آدرس غلط عباس عبدي در قتل طلبه همداني
محمد مهدي اسلامي نوشته اخير عباس عبدي که در آن گفته بود: «قاتل واقعي طلبه همداني، بخشي از جريان اصولگراست» در نگاه اول يک ترفند روزنامه نگارانه براي جلب مخاطب جلوه مي کرد اما نوشته او مرا به ياد گزارش چند روز پيش بي بي سي انداخت که به بهانه بازگشت پيکر شهيد مجيد قربانخاني، […]
محمد مهدي اسلامي
نوشته اخير عباس عبدي که در آن گفته بود: «قاتل واقعي طلبه همداني، بخشي از جريان اصولگراست» در نگاه اول يک ترفند روزنامه نگارانه براي جلب مخاطب جلوه مي کرد اما نوشته او مرا به ياد گزارش چند روز پيش بي بي سي انداخت که به بهانه بازگشت پيکر شهيد مجيد قربانخاني، او را نماينده اي از خرده فرهنگ لاتي دانست، توبه او را به رنگ ترديد گزارش کرد و حتي در بخشي همچنان او را جزو اراذل و اوباش مي نامد! و در گام بعد مدعي شد نمايندگان اين خرده فرهنگ ميان مدافعان حرم کم نيستند و سرتيپ همداني را نيز داراي پيشينه لاتي و سازمان دهنده آنها براي مقابله با فتنه ۸۸ معرفي کرد. جمله آخر اين گزارش اين بود که «خرده فرهنگ لاتي با پيشينه کهن خود در فرهنگ ايراني هميشه شمشيري دو لبه بوده است.» جمله آخر، همان منطق عباس عبدي در تحليلش بوده است؛ «جماعت اوباش ابتدا خود را در قالب تجمعات به ظاهر ديني و مناسکي بازتوليد کردند و سپس وارد ادبيات رسمي شد و بهطور رسمي قدر ديدند؛ اما امروز ديگر روي پاي خود ايستاده اند»؛ با چنين مقدمه اي ترور يک طلبه را حاصل آن روند و به تعبير بي بي سي لبه دوم شمشير دانسته بود. يافتن اينکه اين حجم همسويي ميان برخي اصلاح طلبان و بي بي سي در مقاطع مختلف ريشه در منابع انديشه اي يکسان دارد يا منابع پشتيباني مشابه، امري است که نيازمند تفحصي جداگانه است. اما از منظر ديگر، تکرار اين «دروغ بزرگ» با ادبيات مختلف از سوي آنها قابل توجه است. نگاهي به تاريخ سياسي سده اخير، نشانگر دو نوع مواجهه کنشگران سياسي با لاتها است. نوع اول، مشي علمايي بود که گوهر غيرت را در دل برخي از کساني که آمادگي لازم را داشتند، جلا مي دادند و آنها را از رذائل گذشته دور مي کردند. در جريان مدافعان انقلاب اسلامي ردپاي چهره هاي سرشناسي از کساني که به تعبير بي بي سي متعلق به خرده فرهنگ لاتي بوده اند، پيدا مي شود. کساني که حضور همه آنها پس از يک تحول ژرف در مباني انديشه اي و رفتاري بوده است. مشهورترين آنها «طيب حاج رضايي» است که به قيمت جان خود، حاضر نشد از توبه خود دست بکشد و کوچک ترين نسبت نادرستي را به مرجعيت بدهد. از اين قافله در سال هاي دفاع مقدس نام هاي بسياري را مي توان برشمرد: شاهرخ ضرغام، احمد بياباني و شهداي بسياري که نفس امام خميني(ره) آنها را متحول ساخته بود. شايد تازه ترين نام از اين جرگه، مجيد قربانخاني باشد. گروهي که نه تنها اقتدار خود را با ناامن کردن به رخ نکشيدند، که با تقديم خون خود براي امنيت ما، اثبات کردند توبه آنها حقيقي است. بر خلاف ادعاي عباس عبدي انقلابيون و ارزشگرايان هرگز نگاه ابزاري به اين گروه نداشتند.
اما رويکرد ديگر، ميدان دادن به لاتها توسط انگلستان و متحدان آن در مقاطع حساس از ادوار مختلف سده گذشته بوده است. در اين رويکرد، استفاده از لاتها هميشه استفاده اي ابزاري براي رسيدن به هدف با باز گذاشتن دست آنها در ارتکاب هر عملي است.
رضاخان، قداره کشي که به تعبير عبدالله مستوفي در شوشکه کشي و تظاهر به بدمستي و قرق کردن چهارراه هاي سر محل، يکي از دو قزاقي بود که در تهران کسي حريف او نبود؛ مأمور به احياي منافع انگلستان در ايران پس از ناکامي قرارداد ۱۹۱۹ مي شود؛ شعبان جعفري و ديگر هم قماش هايش، اصلي ترين بازيگران کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ – همان کودتايي که همين بي بي سي فرمان آغازش را اعلام کرد- بودند و … اين رويه تا دوره همکاري با اصلاح طلبان ادامه داشت. آنها براي فشار به حاکميت اجازه گستاخي اغتشاشگران را در مقاطع مختلف به حدي دادند که انديشکده هاي آمريکايي و انگليسي از آنها به عنوان فرصتي براي براندازي ياد کنند. از اغتشاشات تيرماه ۱۳۷۸ که با آتش زدن اتوبوس ها ، مغازه ها ، بانک ها و … نماد «فشار از پايين و چانهزني از بالا» شد تا فتنه تغلب در سال ۱۳۸۸ که با شورش بر جمهوريت منجر به شهادت تعدادي از جوانان کشور شد.
شايد نتوان ترور روحاني همداني را از اين غائله استثنا کرد؛ که به اقرار رفقاي قاتل در صفحات مجازي شان، شهادت او نيز حاصل اثر جنگ رواني رسانه اي جريان غرب دوست بود.
با اين حال اصلاح طلبان در اين دو دهه هميشه ژست مظلوم گرفتند و با گرفتن انگشت اتهام چماقداري به سوي رقيب، خود را قرباني خشونت نشان دادند، اما خود براي بهره گيري سياسي دست آشوب گران را در مقاطع مختلف تاريخي باز گذاشتند و حتي آنها را
«امت خداجو» ناميدند. يکي از بزرگترين نمادهاي آنها براي اين عمليات رواني، ترور حجاريان بود که حتي اگر همه سوالهايي که درباره «بازي ترور حجاريان» در رسانه ها مطرح شد و بي پاسخ ماند را هم ناديده بگيريم؛ رصد فعاليت انتخاباتي سعيد عسگر در انتخابات هاي بعدي نشان مي دهد که او در ستاد کدام جريان حضور داشته است.
جالب اينجا است که حجاريان در بيست سال گذشته، خود اصلي ترين تئوري پرداز وجاهت دادن به خشونت بوده است. او که روزگاري براي «فتح سنگر به سنگر» روي تحرکات خياباني براي اعمال فشار از پايين حساب باز کرده بود؛ چندي قبل مجددا به ترويج گريز از انتخابات به کف خيابان پرداخته و با بيان اينکه «تاکتيک اصلي اصلاحات، سازماندهي نيروها از پايين است. اساساً معتقدم فشار از پايين با انتخابات پديد نميآيد. پس بايد گفت، پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است» بار ديگر توسل به «نافرماني مدني» از سوي اصلاح طلبان را تجويز کرده است. رويکردي که به نظر مي رسد فتنه پيش از انتخابات ۱۳۹۸ را طراحي مي کند. با اين حساب بايد به عباس عبدي پيشنهاد داد که کمي دقيق تر نگاه کند؛ با کنار گذاشتن عينک تعصب، شايد خشونت هاي امروز را حاصل ميدان دادن به اغتشاشگران براي همان نظرياتي بيابد که روزگاري در کنار سعيد حجاريان براي آنها تيتر يک انتخاب مي کرد.
طلبه همداني , محمد مهدي اسلامي
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.