتیجه برسد. این کار هم به نتیجه رسید و بنی صدر عزل شد.
اختلاف نظر با کابینه دولت بر سر چه موضوعاتی بود؟
ایــن اختلاف نظر در نگرش متفاوت اقتصادی ما بود. با شهادت آقای بهشــتی یکسری نیروهای ناخالص حذف شدند. یک نوع خط امام مستقر شــد. مثل منافقین و لیبرال ها. بنی صدر هم فرار کــرد. ارکان نظام در دولــت و مجلس تقریبا از نیروهایی بودند که در خط امام (ره) بودند. جریانی بودند که ازلحاظ اعتقادی و سیاسی حضرت امام را قبول داشــتند. اوایل انقلاب به هرحال دولت ســرنخ مسائل اقتصادی دســتش بود. آن زمان، جنــگ و دفاع مقدس موجب شــده بود که این ســؤال پیش آید که دولت چه مقدار در مسائل اقتصادی میتواند دخالت کند؟ همه قبول داشتند که کالاهای اساسی موردنیاز مردم را باید دولت طوری تأمین کند که مردم اطمینان خاطری داشته باشند. در خصوص کالاهای اساسی اتفاق نظر بود. در همین راستا یک سیســتم سهمیه بندی شکل گرفت ولی در خصوص باقی مسائل اقتصادی که دولت چه مقدار باید در مسائل اقتصادی دخالت کند اختلاف نظر پیش آمد.
عده ای تصورشــان بر اقتصــاد دولتی بود. اوایل انقلاب هم فضا تحت تأثیر چپ قرار داشت. آنان میگفتند برای برقرار عدالت اجتماعی، اقتصاد باید عمدتا دولتی باشد تا شاهد بروز سرمایه داران مثل خیامی ها در زمان شاه نباشیم. همچنین نگذاریم فاصله طبقاتی شکل بگیرد. در مقابل افرادی چون ما معتقد بودیم که هیچ ضرورتی برای اقتصادی کردن دولتی نداریــم. بلکه مردم باید در اقتصاد مشــارکت داشته باشــند و کارهایی را که مردم میتوانند انجام بدهند نباید دولت دخالت کند. ما بنا بر مسائل فقهی، شرعی و رساله معتقد بر این اندیشــه بودیم. به عنوان مثال حتی در خرید برنج میگفتنــد که بعد از خرید برنج توســط دولت، حمل ونقل و توزیع آن را هم بر عهده داشته باشد تا قبــل اینطور نبود. این اختلاف دیدگاه کم کم جنبه ای اعتقادی و دینی هم به خودش گرفت.
به تعبیر روشــن، ما معتقد بودیم که از خاستگاه دینــی نمیشــود که دولت در همــه حوزه های اقتصادی تا این ســطح دخالت کند. البته پشتوانه فکری ما اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بودند. البته این مباحث بیشــتر در شورای عالی اقتصاد طرح میشــد. اگرچه من وزیر پســت و تلگراف بودم اما در این جلسات شرکت میکردم.
در ضمن برخی از اعضای جامعه مدرســین قم همچون آیت الله آذری قمی، آیت الله راستی کاشانی و آیت الله کریمی جهرمی هم در این جلســات شرکت میکردند.
نامه ای را هم که به خط آقای پرورش برای امام نوشتید برای همین موضوع بود؟
در دوره دوم موســوی ما عمدتا حذف شدیم و آن تفکر برنده شد. نامه ای را خطاب به حضرت امــام(ره) با خط و نگرش آقــای پرورش با این مضمون کــه بعضی ها میخواهند مردم را دولتی کنند و برخی هم میخواهند دولت مردمی باشد. نوشــتیم به خدمت امام رســاندیم که اگر شما مصلحت بدانید ما در دولت نباشیم. حضرت امام پاسخ این نامه را ندادند.
آقای پرورش چند بار از سوی حزب جمهوری به عنوان نامزد احتیاطی ریاست جمهوری مطرح شد. علت این اقدام چه بود؟
اوایل انقلاب اینکه چه شــخصیتی قرار اســت همه رئیس جمهور بشود، به نوعی با توافق تقریبا نیروهای خط امامی میشــد. برای اینکه رقابتی هم باشــد با توافق بعضی دیگر از شخصیتهای انقلابی هم نامزد ریاســت جمهوری میشدند. و البته از باب نگرانــی بابت ترور یا حذف، نامزد احتیاطی لازم بود.
بعد از خروج از دولت به فکر تأسیس روزنامه افتادید؟
اوایل انقلاب صداوســیما کامال تفکر مقابل ما را حمایت میکرد.آقای هاشــمی رفسنجانی هم که رئیس مجلس شــورای اسلامی بودند هم از این تفکــر حمایت میکرد و در نماز جمعه هم آن را بیان میداشت. به علاوه چند روزنامه ایی هم بود مثل کیهان و اطلاعات، همان تفکرات را پشتیبانی می کردند. پس کل رسانه های آن روز سخنگوی این تفکر بودند. بنابراین جامعه مدرسین و جریانی که با ما بودند به این نتیجه رســیدیم که تریبونی برای بیان دیدگاهمان در کشــور داشته باشیم. به فکر تأســیس روزنامه افتادیم. جمعی از اعضای جامعه مدرســین به علاوه من، آقــای پرورش، عسگراولادی، زواره ای و احمد توکلی اقدام به تأســیس روزنامه کردیم. آغاز به کار روزنامه هم از حادثه ۱۹ دی (قیام خونین مردم قم در ســال ۵۶) بود.
آیات آذری قمی، راستی، خزعلی و حجت الاسلام شــرعی هم جزء مؤسســین بودند. اولین دفتر روزنامه در خیابان نجات اللهی در همســایگی هتل هویزه بود. واردترین ما اســتاد پرورش بود رشته ایشان ادبیات بود قلم شیوا داشتند و سالها تدریس کرده بودند پشــتوانه معرفتی داشــتند و مفسر قرآن بودند ایشان راهنمای ما شدند درزمینه روزنامه نگاری. یکی از مباحث ایشان این بود که شــما وقتی میخواهید یک مقاله بنویســید لازم نیســت از هبوط آدم شــروع کنید و یک سلسله موارد طولانی بیاورید. همه اینها را آقای پرورش ویراستاری میکردند ما هم چیز یاد میگرفتیم و وارد روزنامه نگاری شــدیم محور روزنامه آقای پرورش بودند با روحیه خوش مشربی که داشتند و روحیه عرفانی و نرمشی که داشتند ما زیردست ایشان تجربه کسب کردیم و روزنانه پا گرفت و
استمرار پیدا کرد.
همچنین میگفتند هر نوشــته باید یک نوآوری در آن باشــد، تکرار مکررات نباشد؛ یعنی طرف اول باید راجع به موضوعی که میخواهد مطلب بنویســد، فکر کند ایده جدیدی در ذهنش ایجاد و خلق کند و بعد شروع به نوشتن کند و طرفدار نوآوری بودند. بنا براین ایشان شدند محور ما در تشکیل روزنامه. از ابتدا، کار سردبیری را بر عهده داشــتند هرچند تجربه روزنامه نگاری نداشتند.
یکــی از مهمترین کارها مربوط به سرمقالاتی اســت که در حوزه ولی فقیه نوشته شد. آذری قمی مقالات متعددی در خصوص ولایت مطلقه مینوشــتند و آقــای پرورش مطالب ایشــان را ویراستاری میکردند.
با تأســیس روزنامه گروه شــما علیه دولت جبهه گیری داشت؟
روزنامه با همین مقالات اقتصادی که به چاپ میرســید شناخته شــده بود. به خصوص بعد از پذیــرش قطعنامه تفکرها غالــب و تفکر دولتی منزوی شــد. آقای هاشــمی که از تفکر اقتصاد دولتی حمایت میکرد بعد از پذیرش قطعنامه آن را قبول نداشت و گفته بودند که این تفکر را در زمان جنگ قبول داشتم. بنابراین طرفداران تفکر اقتصاد دولتی دو دســته شدند عده ای برگشتند و رفتند در دولت آقای هاشمی و طیف کارگزاران را تشکیل دادند.
روزنامــه رســالت هیچوقــت ارگان حزب و تشکیلاتی نبود منتها سخنگوی جریانی بود که به آن میگفتند جریان راست و بعدها هم گفتند اصولگــرا.
چون طیف اصولگرای طرفدار فقه و فقاهت و خط امامی تحلیل هایشــان را هم ازنظر سیاسی و هم اقتصادی از روزنامه میگرفتند. حتی برخــی از ائمه جماعت قبل از خطبه نماز جمعه روزنامه رسالت را میخواندند.
رســالت روزنامه ای بود که تحلیل میکرد و خط میداد به کل یک جریان اصولگرایی در کشــور. یادم است سرمقاله هایی که در انتقاد و نقد اقتصاد دولت مینوشــتیم، موجب شــد نخســت وزیر در دیدارهایــی کــه بــا حضرت امام داشــتند گلایه هایی داشــته باشد. حضرت امام دریکی از سخنرانی هایشان اســم نیاوردند ولی یکجوری با عتاب ســخن گفت که معلوم شد نسبت به نقد روزنامه به دولت بوده. منظورشان این بود که الان زمان تضعیف دولت نیست.
در آن زمــان حتی برخی مدعی شــدند که امام مخالف مشــی روزنامه رســالت است. ازجمله میگفتند که اجازه نمیدادند روزنامه رسالت وارد جبهه شود. یادآوری کنم که آن زمان بیشتر از یکی دوتا روزنامه را اجازه نمیدادند که به جبهه برود. یکــی روزنامه کیهان و دیگــری اطلاعات بود. بعدازاین شــایعه نامه ای را خدمت حضرت امام نوشتیم و دادیم به حاج احمد آقا که ظاهراً مقارن
بود بازمان پذیرش قطعنامه.
حاج احمد آقا گفتند ازنظر ما این مســئله منعی ندارد. ما با حاج احمد آقا مرتب ارتباط داشتیم. هرازگاهــی ایشــان به روزنامــه می آمدند و در هیئت امنای روزنامه جلساتی با ایشان میگذاشتیم.
زمان یک جریانی بود که میخواســت بگوید ما انحصاراً خط امامی هســتیم. درحالیکه ما اصل بنای روزنامه را جهت تقویت خط ولایت آن هم اسلام فقاهتی که موردقبــول حضرت امام بود قرار داده بودیم.
موضــع روزنامه تغییر کرد؟ و ظاهراً اســتاد پــرورش یک ســرمقالهای در این خصوص نوشتند.
تصمیم گرفتیم به حضرت امام لبیک بگوییم. آقای پرورش یک سرمقاله زیبایی نوشتند با دو بیت شعر با این مضمون که ما هم بوسه شمارا دوست داریم و هم خشم شمارا. از آن به بعد نقد دولت را تعطیل کردیم.
آیا علیه روزنامه هجمه ای هم شد؟
بسیار شدید. مجلس سوم یکی از جاهایی بود که حمله میکرد. حتی تلفن هایی تهدیدآمیز میشد. از تربیون مجلس رسما تهدید میشد و ما در دفاع صرفا به نوشتن اکتفا میکردیم. به عنوان مثال آقای خلخالی میگفت اگر راست میگویید حرف های مرا صفحه اول روزنامه چاپ کنید ما هم سخنانش را در صفحه اول چاپ کردیم.
چرا معتقدید که آقای پرورش پرچمدار اسلام فقاهتی هستند؟
ایشان شــخصیت جامعی داشتند. هم اطلاعات مذهبی شــان کامل بود و در تفسیر المیزان تسلط داشت. در تفسیر قرآن مطالعه میکرد. به ادبیات عرفانی و فارســی مسلط بود. در بعد عرفانی هم جذابیت های معنوی خاصی داشت. با حاج میرزا اسماعیل دولایی ملموس بود. در حقیقت ایشان واســطه شدند که جلســات منظمی در منزل ما برگزار شــود. بنابراین ایشان با فقه، قرآن، عرفان و ادبیات هم آشــنا بودند. شما میتوانید در این جامعیت، یک معلم انقلابی، مبارز سیاســی، یک عارف و اسلام شناس را ببینید. بنابراین جامعیت بودنشان خیلی مهم بود. آقای پرورش معتقد بود که تبعیت از ولایت فقیه تمرینی برای این اســت که از امام زمان به درستی تبعیت کنیم. این آزمون و تجرب ها برای یادگرفتن است تا زمانی که امام زمان ظهور کردند بتوانیم از ایشان تبعیت کنیم.
خاطرهای از آقای پرورش در روزنامه دارید؟
ما ازنظر روحی خیلی بــه هم نزدیک بودیم، از لحاظ مــذاق عرفانی و معنــوی، هم افق بودیم.
هردوی ما علاقه مند به حاج آقای دولابی بودیم. آقای دولابی هم به ایشــان علاقه مند و دوستش داشــت. آقای پرورش یک سری تیکه کلام هایی داشــت که به نوعی در خاطراتم مانده است. در جلســه هیئت دولت اگر در خصوص مسئله ای به نتیجه نمی رسید معمولا ارجاع میکردند به کمیسیون خاص.
آقــای پرورش آن را علم کــرده بود و هر وقت چنین مســئله ایی پیش می آمد میگفت: ارجاع بدهید به کمسیون خاص.
یا یک جمله که نسبتا برای من شیرین اســت این بود که در جلسات درون روزنامــه وقتی در خصــوص مباحثی به جمع بندی نمیرسیدیم، میگفت:“حالا به عقیده من چه کار کنیم“ این هم یکی از تیکه کلامشان بود. یک جمله ای هم داشتند در پاسخ به مرحوم
عسگراولادی
چون در طاس لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور
یعنی باید با تدبیر مساله را حل کرد نه با زور.
آقای پرورش , روزنامه رســالت , مجمع تشــخیص مصلحت نظام , مرتضی نبوی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.